مدتی است که هر روز صبح پیش از طلوع آفتاب بیدار میشوم.دقیق اگر بخواهم بگویم، ساعت ۴:۴۸، دقیق تر از این بخواهم بگویم، از موقعی که پینوشه بازداشت شد، از آن نخستین بامداد در برکلی.
دست خودم نیست، چشمهایم خودبهخود سر همان ساعتِ بی وقت باز میشوند و اینجا در سکوت خانه ام در کارولینای شمالی، رادیو را روشن میکنم، میخواهم در جریان آخرین تحولات قرار بگیرم، اگر اتفاق جدیدی برای دیکتاتور افتاده باشد من باید درجا خبردار شوم که چه سرنخ جدیدی ممکن است دربارهی سرنوشت نهایی او منتشر شده باشد*.
آنچه به عنوان مقدمه در این یادداشت آمده بریدهایست از کتابِ شکستن طلسم وحشت کتابی که از محاکمهی شگفت انگیز و پایان ناپذیر ژنرال آگوستو پینوشه روایت میکند.
آریل دورفمن نویسندهی کتاب، صفحه ی تقدیم را با عنوان پیشکش اینگونه خلق کرده؛
اگر سری به گورستان عمومی شهر سانتیاگو در شیلی بزنید، در یک سوی گورستان و کنار حواشی آن، لوحی بزرگ و پهن از سنگ گرانیت میبینید، دیوار یادبود ی که در فوریه ۱۹۹۴، چند سال پس از بازگشت دموکراسی به وطن من، آنجا برافراشته شده است.تعدادی نام، بیش از چهارهزار، روی سطح این دیوار حک شده که همگی قربانیان نیروهای امنیتی دوران دیکتاتوری ژنرال آگوستوپینوشه هستند؛ دورانی که از ۱۱ سپتامبر ۱۹۷۳ تا ۱ مارس ۱۹۹۰ دوام داشت.کنار نام ۱۰۰۲ نفر از مردان و زنان روی دیوار، هیچ تاریخ مرگی حک نشده؛!
اینها ناپدیدشدگانی هستند که خانوادههایشان هنوز نتوانستهاند به خاکشان بسپارند...
چند سال پیش که به یک روستای ماپوچه(گروهی از اقوام سرخپوست) در کوهپایههای دوردست جنوب شیلی رفته بودم سالخوردگان روستا به من میگفتند نام بسیاری از کسانی که در دوران دیکتاتوری کشته شدهاند هرگز گزارش نخواهند کرد!!از ترس سربازهای که شاید روزی برگردند و کینخواهی کنند، آن دیوار هرگز تمام نامهایی را که هنوز در غبار هراس و فراموشی پنهاناند، بر خود نخواهد دید.*
روایتی تلخ از رفتارهای دیکتاتوری که سرآغاز حکمرانیاش بر ستونهای متزلزل و قبیح خیانت بنا شد، خیانت به رئیس جمهوری که با وی سوگند وفاداری یاد کرده بود.
نویسنده در شرح کودتا و چگونگی به قدرت رسیدن پینوشه مینویسد: داد و فریاد خشدار و تو دماغی ژنرال پینوشه که داشت نخستین فرمان کودتای نظامی را اعلام میکرد که در ساعات حکومت نظامی هرکس در خیابان دیده شود، هدف گلوله قرار خواهد گرفت.اغلب مردم شیلی تا آن روز این صدا را نشنیده بودند، صدایی که از آن به بعد همراه هر لحظه از زندگی عمومی و خصوصی آنها شد،
صدایی که در یک مکالمه تلفنی کوتاه دستور بمباران کاخ ریاست جمهوری را صادر کرد، همان جا که آلنده جان داد، کنگره شیلی را منحل کرد و دستور بازداشت ژنرالهای وفادار به آلنده را همراه با قطع عضو و اعدام انریکه پاریس را صادر کرد، صدایی که دستور سر به نیست کردن کارلوسبرگر و گردن زدن خوزهمانوئل صادر کرد...
و اینگونه دیکتاتوری پینوشه آغاز میشود.
آنچه در کتاب شکست طلسم وحشت در باب مسلک دیکتاتوری پینوشه و سرنوشت وی به رشتهی تحریر در آمده واجد نکات تامل برانگیزی است که بنا دارم در چند یادداشت مستقل، مختصری از روایت نویسنده از آنچه بر پینوشه گذشت را با شما مخاطبان عزیز به اشتراک بگذارم، امید که مقبول افتد.
وکیل دادگستری-شیراز