گروه اندیشه: آیدا باستانی ، در صفحه اندیشه روزنامه اعتماد گزارشی از یک پنل تخصصی درباره چالشها و ضرورتهای مطالعات میانرشتهای در جامعهشناسی ایران تهیه کرده است که شامل دیدگاههای سه سخنران اصلی است. این گزارش ابتدا خلاصه ای از سخنرانی دکتر احمد بخارایی با موضوع فهم نقادانه ارائه می دهد. از نظر بخارایی جامعه شناسی ایران به بازاندیشی نقادانه و زایش فکری دارد او پنج لایه فهم را شامل فهم توصیفی، فهم تحلیلی، فهم کاربردی، فهم انتقادی و فهم خلاق ذکر کرد. او مرگ جامعه شناس را در از دست دادن توانانیی فهم تازه از جهان دانست و رسیدن به فهم خلاق را معیار جامعه شناس واقعی برشمرد. دکتر مقصود فراستخواه به موضوع بحث چرخش میان رشته ای و ترارشته ای، توضیح داد که پیچیدگی واقعیت، رشتهگرایی سنتی را ناکارآمد کرده و علم به سمت فرارشتهگرایی و ترارشتهگرایی (ادغام دانش دانشگاهی با "دانش ضمنی" و مشارکت مردم) چرخش کرده است.
او معتقد است هممسالگی و خویشاوندی مسائل جامعه، زمینه ساز میانرشتهای شدن پژوهشها است. دکتر حسین شیخرضایی با موضوع روش خنثی نیست، هستیشناسی علوم اجتماعی را زیر سوال برد و تصوری را که روش را نسبت به موضوع خنثی میداند، نقد کرد. او با اشاره به دیدگاههای جان لا، استدلال کرد که روششناسی نقشی سازنده و سیاسی دارد و مجموع روشهای غالب (اروپایی-آمریکایی) مفروضات هستیشناختی خاصی (مثل دوگانه سوژه-ابژه) را ترویج میکنند. او بر ضرورت اتخاذ هستیشناسیهای بدیل (پویشی، رابطهای یا متشتت) برای زایش روششناسیهای جدید تأکید کرد. در نهایت پیام اصلی پنل ، دعوت به عبور از چارچوبهای سنتی، نظریهزدگی و روشمحوری خنثی در جامعهشناسی ایران به سمت بازاندیشی انتقادی، پذیرش پیچیدگی واقعیت و ادغام دانش آکادمیک با تجربه زیسته و دانش ضمنی مردم (ترارشتهگرایی) است. لازم به ذکر است که ششمین همایش «کنکاشهای مفهومی و نظری درباره جامعه ایران» صبح روز دوشنبه، ساعت ۱۱:۳۰ با برگزاری آیین افتتاحیه در سالن ابن خلدون دانشکده علوم اجتماعی تهران آغاز به کار کرد. این همایش به میزبانی دانشکده علوم اجتماعی از تا فردا پنج شنبه ۱۷ مهرماه برگزار میشود.
****
چرخش میانرشتهای: از ناکارآمدی رشتهگرایی تا ترارشتهگرایی
دکتر مقصود فراستخواه به عنوان سخنران دوم این پنل به موضوع چرخش میانرشتهای پرداخت و توضیح داد که امواج تحولات علم را به حال خودش رها نکرده و طی چندین دهه گذشته ساختار علم با تحولات متفاوتی مواجه و به اعتقاد او علم دچار تحول ساختی و مفهومی شده است.
او در ادامه افزود: در نتیجه این تحولات، برنامههای پژوهشهای علم و پارادایمهای علمی دگرگون میشود. ما از رشتههای علمی سنتی، از لحاظ معرفتشناسی اجتماعی و ساخت زمانه، فاصله گرفتهایم و دیگر نمیتوانیم به دعوای سنتی میان این رشتهها ادامه بدهیم.
