بهگزارش خبرگزاری خبرآنلاین رضا دستجردی با تهیه گزارشی از هشتصد و نود و یکمین شب از سلسله شب های بخارا که به مناسبت دهمین سالگرد انتشار فصلنامه «سیاستنامه»، برگزار شده بود در ایبنا نوشت: در این نشست، حامد زارع، مقصود فراستخواه، زانیار ابراهیمی، سیدعبدالامیر نبوی، سایه اقتصادینیا و شروین مقیمی به سخنرانی پرداختند و متن سخنرانی محمدمنصور هاشمی قرائت شد.
«سیاستنامه» پاسخ به نیاز فرهنگی در ادبیات سیاسی است
در ابتدای این نشست علی دهباشی طی سخنانی، دهسال انتشار فصلنامه «سیاستنامه» را در زمانه حیات کوتاه نشریات که عمدتاً با رخدادهای ناخوشایند همراه است، عمر مفید مطبوعاتی دانست و افزود: "حامد زارع که کار در مطبوعات را با نوشتن در نشریات مختلف آغاز کرد، با اندیشه حاصلآمده طی سالها، به یک نیاز فرهنگی در ادبیات سیاسی پاسخ گفت". دهباشی به فقدان ادبیات سیاسی در قالب نشریهای بادوام اشاره کرد و ضمن تبریک به زارع بابت دوام این نشریه طی سالها، ویژگی آن را شیوه و زبان مستقلی دانست که به هیچ نشریه دیگری شباهت ندارد و مورد استقبال متفکرین و اندیشمندان قرار گرفته است. دهباشی در بخش دیگری از سخنان خود، «سیاستنامه» را چونان دائرهالمعارف ادبیات سیاسی دانست و ابراز امیدواری کرد که سالنامه «سیاستنامه» که حامد زارع همواره آرزوی انتشار آن را داشت نیز بهزودی به چاپ برسد.
ایران همچنان کشور بیهقی، سهروردی، فردوسی و خواجهنظام است
سخنران نخست این نشست، حامد زارع سردبیر «سیاستنامه» بود. وی در آغاز سخن، از سیدجواد طباطبایی که ایده تأسیس فصلنامه را مطرح نمود و در شمارگان نخست، ریاست شورای علمی آن را بر عهده داشت، نیز دیگرانی که در روند انتشار فصلنامه یاریرسان آن بودند یاد و قدردانی کرد. وی در ادامه، به حساسیت شرایط کنونی کشور و لزوم توجه به وحدت ملی و تمامیت ارضی ایران اشاره کرد و ضمن تبیین مجموعه مفاهیمی که در طول قرون، مفهوم ایران حول آن شکل گرفت و بزرگانی که در این مسیر، کوششهای بسیاری صورت دادند، افزود: "امروز اگرچه دوره آن تلاشها، مفاخر و انگیزههای بزرگ سپری شده، اما برای دفاع فرهنگی از کشور لازم است که از تلاشهای هر چند کوچک نیز فروگذاری نشود". زارع در بخش دیگری از سخنان خود، ایران را سرزمین مقاومت فرهنگی دانست و عنوان کرد این تلاش که در طول قرون همواره نتیجهبخش بوده را امروز نیز نباید بهمثابه حق فروگذاشت.
سردبیر خبرگزاری ایبنا در ادامه، ضمن تأکید بر اهمیت میهندوستی در شرایط کنونی کشور، گریزی به مهمانان نشست نیز زد و طی سخنانی، به فعالیتهای فرهنگی بیوقفه علی دهباشی در ایام جنگ دوازده روزه، مقصود فراستخواه که همواره در پی راههای گفتوگو و یافتن ظرایف زیستن در کشور است، زانیار ابراهیمی بهواسطه امید و عشق به سرزمین با وجود نامهربانیها و تحریمها، عبدالامیر نبوی با دغدغه زنده نگاه داشتن فضای فرهنگی کشور در ایام جنگ، محمدمنصور هاشمی با تقدم سرزمیناندیشی و هویتاندیشی بر دیناندیشی، شروین مقیمی با آموختن این حقیقت که در دوره میانی تاریخمان، چه دریافتی از سیاست و فضیلت یاریرسان آینده ایران است نیز اشاره کرد. وی مجموع این تلاشها را سرمایهای دانست که اولویت آن سرزمین ایران است.
