باد امروز بسیار شدید و از روبه‌رو می‌وزد. گرد و خاک معرکه است، چشم‌ها را کور می‌کند. راه کالسکه چندان خوب نبود. صحرا جلگه و و سیع است. دهات زیاد سر راه، و دست چپ و راست به نظر آمد. بعضی از دهات درخت و باغات دارد.

به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، ناصرالدین‌شاه قاجار در خاطرات روز پنجشنبه ۱۰ رجب ۱۲۸۷ (۱۴ مهر ۱۲۴۹) نوشت: امروز باید رفت به «بوبوک‌آباد» [روستایی در ۴۵ کیلومتری همدان]. صبح برخاسته سوار کالسکه شدم. امروز چهار فرسنگ راه است. فرهادمیرزا آمد دم کالسکه (با مصطفی‌قلی‌خان قراگوزلو) صحبت شد. مصطفی‌قلی‌خان خیلی چاق و سرخ شده است. صاحب‌منصبان و خوانین بلوک حاجی‌لو آمدند، قدری صحبت شد. باد امروز بسیار شدید و از روبه‌رو می‌وزد. گرد و خاک معرکه است، چشم‌ها را کور می‌کند. راه کالسکه چندان خوب نبود. صحرا جلگه و و سیع است. دهات زیاد سر راه، و دست چپ و راست به نظر آمد. بعضی از دهات درخت و باغات دارد.

کوه‌های دست چپ به فاصله سه فرسنگ چهار فرسنگ است. کوه بزرگی هم از دور طرف دست چپ پیدا بود. مِه هم بالایش بود. گفتند «قانلی‌داغ» است. کوه‌های طرف دست راست خیلی دور بود. به فاصله ده فرسنگ پنج فرسنگ. این‌جاها بلوک حاجی‌لو است و عاشقلو.

دهاتی که سر راه بود، در دست راست از این قرار است: امیرآباد، زرقان، جهان‌آباد، نگارخاتون – نیم فرسنگی از راه خارج‌تر بود. فیض‌آباد، قارمنین – از راه دور بود دیده نشد.

دست چپ: نصرآباد، نزدیک جعده ملک فضل‌الله‌خان یاور. «همه‌کسی»، ده معتبری است به فاصله یک فرسنگ کنار راه بود. «سرای»، ده معتبری است سر راه است، ملک اعتمادالسلطنه [۱]. قشلاق، بزینه‌جرد، نوده قراباغی‌ها، مَلاکِرد، سَماوَک.

خلاصه وارد منزل شدیم. امروز ناهار توی کالسکه خوردم – از دست باد. سیاچی، آقا وجیه از صحرا آمدند. از طرف دست چپ می‌گفتند گز زار زیادی است. صحرا خرگوش، روباه، هوبره، یورقه‌جه، دُرنا داشت. نزدیک جهان‌آباد پلی سه‌چشمه به نظر آمد. سوال شد، نگار خانم عمه ساخته است؛ اما خشک بود. آبی چیزی به هیچ وجه از زیرش نمی‌آمد.

خلاصه چهار به غروب مانده وارد منزل شدیم. چادر را بیرونی اندرونی در باغی زده‌اند. در سر نهرها همه درخت سیب کاشته‌اند، باقی‌مانده همه انگور است. دور هم تبریزی دارد. خیابان وسط بسیار عریض است و یونجه‌زار، اما چیده بودند. حرم والده شاه همه این باغ افتاده‌اند. تارچی، دلبر خیلی ناخوش هستند؛ ان‌شاءالله خوب می‌شوند، مطبقه [تب] سخت دارند. عایشه هم امروز تب کرد است، لرز می‌کند. معصومه، عروس هم ناخوش شده است.

خلاصه گربه‌ها همه بودند، بازی کردند. شب شد، بسیار سرد بود. ابوالسیف میرزا (خواهرزاده تیمور) که در همدان است، آهوی تکّه بزرگی امروز زده بود. معلوم می‌شود این‌جاها آهو هست. شب بعد از شام مردانه شد. پیشخدمت‌ها آمدند. عرفانچی – حاجی رحیم‌خان صندوق‌دار امروز وارد شد، می‌گفت حاجی میرزاعلی هم می‌آید، در راه است. آمد روزنامه خواند، بعد رفتند. خوابیدیم. باقری...

بوبوک‌آباد مال حاجی میرزا علینقی عارف است.

روز جمعه ۱۱ رجب ۱۲۸۷ (۱۵ مهر ۱۲۴۹)

در این‌جا اطراق شد. بعد از ناهار دیدن والده شاه رفتم. فرهادمیرزا، تیمور، مجدالدوله، کشیکچی‌باشی بودند. قدری نشسته صحبت شد. برگشتم منزل. مجدالدوله اذن گرفت به محال [منطقه] بزینه‌رود خمسه که املاک دارد برود – نزدیک است به محال همدان.

سیدابوطالب روضه‌خان با یک پسر چاووشی آمدند اندرون روضه خواندند. زیاد گریه شد. آغا یعقوب ملاحظه شد، تازه آمده است. می‌گفت محقق هم در راه است می‌آید. حاجی آقابابای حکیم هم می‌گفت در راه است، می‌آید.

خلاصه شب شد. بعد از شام با انیس‌الدوله رفتیم پشت تجیر که زیر باغ کشیده‌اند و در اندرون است ایستادیم. کنیزها می‌آمدند می‌رفتند، داد می‌زدند، باباقاپوچی را متصل آواز می‌کردند، خانه‌شاگرد می‌خواستند. خانه‌شاگردان، کنیزهای خانم‌های خودشان را می‌خواستند؛ محشری بود. حیف که خبر شدند من گوش می‌کنم، دیگر نیامدند. قدری گشتیم. مهتاب صافی بود، اما بسیار بسیار سرد بود. با خرقه راه می‌رفتیم. یوسف هم چند فشنگی از پشت دیوار هوا کرد. بعد خوابیدیم. یحیی‌خان رفت شهر همدان.

پی‌نوشت

۱- حاجی علی‌خان در سال ۱۲۷۹ ق. ملقب به اعمادالسلطنه شد. در سال ۱۲۸۲ ق به جای حاج میرزا محمدخان مجدالملک سینکی به وزارت وظایف و اوقاف منصوب شد. حاجی علی‌خان پدر محمدحسن‌خان اعتمادالسلطنه وزیر انطباعات و دارالترجمه دولتی بود (شرح‌حال رجال ایران، صص ۴۷۰-۴۶۸)/ این شخص مامور قتل امیرکبیر نیز بود (سرویس تاریخ خبرآنلاین).

منبع: روزنامه خاطرات ناصرالدین‌شاه قاجار از ربیع‌الاول ۱۲۸۷ تا شوال ۱۲۸۸ ق به انضمام سفرنامه کربلا و نجف، به کوشش مجید عبدامین، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ اول، زمستان ۱۳۹۸، صص ۸۷-۸۶.

۲۵۹

منبع: خبرآنلاین