کمتر کشوری چنین تراکم و تنوعی از تپه‌ها و شهرهای کهن دارد؛ از تپه سیلک کاشان و تپه حصار دامغان تا شهر سوخته، جیرفت، ایلام و دوران هخامنشی. این سرزمین، محل زایش تمدن‌های گوناگون بوده، اما هنوز نتوانسته‌ایم از این ظرفیت عظیم برای تثبیت جایگاه ایران به‌عنوان قطب گردشگری فرهنگی بهره کافی ببریم...شاهنامه فردوسی پاسخی بود به بحران پس از حمله‌ اعراب، همانگونه که سرودهایی چون «ای ایران» یا نماهنگ‌های حماسی معاصر واکنشی به تهدیدهای اخیرند. در جنگ ۱۲ روزه ایران و اسرائیل، بازگشت پررنگ اسطوره‌ آرش در رسانه‌ها، گواهی است بر زنده‌بودن این منابع هویتی.

 گروه اندیشه:  دکتر بهمن نامورمطلق، استاد اسطوره شناسی دانشگاه شهید بهشتی در گفت و گوی فاطمه زارع از روزنامه ایران، با او، هویت ملی با تمرکز بر نقش حیاتی اسطوره ها به ویژه با توجه به جنگ تحمیلی ۱۲ روزه اخیر را مورد بررسی قرار می دهد. نامور مطلق ابتدا تأکید می‌کند که هویت ملی پدیده‌ای پیچیده، چندلایه و پویاست که از ترکیب عناصر مختلفی مانند تاریخ، زبان، سرزمین و خاطرات مشترک شکل می‌گیرد. او با اشاره به اینکه هویت، با تمایزها و نه شباهت‌ها تعریف می‌شود، بر اهمیت حفظ و انعطاف‌پذیری هویت در طول زمان تأکید می‌کند و می‌گوید که هویت ایرانی با وجود تغییرات تاریخی، یک روایت بنیادین و پیوسته را حفظ کرده است. در ادامه، این استاد دانشگاه شهید بهشتی به نقش منحصربه‌فرد اسطوره‌شناسی ایرانی اشاره می‌کند و آن را سرمایه‌ای عظیم و بی‌بدیل می‌داند که روایتی منسجم از ارزش‌ها و الگوهای رفتاری ارائه می‌دهد. شخصیت‌هایی مانند رستم، آرش و کاوه نمادهایی از فداکاری، ایستادگی و مسئولیت در قبال میهن هستند. او معتقد است که اسطوره‌ها در زمان بحران به عنوان یک مکانیسم دفاعی برای ملت عمل می‌کنند و در کنار الگوهای دینی، می‌توانند هویتی غنی و پایدار را برای جامعه ایرانی شکل دهند. در نهایت، نامور مطلق با انتقاد از کم‌توجهی به این گنجینه فرهنگی در نظام آموزشی و نهادهای رسمی، بر ضرورت بهره‌برداری هوشمندانه از اسطوره‌ها برای تقویت میهن‌دوستی در نسل جدید تأکید می‌کند. نویسنده باور دارد که عشق به میهن، نیازی بنیادین برای همبستگی ملی و مسئولیت‌پذیری اجتماعی است و مردم، همواره پرچم‌دار اصلی این حس وطن‌دوستی بوده‌اند. این گفت و گو  در زیر از نظرتان می گذرد: 

 ****

هویت ها با تمایز شناخته می شوند نه با شباهت 

جناب دکتر نامورمطلق، «هویت ملی» در یک جامعه چطور قوام می‌یابد؟

هویت پدیده‌ای پیچیده و چندوجهی است که نمی‌توان آن را تنها از منظر یک علم یا رشته بررسی کرد. از تاریخ و باستان‌شناسی تا جامعه‌شناسی، روان‌شناسی، قوم‌شناسی، فلسفه و زبان‌شناسی هر یک بخشی از این پازل را تکمیل می‌کنند. یکی از حوزه‌های مهم در این میان «اسطوره‌شناسی» است. نکته کلیدی دیگر، تفاوت بنیادین میان ملت‌ها و کشورهاست. همان‌طور که صورت‌بندی سیاسی، تاریخی و فرهنگی آلمان با کشوری چون ازبکستان یا آذربایجان یکسان نیست، نمی‌توان نسخه‌ای واحد برای عناصر هویت ملی همه کشورها پیچید. چین با تاریخ پر فراز و نشیبش، قابل قیاس با مالزی نیست که سابقه تاریخی‌اش کوتاه‌تر است. بنابراین در بحث هویت ملی، پیش از هر چیز باید مشخص کرد از کدام ملت یا جغرافیا سخن می‌گوییم.