مشاور رئیس بنیاد ایرانشناسی در امور فرهنگی و رسانهای، در بخش دیگری از سخنان خود، به ایستادگی دهساله «سیاستنامه» در میانه چالشهای فکری و اجتماعی دوران سخن گفت و افزود: «این ایستادگی بر لبه باریک میان ایران و بیرون از ایران، سنت و تجدد، نقد مارکسیسم و تبیین اندیشه آزادی روی داد. ما نه اهل انکار ایران و ترویج جهانوطنی بودیم و نه اسیر ایدئولوژی و ترویج نگاه رسمی. «سیاستنامه» کوشید بیآنکه به محاق توقیف رود، ایدئولوژی رسمی را نقد و بیآنکه به قدرت نزدیک شود، از موجودیت ایران دفاع کند». وی خلق «سیاستنامه» را برخاسته از طرح این پرسش دانست که «آیا میتوان در ایران امروز از اندیشه ایرانشهری گفت، بیآنکه در بند ایدئولوژی افتاد یا در دام نسیان تاریخی غلتید؟ ما کوشیدیم پاسخ این پرسش را نه در شعار، که در نوشتار و گفتار بجوییم؛ با یاری اهل فکر، پژوهشگران حوزه عمومی، و دلسوزان ایران». زارع، اندیشه ایرانشهری را نه بهمثابه نوستالژی شاهی، بلکه چونان تجربهای که در نهضت مشروطه متبلور شد و یکی از ستونهای معرفتی ماست عنوان داشت و گفت: «همزمان، لیبرالیسم را نه بهمثابه فردگرایی افراطی، بلکه چونان اندیشهای برای تأسیس نظام آزادی و محدودیت قدرت، گرامی داشتیم. آزادیخواهی ما، نه شوری لحظهای و شعاری بیکالبد، بلکه تعهدی مدنی و ریشهدار به استقلال فکری معطوف به مسائل ملی ایران است».
زارع در بخش پایانی سخنان خود، به مسئولیت خطیر فصلنامه، باور به سنت ایرانشهری که ما را به مدنیت و خرد دعوت میکند، و به لیبرالیسمی که انسان را در کانون مینشاند—آزاد، مختار و البته مسئول، با وجود سختیهای پیش روی انتشار «سیاستنامه» اشاره کرد و چشمانداز آینده را ادامه نوشتاری وفادار به ایران و اندیشه آزادی دانست.
«سیاستنامه» نانوشته ایرانیان
مقصود فراستخواه دیگر سخنران این نشست بود. وی سابقه آشنایی خود با زارع را سالهای پایانی دهه هفتاد و آغاز دهه هشتاد عنوان داشت و گفت: «زارع تفاوتهایی ایجاد کرد و در همان دورههایی هم که در مجلات قبل حضور داشت تولید مکرر بداعت، کیفیت، اصالت و عمق میکرد».
مدرس مؤسسه پژوهش و برنامهریزی آموزش عالی در ادامه، به سیاستنامه دیگر ایرانیان همچون اثر خواجه نظامالملک که با خصیصه ضمنی و غیرکلامی، نانوشته بود اشاره و آن را عامل حفظ ایران دانست. وی ایران را نیازمند تأمل مفهومی عنوان کرد که در این چند هزار سال، بیشتر یک ایده معرفتی و تمدنی بود تا حتی یک دولت-کشور. برای همین نیز با وجود عسرت تاریخی و انواع زخمها و گسستها همچنان با ترکیبات فرهنگی جاری بود. وی در ادامه، به عاملانی هوشمند که از قابلیتهای این سرزمین به عرصه میآمدند اشاره کرد و گفت: "اینان در دورههای فروپاشی سیاسی و بحران بیثباتی که به انقراض دولتها میانجامید، کوشیدند اسباب ورق خوردن تاریخ ایران و انتقالش به دوره دیگر را با کمترین هزینه فراهم کنند؛ به گونهای که زندگی و تجربیات تمدنی و فرهنگی در این سرزمین دچار گسست و انقطاع نشود".