وی از حوزه نوینی به نام «مطالعه» سخن گفت و تاکید کرد به به باور خودش، مطالعات زنان از همین رویکرد نوین پدید آمده است و گفت: مطالعات زنان جامعهشناسی است، اما در یک ساختار و برنامه پژوهشی متفاوت. فراستخواه گفت: ما درگیر یک نوع چرخش هستیم که نوعی شوق به یکپارچگی و حالتی از همگرایی ایجاد میکند. واقعیت آنقدر پیچیده و پر از رمز و راز است که نمیتوان دنباله آن را تنها با رشتههای علمی دنبال کرد. برای فهم بهتر، باید از رویکردهای بینرشتهای، میانرشتهای، فرارشتهای و ترارشتهای استفاده کنیم؛ رویکردهایی که هر کدام ما را از جایی به جای دیگر میکشند و نوعی فاصله گرفتن را ایجاد میکنند. به گفته او، رشتهگرایی باعث شده پژوهشها دچار یک ناکارآمدی شوند. حتی بین رشتهگرایی هم چندان تکاپو نمیکند. در واقع، وضعیت فعلی پژوهشها بیشتر به فرارشتهگرایی نزدیک است؛ مساله صرفا ترکیب چند رشته با هم نیست، بلکه نوعی فرارشتهگرایی در حال حاضر در برنامههای پژوهشی جهان مطرح شده است.
فراستخواه افزود: فرارشتهگرایی زمانی رخ میدهد که مطالعات اجتماعی بخواهد متنآمیزی داشته و شوقآمیزی نیز در کار باشد. در این حالت، رشتهها با هم همافزایی میکنند، با یکدیگر تعامل دارند و درگیر میشوند تا یک کار مشترک شکل بگیرد.فراستخواه در ادامه به مساله ترارشتهگرایی پرداخت و گفت: ترارشتهگرایی به معنای نوعی مطالعات اجتماعی است که تنها با دانش صریح علمی و دانشگاهی ارتباط ندارد، بلکه با دانش ضمنی مردم نیز درگیر است؛ بخشی از دانش که در جامعه، در کف زندگی و تلاش شهروندان شکل گرفته است.وی گفت: در ترارشتهگرایی، هدف دنبال کردن و ادغام دانش دانشگاهی با دانش ضمنی و پنهان جامعه است و ایجاد تعامل میان مردم اهمیت دارد.
در این رویکرد، شهروندان به عنوان بخشی از کنشگران علم در فرآیند پژوهش دخیل میشوند و از مرحله جمعآوری دادهها تا ارایه نتایج درگیر هستند.وی افزود: در ترارشتهگرایی و فرارشتهگرایی، یک نوع واسط میان دانشها وجود دارد و مساله مهم درگیر در ترارشتهگرایی، وجود زمینه مشترک است؛ برای مثال در میانرشتهگرایی نیز نیاز به یک میدان یا زمینه مشترک است که رشتهها بتوانند با دانش جامعه خود تعامل داشته باشند، با یکدیگر آمیزش پیدا کنند و پژوهش را پیش ببرند. اگر در جامعه به هممسالگی برسیم و مسائلمان با هم خویشاوندی داشته باشند، آنگاه میتوانیم در پژوهشهایمان سطحی از میانرشتهای بودن را به کار بگیریم.
فراستخواه میانرشتهگرایی در جامعهشناسی را در چهار سطح دستهبندی کرد و گفت: میکرو (خرد)، مزو (میانی)، مکرو (کلان)، مگا (بسیار کلان) . در خرد به مسائلی چون کیفیت جذب اعضای هیات علمی، کیفیت اعضای هیات علمی جذب شده، روشهای تدریس علمی و به مطالبی اینچنینی پرداخته شد؛ در میانی مطالبی چون برنامههای درسی، مدیریت گروه و مطالبی همانند اینها بیان شد و در کلان من باب مسائلی چون تغییر ساختار دپارتمانی دانشگاه مطرح شد.وی هفت بلوغ را برای جامعهشناسی متصور شد و عنوان کرد: چرخش فرارشتهای در جامعهشناسی به بلوغهای هفتگانه نیاز دارد؛ بلوغ معرفتشناختی، علمشناختی، هنجاری، اجتماعی علم، اجتماعات علمی، حرفهای و نهالی. فراستخواه در پایان درباره این صحبت کرد که ما از مکان علم باید به فضای علم چرخش پیدا کنیم و در ادامه از سه مفهوم دپارتمان، میدان دانشگاه و فضای اجتماعی صحبت کرد و گفت: دپارتمان باید به شکل میانرشتهای شود، میدان دانشگاه باید فرارشتهای و فضای اجتماعی باید ترارشتهای بشود.