هویت با تمایزها ساخته می‌شود، نه شباهت‌ها. این تمایز می‌تواند خونی، زبانی، سرزمینی یا حتی تخیلی باشد. اگر در گذشته پیوند خونی مبنا بود، امروز مرزهای سرزمینی و روایت‌های مشترک اهمیت یافته‌اند. هویت ملی ایستا نیست؛ از عناصر ثابت و متغیر شکل گرفته و برای بقا، نیازمند انعطاف است. ایرانی‌بودن، روایتی بنیادین دارد که در طول هزاران سال حفظ شده اما در هر دوره تاریخی، بازتعریف شده است. ایرانی هخامنشی همان نیست که در عصر مشروطه یا دوره مدرن می‌شناسیم، اما همگی در چهارچوب تداوم تاریخی قابل درک‌اند. سنت‌گرایان گاه می‌پندارند هویت باید کاملاً ثابت و ذاتی باشد. اما فیلسوفانی چون پل ریکور، میان «همان بودگی» (Idem) و «خود بودگی» (Ipse) تمایز می‌گذارند؛ یعنی هویت هم به ثبات نیاز دارد و هم به امکان دگرگونی.

حکیم ابوالقاسم فردوسی و روایت نبرد رستم و سهراب

خاطره مشترک بنیادی ترین عنصر شکل دهنده هویت

آیا عناصر شکل‌دهنده هویت ملی در همه جوامع یکسان است؟
خیر، در کشورهای گوناگون، عناصر شکل‌دهنده هویت ملی متنوع‌اند، اما برخی عوامل نقش پررنگ‌تری در پیوند اجتماعی و احساس تعلق ایفا می‌کنند. یکی از بنیادی‌ترین این عناصر، «خاطره و تاریخ» مشترک است. گذشته‌ای که یک ملت به یاد می‌آورد، در ساخت هویت جمعی و انسجام اجتماعی نقش کلیدی دارد. این خاطرات در قالب میراث ملموس و ناملموس فرهنگی متجلی می‌شوند. در ایران، می‌توان مؤلفه‌هایی از دوران عیلام و ماد ردیابی کرد؛ عناصری که در عصر هخامنشیان تثبیت شدند.

تقویت حافظه تاریخی، تقویت هویت جمعی است؛ نادیده‌گرفتن یا تحریف آن، به انسجام ملی آسیب می‌زند. در کنار گذشته، آینده و سرنوشت مشترک نیز بنیانی مهم است. اگر افراد با وجود اختلاف‌ها، خود را در چشم‌اندازی مشترک ببینند، امکان انسجام و همبستگی بیشتر می‌شود. رؤیای مشترک، نیروی محرک هویت ملی است. بدون آن، جامعه درگیر نوستالژی‌ می‌شود که انگیزه‌ای برای حرکت ندارد.

 زبان و دین هم از عوامل مؤثر در شکل‌گیری هویت‌اند، گرچه نقش آنها در جوامع و دوره‌های مختلف متفاوت بوده است. در برخی کشورها مانند فرانسه، زبان نقش پررنگی داشته و در برخی دیگر چون سوئیس، تنوع زبانی مانع انسجام نشده است. هویت ملی، سازه‌ای پیچیده و چندلایه است؛ ریشه در گذشته دارد اما بدون آینده‌ای مشترک، نمی‌بالد.

هویت آینه ای از گذشته در تاروپود زندگی جاری

هویت ایرانی از چه مؤلفه‌هایی شکل گرفته است؟

ایران با پیشینه‌ای پرفرازونشیب و تمدنی چند هزار ساله، برخوردار از هویتی ترکیبی و چندلایه است. آنچه امروز «ایران معاصر» نامیده می‌شود، حاصل درهم‌تنیدگی عناصری چون تاریخ، زبان، دین، سرنوشت و میراث مشترک است. از برجسته‌ترین نشانه‌های این هویت، آثار باستانی و محوطه‌های تاریخی‌اند که چهره ایران را از بسیاری کشورها متمایز می‌کنند. کمتر کشوری چنین تراکم و تنوعی از تپه‌ها و شهرهای کهن دارد؛ از تپه سیلک کاشان و تپه حصار دامغان تا شهر سوخته، جیرفت، ایلام و دوران هخامنشی. این سرزمین، محل زایش تمدن‌های گوناگون بوده، اما هنوز نتوانسته‌ایم از این ظرفیت عظیم برای تثبیت جایگاه ایران به‌عنوان قطب گردشگری فرهنگی بهره کافی ببریم.