مولف آثاری چون «مسئله ایران» و «ما ایرانیان» در ادامه، به تبیین مثالهایی در این خصوص و مسیرهایی که کوشش مذکور در آن صورت گرفت، پرداخت. بهباور وی: «مسیر اول: برخی از دیوانسالاران ایرانی دولت هخامنشی، سامانهای اداری ایران را حفظ کردند. کوششهای مرزی آن ها بخش مهمی از ظرفیتهای اداری هخامنشی را با ترتیبات شهرداری هلنی، خصوصاً در اراضی شهری، درآمیخت. تجربیات کشورداری ایرانی در زمینههای خزانهداری، ضرب پول، تدبیر امور و تقسیمات کشوری تحت لوای سلوکی ادامه یافت. مسیر دوم: در سطح اجتماعی و فرهنگی، ازدواجها و پیوندهای خانوادگی اعیان و نجبای ایرانی با سلوکیان سبب آمیزش دو حیات اجتماعی شرقی و غربی شد. ایرانیان نقشی از صفات جمعیتی خود را به سلوکیها زدند. زندگی شهری دوره هخامنشی آنچنان نیرومند بود که سنتهای آن با تجربههای تازه دولتشهری (پولیس) هلنی، ترکیب متنوعی به دست میداد. مسیر سوم: عملکردهای مرزی در حوزه اقتصادی بود. اهل تجارت و حرفه و پیشه ایرانی، گرانبار از تجربیات تمدنی بسیار پررونق دوره هخامنشی بودند و با همتایان یونانی خود مبادله و همکاری کردند. کنشگران مرزی ایران کوشیدند اسباب آشنایی میان اقتصاد دریایی یونان و اقتصاد خشکی ایران را تسهیل کنند».
مثال دوم فراستخواه، حمله عرب و زوال اقتدار ساسانی بود. بهباور وی، دستکم پنج مسیر از اعمال و فضاهای مرزی ایرانی دیده میشود: «مسیر اول: جنبشهای اجتماعی-مذهبی در ایران طی سده دوم و سوم که یک خاستگاه در متن نارضایتیهای جامعه و یک تکیهگاه تسهیلکننده در مساعی و حمایتهای نخبگانی در فضاهای مرزی داشت. مسیر دوم: دولتسازی ایرانی خاندانهای ایرانی مثل نوبخت و برمکی بود. در فضاهایی مرزی، نهاد وزارت را ایجاد کردند. خاندان سامانی ایرانی، ترتیبات اداری ایرانی را در مرزهای میان دستگاه خلافت و جامعه ایرانی به راه انداختند؛ همچنین بود سنتهای دبیرخانهای ایرانی و سهم ابنمقفع. نیز آییننامه ایرانی و عادات ملت فارس حفظ شد. مسیر سوم: زبان و فرهنگ ایرانی است. عربیت صورت رسمی و فراگیر یافت، اما زبان فارسی همچنان باقی ماند. سنتهای آیینی ایرانی همچون نوروز و مهرگان، جنبش شاهنامهنویسی از خراسان، شعر رودکی، ادبیات ایرانی همچون کلیله و دمنه و بقیه از آن جملهاند. مسیر چهارم: نهضت ترجمه و تألیف ایرانی (خوارزمی و بقیه). باز در بسترهای مرزی بیتالحکمه، فرزندان شاکر، پسر بختیشوع، اسحاق بلعمی و خاندان سهل بود. مسیر پنجم: تجدید حیات شهری. تجربه زیست شهری، شهرهای کریدوری ایران دوباره توسط مهندسان و معماران و نیز صنعتگران و هنرمندان و بازرگانان فعال شدند. نوبختیها سنتهای شهری فیروزآباد اردشیر خوره را در بغداد بسط دادند، همچون شهرهای ری و خوارزم…».
