گروه اندیشه: حامد زارع نویسنده مقاله «فیلسوف بت شکن»، در فردریش نیچه، فیلسوف برجسته آلمانی، است در سیاست نامه شماره ۱۷ است که به مناسبت سالمرگ نیچه خلاصه ای از آن از نظرتان می گذرد. نویسنده به جایگاه خاص او در فلسفه اروپایی اشاره میکند که برخی او را نابغه و ویرانگر ارزشها میدانند و برخی دیگر او را محکوم میکنند. متن به تناقضات در آثار و شخصیت نیچه میپردازد و او را فردی پیچیده با زبانی روان توصیف میکند که خود را "دینامیت" مینامید و بیشتر به دنبال ویران کردن بود تا ساختن. تأثیرپذیری او از شوپنهاور، کییرکهگور و واگنر و همچنین رسیدن او به جایگاه فلاسفهای چون هگل، از دیگر نکات مطرح شده در مقاله است. در نهایت، متن به زبان ادبی و شاعرانه نیچه در آثارش، به ویژه "چنین گفت زرتشت" و "زایش تراژدی" اشاره میکند.
****
صد و بیست سال (این مقاله در سال ۱۴۰۰ نوشته شده است) از مرگ جنگندهای که فلسفه اروپایی را به پایان راه خود رسانید گذشت. مردی که ژیل دولوز از او به عنوان پیامبر ضدفرهنگی نسل عصیانگر یاد میکرد و آلن بلوم معتقد بود او کسی است که یک تنه ارزشها را به نیست برده و تخریب کرده و کارل یاسپرس او را آخرین فرد از فیلسوفان بزرگ گذشته میدانست. هر چند که اندیشمندانی نظیر گئورگ لوکاچ از نظرگاه مارکسیسم معتقد بوده و هستند که باید او را محکوم کرد، اما شخصیت محوری در آثار متفکرانی مثل میشل فوکو از آن اوست و اندیشمندانی نظیر مارتین هایدگر و حتی دریدا به او بسیار مدیونند. علاوه بر فیلسوفان قرن بیستم، پژوهشگران قرن بیست و یکم نیز مشغول چک و چانه زدن درباره جایگاه واقعی این مرد استثنائی قرن نوزدهم اروپا هستند.
کارل پلیچ با بررسی زندگی او چنین نتیجه میگیرد که شخصیت او با تعریف رایج از نبوغ در قرن نوزدهم میلادی جور درنمیآید و زندگی او مثال مطلق حکمی است که میگوید نابغه زاده نمیشود، بلکه ساخته میشود. پلیچ همچنین علاقه همیشگی او را به صداقت درباره دردآورترین بینشها را نیز میستاید. الکساندر نهاماس آثار او را مبالغهآمیز و نسبت آنها را با فلسفه به طرزی لاینجل دوپهلو میداند که این دوپهلویی در قبال سقراط به طرزی تقلیلناپذیر متعارض نیز است. آلن وایت او را تنها فیلسوف مجهز به خشونت بلاغی و نویسندهای فوقالعاده مستعدی مینامد که سحرآمیز و تحریکآمیز است و خوانندگانش را به طور همزمان به نفرین و خنده وامیدارد. اصولا این تناقض نه در برداشت خوانندگان او، بلکه در متن آثار خود او نیز موج میزند. حتی لطیفهای میان پژوهندگان آثار او رواج دارد که موید این موقعیت متناقض است: هر عبارتی که میخواهید از آثار او انتخاب کنید. اگر عبارتی دیگری را نتوانید پیدا کنید که نقضکننده عبارت قبلی باشد، معنایش آن است که به اندازه کافی جستجو نکرهاید!
سخن درباره مردی بینیاز از نام و یاد است. مردی که خود را دینامیت مینامید و بیش از آنکه سرگرم ساختن باشد، مشغول ویرانی بود. فیلسوفی که سرشار از آینده بود، بتشکن بود و با پتک مینوشت! اهل آتشبازی بود و خانهاش در را در دهانه آتشفشان بنا نهاده بود. اگر چه خود را یگانه میپنداشت، اما منصب مرادی و خدایی برای خود قائل نبود. فیلسوفی با ذهنی پیچیده ولی با زبانی روان! فردریش نیچه اگر نه نامبردارترین، ولی پرتکرارترین نام در میان فیلسوفان اروپایی است. کسی که از شوپنهاور آموخته بود به غیرعقلانی بودن واقعیت تصریح کند، اینکه انسان نمیداند چگونه باید آزاد باشد و زندگی کند، از سورن کییرکهگور فراگرفته بود و اینکه چگونه قوه نبوغ خود را به کار بندد از ریشارد واگنر یاد گرفته بود.
این سه تن به مثابه سه قیّم آسمانی او بودند که مسیر فکر و ذکر را به او آموختند، اما او از این سه تن فراتر رفت و خود را به جایگاه فلاسفهای نظیر هگل رسانید. اگر هگل بر آن بود تا تکلم آلمانی به فلسفه بدهد، این نیچه به مثابه رقیبِ دیرین هگل بود که این کار را به تمامی به انجام رساند و بلیغترین بیان فلسفی را در قالب شیواترین زبان ادبی ریخت و شاهنامهای از فکر و فرهنگ را برای آلمانیها به رشته تحریر درآورد. آثار دهه پایانی عمر او مشحون از اغواگریهای شاعرانه بود و زبانش به قدری در هروله میان ممکنات و محالات چرخش داشت که در کتاب «چنین گفت زرتشت» به نوایی پیامبرانه تبدیل شد. این نوا در «زایش تراژدی» صدایی معترضه و خشمآگین بود که سقراط را به عنوان نماد فلسفهورزی به باد انتقاد گرفت.
متن کامل این مقاله را میتوانید در شماره هفدهم سیاستنامه مطالعه کنید.
۲۱۶۲۱۶