زبان فارسی ستون فقرات فرهنگی ماست؛ زبانی که از فارسی باستان تا امروز امتداد یافته و ادبیاتی جهانی خلق کرده است. شاعران بزرگی چون فردوسی، سعدی، حافظ، مولانا، نظامی و خیام، نه‌تنها ذهن ایرانیان را شکل داده‌اند بلکه در جهان نیز درخشیده‌اند. روایت‌های حماسی، عاشقانه، عرفانی و اجتماعی جاری در این زبان، از محکم‌ترین پیوندهای عاطفی ملت ایران است. سرزمین و مرزهای ایران نیز از عناصر وحدت‌بخش‌اند. خاک وطن تنها جغرافیا نیست، بلکه مظهر هویت و قداست است. روایت‌هایی چون افسانه مرزنمای اهورامزدا در شاهنامه، بر اهمیت مفهومی مرز در تخیل ایرانی تأکید دارند. حتی امروز نیز، بسیاری از مهاجران ایرانی، مشتی خاک وطن را به نشانه پیوند عاطفی با خود حمل می‌کنند.

تخیل جمعی و اسطوره‌های ایرانی، هرچند کمتر گفته شده، نقشی مهم در انسجام فرهنگی دارند. اسطوره‌شناسی با خلق روایت‌هایی که ذهن و روح جمعی را شکل می‌دهد، یکی از مؤثرترین ابزارهای تقویت هویت ملی است. هویت ایرانی، آینه‌ای است از گذشته، زبان، زمین، خاطره و رؤیا؛ ترکیبی پیچیده، اما زنده که هنوز در تار و پود زندگی امروز ما جاری است. 

آنچه اسطوره‌شناسی ایران را یکتا می‌سازد، پیوستگی و بازتعریف مداوم آن در طول تاریخ است

اسطوره‌های ایرانی چه ظرفیت‌هایی برای ما ایجاد کرده‌اند؟

باید توجه داشت که اسطوره‌شناسی پدیده‌ای جهان‌شمول نیست و همه ملت‌ها الزاماً دارای نظام اسطوره‌ای متمایز و ریشه‌دار نیستند. افزون بر آن، اسطوره‌ها در گستره و ژرفای خود یکسان نیستند؛ برخی نظام‌های اسطوره‌ای ساختاری منسجم، تاریخی طولانی و ریشه‌هایی عمیق در ناخودآگاه جمعی دارند، حال آن‌که برخی دیگر فاقد چنین پشتوانه‌ای‌اند. برای نمونه، کشورهایی چون بحرین، امارات یا قطر از اسطوره‌شناسی بومی گسترده‌ای برخوردار نیستند. حتی در مورد ایالات متحده نیز، اسطوره‌شناسی آن بیشتر ساختگی، نوپدید و وام‌دار سنت‌های دیگر تمدن‌هاست؛ از همین‌رو، آمریکایی‌ها گاه خود را وارث اسطوره‌های یونانی و رومی می‌دانند. در مقابل، ایران از معدود تمدن‌هایی است که نظام اسطوره‌ای‌اش هم از نظر ساختار، هم عمق تاریخی و هم استمرار فرهنگی برجسته است. تنها تمدن‌هایی چون هند، یونان، مصر و تا حدی ایتالیا را می‌توان همتراز ایران دانست.

اسطوره‌های ایرانی، با ریشه در کهن‌ترین لایه‌های ذهنی و زبانی اقوام ایرانی، روایتی منسجم از آفرینش، نبرد خیر و شر، پیدایش انسان، جامعه و دین ارائه می‌دهند. این روایت‌ها در متونی چون اوستا، نوشته‌های زرتشتی، مانوی، زروانی و دیگر مکاتب ایران باستان بازتاب یافته‌اند.آنچه اسطوره‌شناسی ایران را یکتا می‌سازد، پیوستگی و بازتعریف مداوم آن در طول تاریخ است. برخلاف تمدن‌هایی مانند میان‌رودان یا مصر که اسطوره‌های‌شان با سقوط تمدن فراموش یا استحاله شدند، روایت‌های اسطوره‌ای ایرانی در جریان تاریخ زنده مانده و خود را با شرایط جدید تطبیق داده‌اند. نمونه‌ای برجسته از این استمرار، شاهنامه فردوسی است؛ اثری که نه‌تنها میراث‌دار اسطوره‌های کهن ایران است، بلکه آنها را در قالبی نوین، ملی و حماسی بازآفرینی کرده و به یکی از ستون‌های هویت فرهنگی ایرانیان بدل ساخته است.