مثال سوم مورد تأکید فراستخواه، هجوم مغول و انهدام دولت خوارزمشاهی و وجوه سهگانه آن بود. بهگفته وی: "اول: عقلایی از بقیهالسیف خاندانها و دیوانسالاران دوره خوارزمشاهی. نمونهاش عطاملک بود؛ از خاندان ریشهدار ایرانی جوینی. در دستگاه امیر ارغوان، مستوفیگری بر عهده گرفت و بعد هم با هلاکو کار کرد و بخشی از کتابخانه الموت را مراقبت کرد. بهتدبیر او زیرساختها حفظ شدند: نهرها و کاریزها ساخته شدند و شهرها و رباطها. همچنین حمایتهای اجتماعی صورت گرفت و رفع مالیاتهای سنگین از دوش برزیگران. اینان دانشمندان و فضلا را از هر جنس و مشرب و از هر طریقه و مذهب حمایت کردند.
دوم: بازرگانان دنیادیده و با تجربه ایرانی. بازار ایرانی با مغول نابود نشد، بلکه جان تازه به خود گرفت. جمالالدین ابراهیم، تاج علیشاه گیلانی، مجدالملک یزدی و بسیاری دیگر از بازرگانان این دوره از آن جملهاند. در دوره مغولان، حتی یک طبقه متوسط جدید ایرانی در عرصه بازگانی رشد کرد که در میانه طبقات فردست و فرودست، اسباب تعادل و پویایی اجتماع ایرانی شد. جایگاه ملکالتجار در این دوره نشان از وجود سازمان اجتماعی بازرگانان میدهد که حتی تا راهداری نیز ورود و مشارکت داشتند؛ موقعیت ملکالتجار دقیقاً کنشگر مرزی در حوزه اقتصاد با تأثیرات سیاسی و اجتماعی بود، قابل قیاس با اتاق بازرگانی.
سوم: پیشهوران و اهل حرفه و صنعتگران ایرانی. تولیدکنندگان از فلز، چوب، پارچه و … مغولان معمولاً به وجود اینان نیازمند بودند؛ در قتل و غارت به حفظ این گروه حرفهگر و صنعتپیشه نظر داشتند. از «جامعالتواریخ» رشیدالدین فضلالله و «تاریخنامه» هرات سیف هروی برمیآید صدها و هزاران تن از اینان در قتلعامهای شهری سمرقند و بخارا و مرو و نیشاپور و بلخ و هرات بخشوده شدند. حتی شهر تبریز بارها در حمله مغول برای خاطر صنعتگران فراوان در این شهر از تحمل کشتارهای وحشیانه و مصائب شبیه شهرهای دیگر در امان ماند. این سبب دوام پیشهوری و صنعتگری و محترفه ایرانی بهطور بخصوص میشد. در شهرهای خراسان و سایر نواحی، مغولان مجوز کارگاههای آهنگری و پارچهبافی میدادند. تأسیس کارخانهها بهنیکویی صورت میپذیرفت و استادان کارخانهها اجتماع میکردند. سمتی با عنوان امیر مساس وجود داشت که از مجامع حرفه مسگری حکایت میکند. پیشهوران، اهل حرفه و تولیدکننده مانند آسیابان، مسگران، آهنگران، پارچهبافان، درودگران مجامعی تشکیل میدادند و امثال خواجه نصیرها با این مجامع آشنایی و مراوده داشت.در روایات متعدد خواجه رشیدالدین نیز میبینیم که از رونق بازار و نیز مشاغلی چون زرگری، صنعت چوب، کاغذسازی، شعربافی، پارچهبافی، تولید پشم، رنگرزی، آهنگری، ذوب فلزات، ریختهگری، خراطی، نگارگری، کیمیا و تولید دارو و حتی مشروبسازی و میفروشی گزارش میکند. برای همین نیز ابنبطوطه پس از حمله مغول به بسیاری از شهرهای ایران آمده و از جنب و جوش حیات اقتصادی میگوید.