مرگ جامعهشناس! / ضرورت نگاه نقادانه و لایههای پنجگانه فهم
دکتر احمد بخارایی، سخنران نخست پنل «چالشهای مطالعات بین رشتهای در جامعهشناسی ایران» در آغاز سخنان خود به ضرورت نگاه نقادانه به جامعهشناسی و جامعه ایران اشاره کرد. او با بیان اینکه جامعهشناسی در ایران هنوز از انسجام نظری و دانشی کامل برخوردار نیست، تاکید کرد: ما نیازمند نوعی بازاندیشی در نگاه نقادانه هستیم تا ما را به زایش فکری تازهای بینجامد وگرنه دچار رکود و تکرار خواهیم شد.وی افزود: این نگاه نقادانه بیرحم میتواند مفید و کمککننده باشد. جامعهشناس زمانی میمیرد که توانایی فهم خود از جهان پیرامون خود را از دست بدهد.
اگر امکان فهم از میان برود یا از زبان افتاده باشد، در واقع جامعهشناس مرده است. بخارایی توضیح داد که جامعهشناس حقیقی همواره در تلاش برای فهم تازه از جامعه است و وقتی این تلاش متوقف شود، مرگ او نیز آغاز میشود. از نظر او، مرگ جامعهشناس را میتوان به عنوان هشدار جدی در نظر گرفت؛ هشداری که نباید به سادگی از کنار آن گذشت. بخارایی در سخنرانی خود پنج لایه اصلی فهم را معرفی کرد: فهم اولیه، فهم تحلیلی، فهم کاربردی، فهم انتقادی و فهم خلاق. وی در ادامه توضیح داد که فهم اولیه درک توصیفی افراد از زندگی است و بسیاری در همین مرحله باقی میمانند.
فهم تحلیلی به بررسی دقیق اطلاعات و کشف روابط میان آنها میپردازد. فهم کاربردی زمانی شکل میگیرد که فرد اطلاعات خود را با دانش قبلی پیوند بدهد و برای حل مسائل به کار ببرد. بخارایی همچنین به فهم انتقادی اشاره کرد که نیازمند نگاه نقادانه و بهروز نگه داشتن ذهن است. فهم خلاق، آخرین مرحله، ترکیبی و نوآورانه است و به کشف لایههای پنهان جامعه کمک میکند.وی در پایان تاکید کرد: جامعهشناس واقعی کسی است که به مرحله پنجم فهم برسد؛ چه از نظر روششناسی و چه از نظر معرفتشناسی.
روش خنثی نیست؛ هستیشناسی و سیاست علم
در ادامه پنل سخنران سوم، دکتر حسین شیخرضایی در باب تلاقی فلسفه و جامعهشناسی صحبت کرد و گفت: به عقیده من هنگامی که از هستیشناسی یک رشته صحبت میکنیم، منظورمان این است که جهان آن رشته از چه چیزهایی پر شده است. سوال هستیشناسی اجتماعی در فلسفه علوم اجتماعی این است که جهان اجتماعی از چه چیزهایی پر شده است و آیا مفاهیم مثل ملت وجود دارد یا خیر؟ در علوم طبیعی هم چنین است.او در ادامه گفت: برای بررسی اینکه هستیشناسی یک علم چیست و چه چیزی در جهان این علم وجود دارد، نظریههای علمی را که در این علم مطرح شدهاند، بررسی میکنیم و هر آن چیزی را که بهترین نظریههای علمی در آن دانش گفتند هست و وجود دارد و برای سازوکار تبیینی نیاز داشتند، میگوییم وجود دارد ولو اینکه با عقل سلیم (common sense) یا فهم روزمره متفاوت مغایر باشد.
