مجالی برای اگر و مگر نمانده ، بخت و اقبال و شایدم تقدیر، خسته از این حجم تلخکامی و رخنمایی رویدادهایی که هر یک از آن بسنده میشود برای نقل و تحلیل وقایع تاریخی یک سرزمین و بدین سبب زبان به سختی بر دایره ی نقل آرزوها میچرخد.
تا آنجا که مرور صفحات تاریخ یاری میکند و مورخان بر صفحات تاریخ نگاشتهاند روال و قرار هر زمانهای اینگونه بوده که صفحات تاریخ هر عصر و زمانه ای با یکی دو واقعهی تلخ به سیاهی و باقی صفحات به رنگ آرزوها و امید های شدنی ،نگاشته میشده.
اما انگار حکایت این روزگار ما که حسابش از کاشکی گفتن و اگر مگر شنیدن برای شدن آرزوها و تلألو بارقههای امید گذشته و گویی مقدر آن است که صفحات تاریخ مردمان این سرزمین با تلخکامی نقش شود.
برای مرور این تلخکامیها و سختیها نیازی به تورق صفحات قطور تاریخ پر فراز و نشیب این جغرافیا نیست.
آنچه در این چند دههی اخیر بر نسل حاضر گذشته آنچنان هویدا و ملموس است که هیچ نیازی نیست تا به روزگارانی دیر و دور سفر کرد ، که تندباد حوادث این روزگار مجالی برای چنین سفری باقی نگذاشته.
حوادثی که هر آن و لحظهای بر این جغرافیای دوست داشتنی گذر کرده آنچنان بی پروا و خارج از تصور است که نتوان آن را به نسل و دههای خاص منتسب کرد ، شاهد این مدعا آنجاست که اگر روزگاری متولدان دههی پنجاه و شصت به بهانهی محرومیتهای حاصل از انقلاب و جنگ ، خودشان را نسل سوخته تعرفه میکردند و با این وصف در میان نسلهای بعدی خودی نشان میدادند امروز متولدان دههی هشتاد و هفتاد مصیبتهای حاصل از تحریم و جنگهای منطقهای و هجوم نحسگونهی کرونا را به از یاد رفتن برخی سرگرمیها که به دلخوشی نسلهای پیش از خویش میشناسند گره زده خودشان را خاکستری میدانند به جا مانده از سوختن آرزوهاشان که درد و داغش از سوزش نسل سوخته کمتر نیست و در این میان آنان که به نسل z و آلفا شناخته میشوند ، در عالم کودکی که میبایست جهانی باشد سرشار از ذوق و شوق و خنده و رهایی ، رهایی از هر آنچه رنگ تعلق و غم و غصه دارد به گوشهای خرامیده و با بغضی در گلو مادران و پدران خویش ، مخاطب قرار داده میگویند اگر شما جنگ و انقلاب دیده اید ما در این فضای پرتنش و آمیخته با تحریمها درد و رنجی بیشتر از رنج جنگ و انقلاب کشیده و دیدهایم و تنها چیزی که در خاطرمان گنگ و گم بود دیدن جنگ و شنیدن صدای هجوم دشمن به خاک وطن بود که این یکی را هم به چشم و گوش دیدیم و شنیدم!
و حالا ما والدین این نسل که میبایست برای آینده ی این سرزمین ساخته شوند مانده ایم معطل که چه کنیم با توقعات و خواستههای ایشان و برای پاسخ به کدام پرسش ، صغری و کبری بچینیم.
ما ،همانهایی که ناخواسته میانهی انقلاب و جنگ به این جهان پرتاب شدیم ،جهانی! سرشار از وهم و خیال و دلشوره و ابهام و اینگونه نسل سوخته نام مان کردند ، مایی که سرآغاز زندگیامان برابر شد با روزگاری پیچ در پیچ با گرههای کور از تبعات انقلاب و خرابیهای جنگ و کمبودهای جورواجور ،ما که کنار غول بیشاخ و دمی به نام کنکور ،کارنامهی این آزمون سخت را با ستارهای تجربه کردیم که مانع تحصیلمان شد در دانشگاهی که حقمان بود ،ما که گشت کمیته و پونز به پیشانی و پاشیدن رنگ به دستها و سیاه کردن جورابهای سفید در جهان ممنوعیت ها تجربه کردیم .
جهان ممنوعیت ها و حرامها ؛ حرام دانستن و ممنوع شدن شنیدن مرغ سحر خسرو آواز ایران ،نشستن برچسب ضد انقلاب به پیشانی برای گوش سپردن به یار دبستانی من ، پتو پیچ کردن ویدئو برای دقایقی سرگرمی و اینگونه جوانی ما معنا شد ، کنار صدها ممنوعیت و سر برآوردن هزاران سوال بی جواب و بدینسان حکایتمان شد قصهی محکومِ زیر هشتی که پا در هوا، معلق و معطل بر کرسی خلاصی یک چشمش به لگد میرغضب دودو میزند و آن یکی چشمش به دهان حاکم است تا به بطلان حکم گشاده شود و این دلشورهی مدام و مستمر بر زندگی ما سایه افکنده و دریغ از ذرهای نور خورشید که آفتاب حیات ارزانی کند برای ذرهای زندگیِ بی دغدغه و ما چقدر مُردیم برای اندکی زندگی.
وکیل دادگستری-شیراز
نظر شما