چهارم: دانشمندان در فضاهای مرزی. دانشمندان و نهادها و اعمال علمیشان حتی در درون و حواشی دستگاه مهاجمان، وطن را حفظ کردند، مثل عطاملک جوینی، خواجه نصیر (کتابخانه و رصدخانه)، نجمالدین دبیر قزوینی، خواجه رشیدالدین فضلالله که علاوه بر ربع رشیدی، مدرسه سیاره نیز ترتیب داده بود، قطبالدین شیرازی و دیگران. ابنبطوطه مینویسد در شوشتر، در مدرسه شرفالدین، مردی با مکارم اخلاق و فضایل بسیار و جامع بین مراتب دین و دانش سخن میگوید. حاضران سؤالات خود را در کاغذ مینویسند، آن کاغذها جمعآوری میشود و یکایک پاسخ داده میشود.
مثال پایانی این جامعهشناس به «از سقوط اصفهان تا نامعادله ساختار کهن استبدادی با دنیای مدرن» اختصاص داشت. به گفته وی: "شکست چالدران نشانه فاصله دولت صفوی با دنیایی متحول بود که در سقوط اصفهان بهطور نهایی برملا شد. از اقتدار نادری نیز که در پایان به جنون کشید، ایران نتوانست طرفی ببندد. ساخت ایلیاتی استبدادی و قدرت شخصیسازیشده نمیتوانست از عهده اداره کارآمد امور بربیاید، آن هم در دنیای جدید رقابتیشده از اروپای جدید تا دو قدرت در حال تجدد در منطقه: روس و عثمانی". وی در ادامه افزود: "اگر ایران با این آنتروپی شدید ساختاری و اجتماعی به حال خود رها میشد، چیزی از او باقی نمیماند. همانطور که قدرت نادری پایداری برای این سرزمین نیاورد، از هیمنه آغامحمدخان قاجار هم کاری برنمیآمد، چه رسد به سیطره تختنشینی فتحعلی شاه. ایران میتوانست به پایان برسد، ولی باز هم تمام نشد و همچنان ماند".
فراستخواه در بخش پایانی سخنان خود خاطرنشان ساخت: "در شدت بحرانی شدن تاریخ انحطاط بود که قابلیتهای پنهان در این سرزمین دست به کار شدند. حلقه واسط این قابلیتها، ابتکارات مرزی کنشگرانی بود که تسلیم محدودیتهای ساختاری کشور نمیشدند و امکانهای تازه حتی در لابهلای محدودیتها پیدا میکردند یا حتی اگر هم نبود، میساختند. این بود که ایران را دوباره باز راه انداخت و وارد دور تازهای از دنیای جدید کرد. الگویی از کنش که طی چندین دهه تکثیر شد و کار کرد و از زوال یک تمدن و یک کشور جلوگیری کرد تا آن را به مشروطه رسانید".
متون کهن ایرانی منتظر تفسیر سیاسیاند
زانیار ابراهیمی دیگر سخنران این نشست بود. وی در ابتدا، ضمن اشاره به عدماهمیت ایران در واحدهای درسی دانشگاهها، به عدمتوجه به متون کهن ایرانی همچون «تاریخ بیهقی»، «تاریخ جهانگشای جوینی»، «سیاستنامه»، «شاهنامه» و نظایر آن پرداخت و تأکید کرد این متون امروزه منتظر تفسیر سیاسیاند. بهباور وی، انتشار فصلنامه «سیاستنامه» این خلأ دانشگاهی را جبران کرد و از این جهت حائز اهمیت بسیاری است. این دانشآموخته رشته علوم سیاسی، مشکل امروز دانشگاهها را گرفتاری در گونهای فرمالیسم، در قالبهایی چون نشریات صوری فاقد مخاطب عنوان کرد که تأثیری بر جامعه ندارند و «سیاستنامه» را نقطه مقابل این جریان دانست.
