بالاخره بعد از چند سال انتظار فیلم انیمیشن «تهران 1500» را دیدم. با توجه به کمبودهای تکنیکی و فنی که همهمان میدانیم چقدر دست و پنجه نرم کردن با آن مشکل و دشوار است، اما فیلم توانسته بود گلیمش را از آب بیرون بکشد و سر و شکل خوب و آبرومندی داشته باشد.
بنابراین معلوم است که مقایسه این انیمیشن با آثار کمپانی پیکسار در زمینه فناوری و تکنولوژی بیانصافی است، اما مسئله مهم این است که موفقیت حیرتانگیز انیمیشنهای محبوب پیکسار بیش از آنکه محصول توانمندیهای خارق العاده آنها در دستیابی به جدیدترین ابزار و دستاوردهای رایانهای و گرافیکی باشد، نتیجه قصهپردازی منحصر به فرد آنهاست که میتوانند کهن الگوهای ازلی ابدی داستانسرایی را در قالبهای تازه و امروزی بازسازی کنند و عمیقترین مفاهیم متعالی بشری را به سادهترین شکل ارائه دهند.
انیمیشن «تهران 1500» ثابت میکند که ما بیش از اینکه به تکنسینهای کاربلد نیاز داشته باشیم، داستانپردازها و قصه گوهای خلاق لازم داریم که بتوانند دنیاهای تازهای را بیافرینند و قلمروهای جدیدی را بگشایند. مگر نه اینکه جان لسهتر بارها تاکید کرده که «عامل سرگرمی مخاطبان، تکنولوژی نیست، داستان است».
بنابراین فیلم عظیمی با وجودی که دست روی مفهوم مناسبی گذاشته و خواسته تغییرناپذیری فرهنگ و سنت مردم کشورمان با وجود آخرین پیشرفتهای آینده را نشان دهد و اتفاقا ایدههای بامزهای هم از دل آن بیرون کشیده و ارجاعات بجا و موثری داشته است.
اما نتواسنته عمق و غنا و پختگی لازم را به داستانش تزریق کند و آن را به داستانی ماندگار که بتواند انگارههای ذهنیمان را تغییر دهد ارتقا بخشد. همان کاری که تکتک انیمیشنهای پیکسار انجام میدهند و اصلا راز محبوبیتشان در همین است.
راستش امسال شروع جشنواره اصلا خوب نبود و کلی طول کشید تا فیلمی را پیدا کنم که بتوان آن را به عنوان یک اتفاق و پدیده در جشنواره به حساب آورد اما خدا را شکر پایان خوبی داشت. یعنی من ترجیح دادم بعد از دیدن فیلم «پله آخر» از جشنواره امسال خداحافظی کنم و فیلم دیگری را نبینم تا با خاطره خوبی آن را ترک کنم.
فیلم «پله آخر» که بر اساس داستانی از جیمز جویس به نام مردگان از مجموعه معروف دوبلینی هاست، پر از بداعتها و شگردهای ادبی در یک روایت بصری است، مثل بهره گرفتن از جریان سیال ذهن و درهم ریختگی زمان اتفاقات، از میان برداشتن مرز میان مرده یا زنده بودن شخصیت اصلی و یا استفاده همزمان از چند راوی که روایتهایشان درهم میآمیزد و همدیگر را کامل میکند که به فرم فیلم ابهام، عدم قطعیت و تناقضی میبخشد که آن را به شدت به فضای سینمای مدرن اروپا نزدیک میکند.
آنچه فیلم را بیش از هر چیزی عزیز میکند این است که مصفا موفق شده ریتم فیلم را تحت کنترل خود درآورد و نگذارد اثری که اینقدر به حال و هوای ادبیات نزدیک است، دچار ملالت و کندی و سکون شود و مخاطبش را خسته کند. اگر قسمتهایی از نریشن فیلم را بشنوید متوجه میشوید که در دل این روایت تلخ و متین چه بازیگوشیهای طنازانهای نهفته است که ناخودآگاه لحن عبوس فیلم را دلنشین میکند.
برای اینکه بفهمید با چه اثر عجیب و نامتعارفی روبرو هستید فقط کافیست بدانید که فیلم داستان مردی است که برای رقابت با عاشق ناکام و خفته در گورستانی متروک که هنوز در خاطره زنش زنده است، میکوشد تا بمیرد. کل فیلم یادآوری یک عشق مشترک در گذشته سه نفر است که هر کدام آن را به دلخواه خود تعریف میکنند و میسازند.
5858
نظر شما