نقش بنیادین شاهنامه فردوسی در پایداری فرهنگی و انسجام ملی

روایت‌های اسطوره‌ای آیا قادرند انسجام ملی بیافرینند؟

تردیدی نیست که روایت‌های اسطوره‌ای نقشی بنیادین در پایداری فرهنگی و انسجام ملی ایفا کرده‌اند. در تاریخ ایران، بویژه پس از ورود اسلام، این نقش با تلاشی آگاهانه برای بازآفرینی و احیای اسطوره‌ها برجسته‌تر شد. یکی از شاخص‌ترین نمودهای این تلاش، شاهنامه فردوسی است. فردوسی نه‌فقط زبان فارسی را پاس داشت، بلکه در حفظ و بازتعریف هویت ایرانی نقشی تاریخی ایفا کرد؛ مأموریتی که به‌ باور بسیاری از پژوهشگران، با موفقیتی چشمگیر همراه بود. در بطن این میراث، روایت‌های شهریاری چون هوشنگ، جمشید، کیکاووس و کیخسرو قرار دارند که نماد خرد، عدالت و نظم‌اند. در کنار آنان، قهرمانان پهلوانی چون رستم، زال، اسفندیار و گودرز، نمونه‌هایی از شجاعت، وفاداری و فداکاری را مجسم می‌کنند. همچنین شخصیت‌هایی چون اوشنر، پشوتن و بزرگمهر، جایگاه دانایی و مشورت را در فرهنگ ایرانی بازتاب می‌دهند.

این اسطوره‌ها تنها در متن‌های ادبی یا حماسی حضور ندارند؛ بلکه در حافظه تاریخی و ناخودآگاه جمعی مردم نیز زیسته‌اند. آنها نه صرفاً شخصیت‌هایی داستانی، بلکه الگوهایی رفتاری و ارزشی‌اند که ایرانیان در طول قرون با آنها زیسته، به آنها دل بسته و هویت خود را در آینه‌شان بازشناخته‌اند. روایت‌های مشترک، نقشی محوری در شکل‌گیری هویت اجتماعی دارند. «تخیل جمعی» که از دل همین اسطوره‌ها برمی‌خیزد، عاملی نیرومند در انسجام فرهنگی هر ملت است. جامعه ایرانی با اتکا بر این روایت‌های کهن، همواره توانسته وحدت، پایداری و احساس تعلق خود را بازسازی کند.

آرش کمانگیر

حوضچه‌ «روایت ایرانی» در میان تمدن‌های جهان جایگاهی ممتاز دارد 

آیا از ظرفیت‌ اسطوره‌های‌مان به‌طور مطلوب استفاده‌ کرده‌ایم؟
نمی‌توان منکر ظرفیت عظیم اسطوره‌ای ایران شد، اما حقیقت آن است که میزان بهره‌برداری از این گنجینه‌ کم‌نظیر، اندک و محدود بوده است. با میراثی روبه‌رو هستیم که همچون معدنی از طلا، ارزش فرهنگی و هویتی بی‌بدیلی دارد، اما استخراج آن مستلزم شناخت، برنامه‌ریزی و تخصص است. حوضچه‌ «روایت ایرانی» که در میان تمدن‌های جهان جایگاهی ممتاز دارد، هنوز در سیاست‌گذاری‌های فرهنگی و آموزشی ما نهادینه نشده است. گام اول، به رسمیت شناختن این سرمایه فرهنگی در مقام یکی از ارکان هویت ملی است. تا زمانی که اسطوره‌ها صرفاً داستان‌هایی تاریخی یا عناصر زینتی تلقی شوند، بهره‌برداری مؤثر از آنها ممکن نیست. سپس باید این میراث به دست متخصصان و پژوهشگران آگاه سپرده شود؛ همان‌گونه که استخراج یک معدن ارزشمند نیازمند دانش و ابزار است، کار با روایت‌های اسطوره‌ای نیز مستلزم روش علمی، نگاه فرهنگی و درکی دقیق است. در غیراین صورت، نه‌تنها بهره‌ای حاصل نمی‌شود، بلکه ممکن است آسیب‌هایی نیز وارد گردد. 