این مترجم و پژوهشگر حوزه اندیشه سیاسی در ادامه، به سختی شرایط کنونی پرداخت و ضمن اشاره به کتاب «مشروعیت عصر مدرن»، مفهوم دولت مطلقه و مواضع متکثر آن، نیز مشابهت آن با شرایط فعلی کشور را تبیین کرد و از پدیداری فاشیسم در کشور ابراز نگرانی کرد. ابراهیمی گریزی نیز به کتاب «معنا در تاریخ» زد و گفت: «به تعبیر این کتاب، گویی در شرایط کنونی، دچار سادهسازیهای هولناک شدهایم که بسیار خطرناک است».
«سیاستنامه» به سوی گونهای تعادل و تکامل حرکت کرد
قرائت متن سخنرانی محمدمنصور هاشمی پژوهشگر حوزه فلسفه، ادبیات و دین که بهعلت کسالت در این نشست حاضر نشده بود، بخش دیگر این نشست بود. در این متن آمده: «اگر بنا باشد به صورتی نمادین برای ورود نسل پساانقلاب ایران به عرصه مطبوعات، تاریخی تعیین کنیم، آن تاریخ بی گمان دوم خرداد ۱۳۷۶ است. با دوم خرداد و دولت برآمده از آن، فضای فرهنگ رونق و روشنایی تازهای گرفت؛ از جمله روزنامهنگاری اهمیت و نفوذ چشمگیری یافت و در میان نسل پساانقلاب آنها که اهل قلم بودند در همکاری با روزنامه های آن دوره تجربه اندوختن را آغاز کردند. از روزن گشایشهای پس از دوم خرداد، اهل نظر از هویتاندیشان تا دیناندیشان سنتگرا، در بحثهای فلسفی و الهیاتی به جای تکصدای پیشین، مجموعهای از صداها به گوش نسل پساانقلاب رسید. پیامد طبیعی اینها تغییر در خطکشیهای قبل و نوعی دگردیسی فرهنگی بود. این دگردیسی فرهنگی را نه بخش اصلی حکومت فهمید، نه بخش عمدهای از روشنفکران خوکرده به شرایط گذشته».
مولف کتاب «دیناندیشان متجدد» و «سلوک در کنارهها» در ادامه میآورد: «در گیرودار کشمکشهای سیاسی، فرصت آموختن در فضاهای حرفهای کم بود. در عوض امکان تجربهاندوختن زیاد بود. آن نسل تجربهها اندوختند و در بحران و برههای دیگر کاری کردند که در تاریخ مطبوعات ایران به یادگار خواهد ماند. بعدها در اوج تنگناها و ناامیدیها، «مهرنامه» زاده شد که بهراستی اتفاقی فرهنگی بود. به مرور زمان و با بازترشدن فضا از دل «مهرنامه»، سه نشریه دیگر زاده شد که بهرغم همه فراز و نشیبها خوشبختانه هر سه، تا امروز برقرار است: «اندیشه پویا» به سردبیری رضا خجستهرحیمی، «سیاستنامه» به سردبیری حامد زارع و «آگاهی نو» به سردبیری محمد قوچانی».
وی در ادامه خاطرنشان ساخت: «این فصلنامه نه فقط صبغه که پشتوانه فکری پساانقلابی داشت و در این فرایند دهساله، به سوی گونهای تعادل و تکامل حرکت کرد، هم چنانکه در آن توجه به شاخههای گوناگون علوم انسانی نیز گستردهتر شد. «سیاستنامه» که با همت و هوش حامد زارع بالیده و فرایند مذکور را در جهت تحول و تکامل طی کرده، اینک یکی از بهترین نشریات نظری علوم انسانی در ایران است؛ نشریهای که درد ایران دارد چون میداند که اندیشه و دانش در دنیای واقعی، نه در خلأ پدید میآید و نه در خلأ رشد میکند».
