تاریخ انتشار: ۲۹ شهریور ۱۴۰۴ - ۱۲:۵۳

نه به "مذاکره"، "جنگ" و "صلح"، مواجهه‌ای سلبی با شرایط است. اما جامعه نیازمند رویکرد ایجابی به اتفاقات هم هست. برای شکل‌گیری رویکرد ایجابی، پاسخ تصمیم‌گیران به این پرسش اساسی چیست که: "چه باید کرد؟" مزاجِ دَهر تَبَه شد در این بلا حافظ / کجاست فکر حکیمی و رای برهمنی؟

یکی از موقعیت‌های زجرآور، این است که آدمی نداند قرار است چه اتفاقی بیفتد و قرار است چه بشود. نتواند آینده‌ را پیش‌بینی کند، (نه آینده‌ای دور را که همین روزهای پیش رو را.) در شرایط طاقت فرسا ناشی از فشارهای اقتصادی، تحریم‌ها و معلق میان فضای تیره و تار و مبهم که چشم عقل، نمی‌تواند پیش پای خود را ببیند و محاسبه کند، سردرگمی و پریشانی، گریبان همه را می‌گیرد.

تا کنون آیا به این پرسش دو کلمه‌ای که در دیدارها، مکرر از یک‌دیگر می‌پرسیم، تامل کرده‌اید؟: "چه خبر؟" و با این که می‌دانیم طرف مقابل، دسترسی به هیچ خبری ندارد اما تکرار می‌کنیم: "چه خبر؟""چه خبر؟" یعنی من نگرانم. مضطربم. تو هم آیا مثل من نگرانی؟". پاسخ معمول هم چنین است: "هیچی، همه چی رو به راه است".

این پاسخ، واکنشی هوشیارانه‌ است برای کاستن از نگرانی دیگری و همدلی با او، به این معنا که «بگذار وانمود کنیم همه چیز خوب است". "چه خبر؟"، یک پرسش نیست. سوالی نیست که منتظر جوابش باشیم. بازتاب دلهره‌ای  است از بی‌ثباتی روزگاری لغزان که چون دالانی تاریک، انتهایش معلوم نیست. "چه خبر؟" تجربه‌ی تلخ تاریخی مردمانی است که رخ‌دادها و اتفاقات، هم‌چون بهمن، بناگاه برسرشان آوار می‌شود. 

"نه مذاکره، نه جنگ، نه صلح"، دقیقا یک نمونه از همین موقعیت‌ها است. شرایطی که همه چیز به حالت تعلیق درمی‌آید. چرخ زندگی در گل و لای ابهام و تیرگی از حرکت باز می‌ایستد و از آن همه پرسش‌ها و مسئله‌های بنیادین آدمی، فقط یک "پرسش کشنده" باقی می‌ماند: آیا می‌دانید "چه می‌شود؟" و من باید چه کنم؟ 

زندگی در سایه‌ی غم‌انگیز "نه جنگ، نه صلح"، پژمرده شده و دلهره‌ای عمیق و اضطرابی وسیع، خود را در قالب پرسشی بی‌پاسخ بازنمایی می‌کند: "چه می‌شود؟" و هیچ کس نمی‌داند قرار است چه بشود.  این گونه است که بتدریج، زندگی به تعلیق در می‌آید و سامان پیشین خود را از دست می‌دهد. 

زندگی در تعلیق، هم‌چون راه رفتن ماشینی است در جاده‌ای پرپیچ‌وخم و پرتگاهی مهیب، مه گرفته و تاریک، که باید حرکت کند، اما هر لحظه ممکن است به دره پرتاب شود. شرایط "نه مذاکره، نه جنگ و نه صلح"، زیستن پویا و مطمئن را به محاق می‌برد. گمان می‌کنم چنین شرایطی اگر اثراتش از جنگ بیش‌تر و مخرب‌تر نباشد، کم‌تر هم نیست.

دست کم در زمان جنگ، با همه‌ی سنگینی و تهدیدش، تکلیف افراد معلوم است و انتظارات فردی و اجتماعی، با شرایط جنگ تنظیم می‌شود. اما هنگامی که قطار زندگی در ایستگاه "نه جنگ، نه صلح" از حرکت بازمی‌ماند، شهروندان در سردرگمی ویران کننده، و در شرایط غیرقابل پیش‌بینی، امکان هرگونه برنامه‌ریزی (حتی برنامه‌ریزی کوتاه‌مدت)، و حرکت رو به جلو را از دست می‌دهند. تولید، سرمایه‌گذاری، توسعه و پیشرفت و....نیمه تعطیل و گاهی کاملا متوقف می‌شود.

برزخ "نه مذاکره، جنگ نه صلح"، تبعات منفی فراوانی دارد. از آن میان چهار اثر، مهمترین است:

اول، پیش‌بینی‌ ناپذیر شدن اوضاع. 
آینده‌ی غیرقابل پیش‌بینی، خودش به دو مسئله منتهی می‌گردد:
- ترس و دل‌نگرانی از این که چه خواهد شد.
-گسترش فضای بی‌تصمیمی و بی‌عملی
- کند شدن روند حیات اجتماعی و فرسوده شدن مناسبات اجتماعی

دوم، گسترش حس ناتوانی،
افراد، حس دردناکی از ناتوانی در کنترل و مهار اوضاع را در خود، تجربه می‌کنند. احساس ناتوانی نیز واجد پیامدهایی است نظیر:
-حس بدبینی به خود و شرمسار از این‌که نمی‌توانند شرایط را کنترل و مدیریت کرد.
-تنفر از  کسانی که مسبب چنین اوضاعی شده‌اند.
- حس تحقیرشدگی از ناتوانی و این تعبیر خیام که، "ما لعبتکانیم و فلک لعبت‌باز"
- تقدیرگرایی و انفعال در برابر سرنوشت

سوم، گسترش آسیب‌های روانی و اجتماعی
- به علت رکود مالی و استیصال اجتماعی، نرخ آسیب‌های اجتماعی مانند دزدی، طلاق، زورگیری و... افزایش می‌یابد
-کاهش راندمان کاری و افزایش انفعال فردی و اجتماعی 
-حس ناامیدی و بن‌بست، اضطراب از آینده، نگرانی و در پی آن بیماری‌های افزایش روان‌شناختی.

و بالاخره چهارم، توقف زندگی،
- کاهش انگیزه‌ی زندگی‌خواهی
- کاهش مراودات و مناسبات اقتصادی و اجتماعی
-و در نتیجه، افزایش مهاجرت

نه به "مذاکره"، "جنگ" و "صلح"، مواجهه‌ای سلبی با شرایط است. اما جامعه نیازمند رویکرد ایجابی به اتفاقات هم هست. برای شکل‌گیری رویکرد ایجابی، 
پاسخ تصمیم‌گیران به این پرسش اساسی چیست که: "چه باید کرد؟"

مزاجِ دَهر تَبَه شد در این بلا حافظ
کجاست فکر حکیمی و رای برهمنی؟
(حافظ)

۲۱۶۲۱۶