نکته کلیدی آن است که با چیزی فراتر از داستان یا سرگرمی مواجه‌ایم؛ با «هویت روایی ملت». روایت‌ها چهارچوب‌های معنایی، ارزشی و فکری جامعه را می‌سازند و در تداوم فرهنگی نقش دارند. نسل‌های پیشین این هویت را در قالب اسطوره‌ها و روایت‌های جمعی به ما سپرده‌اند. اکنون وظیفه‌ ماست آن را بازخوانی، بازسازی و روزآمد کنیم تا بتوانیم این سرمایه‌ هویتی را نه به‌عنوان میراثی خاموش، بلکه به‌مثابه نیرویی زنده و الهام‌بخش، به نسل‌های آینده منتقل کنیم. 

رستم نماد نیروهای واقع در منظومه فداکاری، ایستادگی و تعهد به سرزمین 

مأموریت اصلی اسطوره‌ها چیست؟

یکی از مهم‌ترین کارکردهای اسطوره‌ها در تاریخ تمدن‌ها، ارائه‌ الگوهایی برای زیستن و کنش بوده است. در اسطوره‌شناسی ایرانی، با مجموعه‌ای گسترده از شخصیت‌های نمادین روبه‌رو هستیم که مأموریت اصلی‌شان پاسداری از ایران و ارزش‌های بنیادین آن است. در میان این چهره‌ها، بی‌تردید برجسته‌ترین پهلوان «رستم» است؛ که نقش محوری‌اش در حراست از میهن، او را از دیگر اسطوره‌ها متمایز می‌کند. رستم بیش از هر شخصیت دیگر، نماد فداکاری، ایستادگی و تعهد به سرزمین خویش است.

با این‌حال، تنها رستم حامل این مسئولیت تاریخی نیست. آرش، که جان خود را در تیراندازی برای تعیین مرز ایران فدا کرد، یا کاوه‌ آهنگر، که در برابر استبداد ضحاک برخاست، نیز نمادهای ایثار و مقاومت‌اند. همچنین چهره‌هایی چون فریدون، منوچهر، کیخسرو، سام، زال، گرشاسب، کارن، گودرز، گیو، گردآفرید و بسیاری دیگر، هرکدام با روایت‌هایی منحصربه‌فرد، بخشی از منظومه‌ حماسی دفاع از ایران را شکل داده‌اند. 

در این اسطوره‌ها، تنوعی چشمگیر دیده می‌شود: از شهریاران و پهلوانان گرفته تا پیشه‌وران، اندیشمندان، هنرمندان، صنعتگران و زنان دلیر. این گستردگی سبب شده تا اقشار مختلف جامعه بتوانند در آیینه‌ اسطوره‌ها، الگوهایی برای زیست خود بیابند. برای نمونه، گردآفرید «در مقام یکی از اولین قهرمانان زن در ادبیات حماسی» نشان می‌دهد که در فرهنگ ایرانی، نقش‌آفرینی زنان در دفاع از میهن جایگاهی معتبر دارد.

از این‌رو، اسطوره‌شناسی ایرانی از دو منظر حائز اهمیت است: اول، به‌مثابه‌ میراثی هویتی که نشانه‌ اصالت و دیرپایی فرهنگی است؛ و دوم، به‌عنوان مجموعه‌ای از الگوهای رفتاری و کنش‌گرایانه که می‌توان در بزنگاه‌های فرهنگی و اجتماعی به آنها رجوع کرد. این دو سطح، هرچند به‌هم پیوسته‌اند، اما هر یک کارکردی مستقل دارند و در فرآیند هویت‌سازی فردی و جمعی نقشی متفاوت ایفا می‌کنند.

ترکیب دو دستگاه فکری دینی و اسطوره ای و شکل گیری دوره هایی چون عصر صفوی

چه ارتباطی میان اسطوره‌های ایرانی با شخصیت‌های دینی و آیینی وجود دارد؟

یکی از امتیازهای منحصربه‌فرد فرهنگ ایرانی، برخورداری از دو نظام الگویی مکمل است: اول، اسطوره‌های باستانی ایران‌زمین و دوم، الگوهای دینی و به‌طور مشخص اسلامی-شیعی. این پیوند کم‌نظیر باعث شده تا «اطلس اسطوره‌ای» ایرانیان، در مقایسه با بسیاری از فرهنگ‌ها، ساختاری کامل‌تر و چندلایه‌تر داشته باشد.