از اندیشه مرحوم سید جواد طباطبایی فراتر بروید
سیدعبدالامیر نبوی دانشیار مطالعات منطقهای دانشگاه تهران سخنران دیگر این نشست بود. وی در ابتدای سخن، به ارادت دستدرکاران «سیاستنامه» به سیدجواد طباطبایی، نیز مفهوم ایران اشاره و ابراز امیدواری کرد زمینه فراتر رفتن این فصلنامه از اندیشه مرحوم طباطبایی پدید آید. وی خواستار فراهم آمدن زمینه نقد دائمی، واکنش منطقی در برابر تحولات جدید اندیشهای و محیطی، تبیین ابهامات اندیشهها، و پاسخ به سوالات مخاطبان در «سیاستنامه» شد. نبوی بزرگترین اقدام برای حفظ ایران را گفتوگو نه با خود، بلکه با جهان خارج دانست "تا در جریان اندیشهها، مکاتب و پرسشهای جدید قرار گیریم که لازمه آن شکلگیری شبکهای از علاقمندان به ایران در داخل و خارج از کشور است". وی از جمله ملزومات این شبکهسازی را توجه به فضای مجازی و نسخه دیجیتال فصلنامه دانست و افزود: «شاید تأکید بیش از حد بر نسخه کاغذی، سبب محدود شدن بیشتر مخاطبان شود».
«سیاستنامه» پرداختن به محتوای متون ادبی و تاریخی آثار کلاسیک را تحقق بخشید.
در ادامه، پیام تصویری سایه اقتصادینیا پژوهشگر و منتقد ادبی برای حضار پخش شد. وی در آغاز سخنان خود خاطرنشان ساخت که آنچه که فرد در تحصیل ادبیات میآموزد بیشتر ناظر به مسائل زبانی و ادبی است، بدون آنکه محتوای متون ادبی و تاریخی از منظر سیاست دیده شود. وی افزود: "اگرچه قرار نبود در آغاز انتشار «سیاستنامه» بدین نیاز پاسخ داده شود، اما این مهم در افق کاری فصلنامه دیده شد که برای من نور امید بود". وی به باور مرحوم طباطبایی و تأکید وی بر لزوم عدممطالعه صرف جنبههای لغوی و ادبی متون کلاسیک اشاره کرد که متأسفانه پیشتر انجام نشده بود، اما «سیاستنامه» به تحقق آن همت گماشت.
اقتصادینیا پیشنهاد کرد فصلی با موضوعیت مطالعات حوزه تفکر سیاسی و متون سیاسی از طریق متون ادب فارسی در قالب یک فصل ثابت در فصلنامه منتشر شود. وی از جمله مقالات «سیاستنامه» با این رویکرد را «شاهنامه در اندیشه مشروطه» و «مطالعه موردی اندرزنامه اردشیر بابکان» ذکر کرد.
رژیم سیاسی لیبرال دموکراتیک؛ لازمه پیدایی علم سیاست جدید
شروین مقیمی سخنران پایانی این نشست با موضوع «جایگاه اندیشه سیاسی در ایران» بود. وی در آغاز، لازمه دریافت جایگاه اندیشه سیاسی در ایران را دریافت جایگاه علم سیاست جدید در دانشگاهها دانست که لازمه آن بررسی چیستی علم سیاست جدید است. وی، علم سیاست را در ایران فاقد جایگاه لازم دانست و خاطرنشان ساخت: "اندیشه سیاسی هم طرفی از فضای دانشگاهی در کشور نبسته است". وی لازمه پیدایی علم سیاست جدید در فضای آکادمیک را وجود یک رژیم سیاسی لیبرال دموکراتیک دانست که با توجه به شرایط کنونی کشور، وجود آن در حال حاضر ناممکن است.
با این وجود، وی این پرسش را مطرح کرد که با این اندیشه، تکلیف مدرسه علوم سیاسی که نخستین مدرسه در نوع خود در ایران بود چه میشود؟ وی در پاسخ به این پرسش، محمدعلی فروغی را از برجستهترین اساتید این مدرسه برشمرد و گفت: "اهداف روشنفکران نخستین، سیاسی بود و در پی آوردن تجدد به جامعه بودند، اما میگفتند برای اینکه تجدد را بیاوریم، باید مبانی تجدد را ابتدا از رهگذر این مدرسه به بحث بگذاریم". بهباور مقیمی: "در گام نخست، لزوم طرح بحث الهیات سیاسی برای داشتن علم سیاست جدید بهمثابه نخستین ستون فلسفه سیاسی جدید وجود دارد. لازمه آن هم این است که رژیمی تأسیس شود که در آن، انسانی که شهروند آن رژیم است، تنها در کیهان باشد با یک حق و آن هم حق صیانت از نفس خود. بحث دوم، حق است که فرد باید موجودی صاحب حق شناخته شود که قانونی که با هدف تنظیم رفتار او در جامعه تصویب میشود از حق او متأخر باشد".