وی در ادامه گفت: اما این بهترین را به چه شکل میتوان به این شیوه تشخیص داد که آن نظریههایی که بهتر تبیین کردهاند، نتیجهگیری کردهاند بهترین هستند و در نتیجه ما هستیشناسیمان را بر پایه بهترین نظریهها تبیین میکنیم. خود این نظریهها از طریق به کارگیری روش به دست میآیند. وی ادامه گفت: بنابراین تصور غالب این است اگر ما روش را درست به کار ببریم تا حد زیادی به عینیت دست پیدا میکنیم و آن چیزی که روش مند نیست شبه علم است و علوم اجتماعی هم روشمند است.
شیخرضایی گفت: تصور غالب این است که روش نسبت به موضوع خنثی است، یعنی فقط نظریهها را کشف میکند و خودش چیزی نمیسازد. روش هم نسبت به هستیشناسی استقلال دارد. بنابراین اگر بخواهیم اولویت بگذاریم، اول روششناسی است، بعد نظریه و بعد هستیشناسی.
شیخرضایی در ادامه گفت: اما امروز این تصور غالب و رایج زیر سوال رفته است. وی در ادامه به استدلالهایی پرداخت که دیدگاه مذکور را زیر سوال برده و گفت: یک دیدگاه این است که روششناسی نقش سازنده دارد و خنثی نیست. شاید به نظر برسد این دیدگاه جدید نیست، اما نکته این است مجموع روشهایی که در علوم اجتماعی هست، یک هستیشناسی را مفروض دارد و اگر این هستیشناسی عوض شود، نیازمند تغییرات رادیکال خواهیم بود.
وی در ادامه به دیدگاههای جان لا، فیلسوف و جامعهشناس معاصر اشاره کرد و گفت: به عقیده او یک هستیشناسی اروپایی و امریکایی وجود دارد که مفروضاتی دارد، مثل اینکه به دوگانه ابژه - سوژه باور دارد و جهان را امری مستقل از انسان میداند و آن را بر انسان متقدم میداند و جهان معین است، یعنی نقشههایی در خود دارد و هر چیزی متعلق به یکی از مرزبندیهای جهان است و نهایتا اینکه یک نوع تکینگی در جهان وجود دارد. این تصور از هستیشناسی باعث میشود که روشهایی اتخاذ کنیم که جنبههایی از جهان را نبینیم، مثل جنبههایی که در آنها شدن و همسازی مهم است. بنابراین تحقیق در علوم تجربی و انسانی به غایت امری سیاسی است. یعنی یک نوع سیاست هستیشناسی وجود دارد.
شیخرضایی در پایان به چند هستیشناسی بدیل برای هستیشناسی سکونمحور یونانی اشاره کرد و گفت: یکی هستیشناسی پیشنهادی لا است که در آن جهان تکینه و یگانه و معین نیست و متشتت و آشفته است. یک هستیشناسی پویشی یا فرآیندی است که اصل را بر فرآیند میدهد. دیگری هستیشناسی رابطهای است که استعاره اصلی آن شبکه است و بودن را در رابطه بودن میداند. این هستیشناسیهای بدیل، روششناسیهای جدیدی را طرح میکند. بنابراین در لایه بنیادین علوم اجتماعی تحقیقات این علوم وابسته به هستیشناسی است. این هستیشناسیها ممکن است از بیرون به این علوم تزریق شوند. ما هستیشناسیهای بدیلی داریم که اتخاذ آنها میتواند منجر به روششناسیهای زایایی شود.
میانرشتهای بودن، تنها راه برای زندگی انسان
سخنران پایانی این پنل، رضا محمدبابایی ابتدا درباره میانرشتهای بودن خودش اشاره کرد و به تجربه مطالعاتی و تحصیلاتی و کاری خودش پرداخت. وی در ادامه روند شکلگیری مطالعات میانرشتهای و زمینههای آن را بیان کرد. وی گفت: مهمترین مساله زندگی انسان است و برای زندگی انسان به همه علوم نیاز است. محمدبابایی سپس به برساختگرایی اشاره کرد و گفت: برساختگرایان میگویند هیچ چیز ثابتی نیست و همه چیز در حال تغییر است. تجربه زیسته بسیار اهمیت دارد. ما به کار تیمی نیاز داریم و باید آن را با میانرشتگی واقعی انجام بدهیم. این کار دشواری است.
۲۱۶۲۱۶