در کنار رستم، کیخسرو، زال و آرش، شخصیت‌هایی چون علی(ع)، حسین بن علی(ع) و دیگر چهره‌های برجسته‌ شیعی، در مقام اسوه‌های اخلاق، ایثار و ایستادگی، به این منظومه افزوده شده‌اند. اگر این دو جریان به‌درستی با یکدیگر ترکیب شوند، نه‌تنها در تقابل نخواهند بود، بلکه می‌توانند نقشی مکمل ایفا کنند. چنانکه مولانا سروده بود: «شیر خدا و رستم دستانم آرزوست.» 

«میهن‌دوستی» یکی از نقاط مشترک کلیدی میان این دو دستگاه فکری است؛ چه در روایت‌های حماسی باستانی و چه در ارزش‌های دینی اسلامی. در دوره‌هایی چون عصر صفوی، تلاش‌هایی برای تلفیق این دو نظام صورت گرفت و نتیجه‌اش شکل‌گیری کشوری قدرتمند و منسجم بود. اما در بسیاری از دوره‌های دیگر، ناتوانی در ترکیب متوازن این دو، جامعه را به سوی گسست و فرسایش درونی سوق داد. در نهایت، ترکیب هوشمندانه اسطوره‌های ملی و اسوه‌های دینی، می‌تواند هویتی غنی، چندبعدی و پایدار برای جامعه ایرانی رقم بزند. مشروط به آنکه این سرمایه‌های فرهنگی، هم شناخته شوند و هم به درستی به کار گرفته شوند.

زیست ایران اسطوره ای در تخیل جمعی ایرانیان و فراتر از آن 

«ایران اسطوره‌ای» چه تعاملی با «اسطوره‌های ایرانی» دارد؟

ایران به دو شکل اصلی با اسطوره گره خورده است؛ یکی «اسطوره‌های ایرانی» و دیگری «ایران اسطوره‌ای». این دو، گرچه درهم‌تنیده‌اند، اما یکی نیستند. آنچه تاکنون درباره‌اش گفته شد، بیشتر به اسطوره‌شناسی ایرانی و شخصیت‌های آن مربوط بود؛ اما «ایران اسطوره‌ای» مفهومی دیگر دارد: اینکه ایران، نه‌تنها بستر شکل‌گیری اسطوره‌ها بوده، بلکه خود نیز به‌مثابه یک اسطوره، در تخیل جمعی ایرانیان و فراتر از آن زیسته است. نام «ایران» خود اسطوره‌زاده است. کمتر سرزمینی را می‌توان یافت که هم نامی اسطوره‌ای داشته باشد و هم این نام در متون مقدس کهن آمده باشد. «ایران‌ویچ» در منابع زرتشتی، خاستگاه آریائیان دانسته شده؛ مکانی رازآلود که برخی در شمال‌شرق و برخی در شمال‌غرب ایران امروزی جسته‌اند. اما در سنت اسطوره‌ای، مکان‌ها بیش از آنکه جغرافیایی باشند، کیهانی‌اند و هاله‌ای از رمز و تفسیر دارند.

در اوستا، ایران با نام «خونیرث» به‌عنوان سرزمینی مقدس و مرکز عالم آمده است. روایت تقسیم جهان توسط فریدون، که بخش میانی‌اش را به ایرج داد، ایران را خاستگاهی کیهانی معرفی می‌کند.واژه‌ «ایران» نزدیک به سه‌هزار سال عمر دارد، در حالی که بسیاری از کشورهای امروز عمر چندانی ندارند. نام مشترک، حافظه‌ مشترک می‌سازد و نام ایران، حامل هزاران سال حافظه‌ فرهنگی و تمدنی است. تاریخ ایران البته خالی از تهاجم نبوده، از یونانیان و عرب‌ها تا مغول‌ها و استعمار مدرن. اما هویت ایرانی، همچون ققنوس، از دل خاکستر برخاسته و هر بار خود را از نو آفریده است. 