استادیار پژوهشگاه علوم سیاسی و مطالعات فرهنگی گریزی نیز به زمان تأسیس مدرسه علوم سیاسی در غیاب دو وجه فوق پرداخت و خاطرنشان ساخت: "به علت غیاب مواد مذکور، علیرغم همه تلاشها، نیل به علم سیاست جدید با شکست مواجه شد". بهباور مقیمی، تا اواسط دهه چهل که دو رشته حقوق، و علوم سیاسی در دانشگاه تهران از هم جدا شدند، خبری از بحثهای سیاسی نبود. پس از آن بود که لزوم تعریف برخی دروس مطرح گشت. در آن زمان، برخی چهرهها همچون محمد رضوی بر آن شدند این خلأ را با معرفی علوم سیاسی پوزیتیوستی پر کنند که در نطفه خفه شد. جریان دیگر با نمایندگی حمید عنایت بر پر کردن جای خالی تاریخ عقاید و اندیشه سیاسی در رشته علوم سیاسی تأکید داشت. بهباور مقیمی: "این تاریخینگری، فضای دانشکدههای علوم سیاسی را فراگرفت و البته مورد استقبال واقع شد چون شبح علم سیاست بدون آن دو ماده مذکور پاگرفت و البته صورتی انتزاعی پیدا کرد. این تاریخینگری یک خاصیت دیگر هم داشت و میتوانست عقبماندگی ما را نزد روشنفکران آن دوره از میان بردارد".
مقیمی در ادامه، به سیدجواد طباطبایی و حسین بشیریه نیز اشاره کرد و گفت: "کار طباطبایی مهم بود که چون میدانست علم سیاست باید بر مبنایی خاص استوار شود، دوباره سعی کرد دعوا را به دوره قدما و متجددین در صدر مشروطه بازگرداند که اگرچه قبلاً در آن شکست خورده بودیم، این بار پیروز شویم تا علم سیاست احیا شود. اما اشکال کار طباطبایی این بود که وی نیز به طبع تاریخ اندیشه، در عمل نمیتوانست بنیان لازم را بگذارد چون تاریخیگرایانه به این موضوع نگاه میکرد".
مترجم «در باب جباریت» و «تاریخ فلسفه سیاسی» به حسین بشیریه نیز پرداخت و گفت: "بشیریه نخستین کسی بود که به این قضیه پی برد. وی چند اثر از هابز ترجمه کرد و در کتاب اخیر خود «احیای علوم سیاسی»، خاطرنشان ساخت که ما اندیشه سیاسی را به تاریخ اندیشه سیاسی تقلیل دادهایم و اینطور به نتیجهای نخواهیم رسید. نکته مهم دیگر او این است که ما در علم سیاست به اصطلاح دانشگاهی در ایران، پندارهای سیاسی را فراموش کردهایم. و من معتقدم که تا زمانی که اذهان تغییر نکنند، تنهایی را در کیهان احساس نکنند و فرد نشوند، هیچ اتفاقی نمیافتد". مقیمی در پایان خاطرنشان ساخت: "این تغییر لازمه فرایند مورد نظر است، نه گرفتن صورت و پیدایی فضای دانشگاهی فعلی. اما رخدادهای ده پانزده سال اخیر نشان میدهد که آن ملزومات در حال ایجاد شدن هستند، البته با این تفاوت که صورت مذکور، عقبمانده است".
هشتصدونودویکمین شب از سلسله شبهای بخارا با پرسشوپاسخ حضار به پایان رسید.