تضعیف فرهنگ اسطوره ها در آموزش و پرورش ایران

نظام آموزشی آیا توانسته اسطوره‌ها را نه به عنوان قصه‌هایی تاریخی، بلکه به مثابه‌ «دعوتی برای زیست مسئولانه» برای نسل امروز بازتعریف کند؟

از مهم‌ترین راه‌های نهادینه‌سازی میهن‌دوستی، جهت‌دهی هوشمندانه به نظام آموزشی، بویژه آموزش و پرورش است. آموزش، در بسیاری از نظریه‌های فرهنگی، نه‌تنها ابزار انتقال دانش، بلکه یکی از ارکان هویت ملی است. در این میان، روایت‌های اسطوره‌ای نقشی کلیدی در تقویت احساس تعلق به سرزمین دارند، بویژه برای نوجوانانی که در مرحله‌ شکل‌گیری هویت‌اند. با این حال، در سال‌های اخیر گاه شاهد کمرنگ شدن این روایت‌ها در نظام آموزشی بوده‌ایم؛ روندی که می‌تواند به سردرگمی هویتی در نسل جدید بینجامد. شناساندن چهره‌هایی مانند رستم، آرش، کاوه یا گردآفرید، صرفاً بازگویی تاریخ نیست؛ دعوتی است به زیست با معنا و مسئولانه.
 
چرا در شرایط بحرانی، جامعه به اسطوره پناه می‌برد؟
تجربه‌ تاریخی نشان می‌دهد اسطوره‌ها در دوران بحران بازمی‌گردند. ملت‌ها در مواجهه با تهدید، ناخودآگاه به مکانیسم‌های دفاعی نمادین پناه می‌برند و اسطوره یکی از این سازوکارهاست. شاهنامه فردوسی پاسخی بود به بحران پس از حمله‌ اعراب، همانگونه که سرودهایی چون «ای ایران» یا نماهنگ‌های حماسی معاصر واکنشی به تهدیدهای اخیرند. در جنگ ۱۲ روزه ایران و اسرائیل، بازگشت پررنگ اسطوره‌ آرش در رسانه‌ها، گواهی است بر زنده‌بودن این منابع هویتی.
رقابت نیز از محرک‌های میهن‌دوستی است. در میدان‌های علمی، ورزشی یا فرهنگی، ملت‌ها می‌کوشند با تمام توان بدرخشند. پیروزی یا شکست در این عرصه‌ها بر روان جمعی تأثیر می‌گذارد. این رقابت‌ها، اگر با مشارکت فرهنگی همراه باشند، به تقویت روحیه‌ ملی می‌انجامند.

«هنر» و «ادبیات» قلب تپنده‌ میهن‌دوستی ایرانیان بوده‌اند. در روزگاری که خطر فروپاشی زبان و فرهنگ وجود داشت، شعر و ادب فارسی ایران را زنده نگه داشت. شاهنامه فردوسی با بیت «چو ایران نباشد تن من مباد» هویتی ملی ساخت. همین خط سیر را در شعر نظامی نیز می‌بینیم: «همه عالم تن است و ایران دل». در دوران معاصر نیز، این جریان ادامه دارد. آثاری چون ترانه‌ «علاج» محسن چاوشی، در بحبوحه‌ جنگ اخیر، با تحریک احساسات ملی مورد استقبال قرار گرفتند. همه‌ اینها نشان می‌دهد که اسطوره، آموزش، هنر و بحران درهم تنیده‌اند و به شکلی مشترک، در ساخت و پایداری هویت ایرانی نقش‌آفرین‌اند.

نهادهای رسمی در جنگ ۱۲ روزه متوجه اهمیت ایران دوستی شدند

«گفتمان ایران‌دوستی» پس از جنگ تحمیلی ۱۲ روزه به نظر می‌رسد از انحصار نهادهای رسمی و نخبگان خارج شده و «مردم» نشان دادند که خود را در «ساخت روایت ایران» سهیم می‌بینند. نظر شما چیست؟

گفتمان ایران‌دوستی هیچ‌گاه در انحصار نهادهای رسمی نبوده است. از گذشته تا امروز، این مردم بوده‌اند که همواره پرچم‌دار حس وطن‌دوستی و عشق به ایران بوده‌اند؛ نه نهادهای رسمی. در جریان جنگ ۱۲ ‌روزه نیز مردم، همان کاری را کردند که همیشه انجام داده‌اند؛ ایستادگی، همبستگی و تجلی عشق به سرزمین‌شان. اگر تغییری رخ داده باشد، این‌بار در سوی دیگر ماجراست؛ نهادهای رسمی که شاید مدتی حس ایران‌دوستی را به حاشیه رانده بودند، در این ۱۲ روز بار دیگر متوجه اهمیت این سرمایه اجتماعی شدند و به آن رجوع کردند؛ رجوعی که امیدواریم موقتی نباشد و به یک بازگشت پایدار به ارزش‌های مشترک ملت بدل شود.

گردآفرید زن جنگاور اسطوره ای در شاهنامه فردوسی

فقدان حس ایران دوستی یعنی فقدان مسئولیت و تعلق، و عدم شکل گیری توسعه پایدار و پیشرفت

برای نسل جوانی که جهان‌وطنی را تجربه می‌کند، «عشق به میهن» را چگونه باید ارائه کرد تا معنادار باشد؛ نه محدودکننده؟
ایران‌دوستی چیزی بیش از یک احساس ساده است؛ نیازی بنیادین است که زندگی فردی و اجتماعی ما را شکل می‌دهد. این حس، همچون نوری راهنما، به تصمیم‌ها و رفتارهای ما جهت می‌دهد و انگیزه‌ای عمیق در درون انسان‌ها ایجاد می‌کند. دوست داشتن سرزمین، همانند محبت به مادر یا پدر، نشانه‌ای از سلامت روانی و اجتماعی است که پیوندهای ما را با جامعه مستحکم‌تر می‌کند.میهن‌دوستی دستاوردهای فراوانی به همراه دارد، اما شاید بتوان آن را در سه جنبه اصلی خلاصه کرد. اول، ایران‌دوستی ستون اصلی همبستگی ملی است؛ وقتی این احساس تضعیف شود، تعلق خاطر به کشور کم‌رنگ می‌شود و بی‌تفاوتی و بی‌مسئولیتی جای آن را می‌گیرد. بدون حس مسئولیت و تعلق، هیچ توسعه پایدار و پیشرفتی ممکن نیست.

دوم اما میهن‌دوستی نباید به بهانه‌ای برای نفرت از دیگران بدل شود. عشق به ایران، در حقیقت پلی است به سوی انسان‌دوستی و همدلی. فرهنگ ایرانی همواره بر میهمان‌نوازی و نوع‌دوستی تأکید داشته و این ارزش‌ها باید در کنار حس میهن‌دوستی حفظ شود.

سوم و در نهایت، ایران‌دوستی در بحران‌ها به ما نیرویی می‌دهد که همچون سپری محکم از میهن دفاع کنیم. بدون شناخت و ترویج الگوهای فداکاری، نمی‌توان انتظار ایستادگی و پایداری داشت. این حس، عامل بقای یک ملت است؛ نیرویی که از دل تاریخ و تجربه‌ها برخاسته و هر نسل باید آن را پاس دارد و به نسل بعد منتقل کند.

نتیجه گیری:

- رؤیای مشترک، نیروی محرک هویت ملی است. بدون آن، جامعه درگیر نوستالژی‌ می‌شود که انگیزه‌ای برای حرکت ندارد.
- «تخیل جمعی» که از دل اسطوره‌ها برمی‌خیزد، عاملی نیرومند در انسجام فرهنگی هر ملت است. جامعه ایرانی با اتکا بر این روایت‌های کهن، همواره توانسته وحدت، پایداری و احساس تعلق خود را بازسازی کند.
 -اسطوره‌ها در دوران بحران بازمی‌گردند. ملت‌ها در مواجهه با تهدید، ناخودآگاه به مکانیسم‌های دفاعی نمادین پناه می‌برند و اسطوره یکی از این سازوکارهاست. 
- در جنگ ۱۲ روزه ایران و اسرائیل، بازگشت پررنگ اسطوره‌ آرش در رسانه‌ها، گواهی است بر زنده‌بودن این منابع هویتی.
- اسطوره‌شناسی با خلق روایت‌هایی که ذهن و روح جمعی را شکل می‌دهد، یکی از مؤثرترین ابزارهای تقویت هویت ملی است. تا زمانی که اسطوره‌ها صرفاً داستان‌هایی تاریخی یا عناصر زینتی تلقی شوند، بهره‌برداری مؤثر از آنها ممکن نیست.
- اسطوره گردآفرید «یکی از اولین قهرمانان زن در ادبیات حماسی» نشان می‌دهد که در فرهنگ ایرانی، نقش‌آفرینی زنان در دفاع از میهن جایگاهی معتبر دارد.

۲۱۶۲۱۶

منبع: ایران