اما اگر به سیرهی پیامبر اکرم ﷺ بازگردیم، درمییابیم که این تصور نه تنها نادرست، بلکه وارونه حقیقت ایمان است. اسلام، دین نور است، نه سایه؛ دین لبخند است، نه اخم و عرفان حقیقی، همان هنر دیدن خدا در رنگهای روشن زندگی است، نه در خاموشی درد و خودآزاری.
پیامبر لبخند و نور
در روایتهای صحیح آمده است:
«کان رسول الله ﷺ دائماً البِشر، سهلَ الخلق، لینَ الجانب.»
پیامبر همواره خندان، نرمخو و خوشمعاشرت بود.
هر کس به محضرش میرسید، حس میکرد «محبوب» است. حتی دشمنانش را با نرمی و تبسم مخاطب قرار میداد. عبدالله بن حارث گفت: «ما رأیتُ أحداً یبتسمُ اکثرَ من رسول الله.» ــ هیچکس را خوشخندهتر از پیامبر ندیدم.
لبخند، برای او فقط حالت چهره نبود؛ نشانه ایمان بود. چون ایمان یعنی امید و امید یعنی اعتماد به رحمت خدا. لبخند انسان مؤمن، انعکاس اطمینان به رحمت است.
پیامبر ﷺ نه تنها خود تبسم میکردند، بلکه دیگران را به لبخند فرا میخواندند. فرمودند:
«تَبَسُّمُکَ فی وَجهِ أخیکَ لَکَ صَدَقَةٌ.»
لبخندت به چهره برادرت برایت صدقه است.
این جمله ساده مظهر انقلابی بودن است: شادی، عبادت است و لبخند، صدقه. یعنی بدون پول، بدون تشریفات، میتوانی در مسئولیت اجتماعی شرکت کنی. تبسم، نشانه ایمان است، نه نشانه بیفکری.
پیامبر از رنگهای روشن خوششان میآمد. احادیث متواتر نشان میدهند که رنگ سفید، سبز و گاه زرد لیمویی را دوست داشتند و فرمودند:
«خیرُ ثیابِکم البیاض.»
بهترین لباسهای شما سفید است.
این ترجیح، فقط سلیقه شخصی نبود؛ نماد طهارت و امید بود. لباس سفید، آینهی نور است. پیامبر«ص» در حالیکه غمها و مسئولیتهای بزرگی را بر دوش داشتند، ظاهرشان را با عطر، تمیزی و رنگ روشن زینت میدادند تا به مردم بیاموزند که ایمان به زیبایی نیاز دارد.
اهلبیت و شادی مسئولانه
امام علی«ع» فرمودند: «المؤمن بشرُه فی وجهه و حزنه فی قلبه.» چهره مؤمن بشاش است و حزنش در دل است.
این جمله ستونِ عرفان اسلامی است؛ یعنی شادی در ظاهر، همراه با عمق در باطن. درون انسان مؤمن مجهز به تفکر است، نه ملال. چهرهاش باز است، ولی ذهنش عمیق.
حضرت فاطمه زهرا «س» با وجود فشار و سختی زندگی، در خانه گل میکاشتند و لباس تمیز و روشن برای خانواده فراهم میکردند. معروف بود که چهره امام حسن«ع» هنگام دیدار با مردم، مثل ماه میدرخشید. امام سجاد«ع» با آنکه عصر اسارت را دیدند، در دعاهایشان فرمودند: «اللهم اجعلنی ممن بشره فی وجهه و سروره فی قلبه.»؛ یعنی خدایا مرا از کسانی قرار ده که شادی دلشان بر چهرهشان اثر دارد.
اهلبیت، شادی را مسئولیت انسانی میدانستند؛ زیرا مؤمن مأمور به امید و ناامیدی، برخلاف ایمان است. امام صادق«ع» فرمودند: «الحزن ممقت و السرور محبوب عند الله.» ــ غم، مبغوض خداست و شادی، محبوب او؛ چون شادی مایه حرکت جامعه است.
شادی در عرفان حقیقی
در عرفان پارسی، شادی همیشه ریشه در عشق و حضور دارد، نه در غفلت و مصرف. مولانا، عطار، سعدی، حافظ و... همه از شادی بهعنوان تجلی دیدار حق یاد میکنند.
مولانا میگوید:
«ز این خلق پر شکایت گریان شدم ملول / آن هایهای و نعره مستانم آرزوست»
سرچشمه شادی انسان مومن و عارف، حرکت و معنا و غم او، غم جدایی از حقیقت است؛ وقتی آن جدایی التیام یابد، شادی زاده میشود.
در عرفان عرفای بزرگ زبان فارسی، شادی نه بیفکری است نه تنبلی؛ بلکه نشانه حضور محض است. وقتی دل با حق در تماس است، چهره برافروخته، صدا لطیف و رنگ روشن میشود.
عارف راستین، دنیا را تاریک نمیبیند. به همین دلیل، زندگی او همواره با رنگهای گرم و شاد، عطر گل و کلام خدا آمیخته است.
نقد عبوسگرایی فرهنگی
در سدههای اخیر، وجوهی از زهد خشک و بیذوق، چهره دین را غبارآلودکرده است. انسان متدین باید ساده باشد، نه خاموش؛ باید آرام باشد، نه افسرده. اما ما سادهزیستی را با سیاهپوشی و دلگرفتگی اشتباه گرفته و تصور کردهایم «جدی بودن» یعنی «سگرمههای در هم داشتن ».
نتیجه:
جامعهای بهظاهر مذهبی، اما باطناً بیروح که از جشن و شادی هراس دارد و لبخند را سبک میبیند. در حالیکه پیامبر ﷺ با کودکان مسابقه میدادند، با همسرشان شوخی میکردند، و در عین حفظ شأن نبوّت، شادمانه زندگی میکردند.
سادهترین عبادت فراموششده همین تبسم، یعنی انتقال محبت است. اگر امروز در خیابان کسی به تو لبخند بزند، احتمالاً آرامشت چند برابر میشود. این همان «صدقه بیقیمت» است که دین آموزش داده است.
بازسازی فرهنگِ نور و رنگ
برای بازگشت به شادی حقیقی در جامعه باید دو کار کرد:
بازخوانی سیره نبوی در ظاهر و رفتار: آموزش خوشرویی، نظافت، عطر و رنگ روشن در عبادتخانهها و مدارس دینی. طهارت فقط وضو نیست؛ روح و ظاهر انسان، هر دو باید نورانی شوند.
احیای عرفان عاشقانه پارسی در هنر و رسانه: تغییر معیار زیبایی از اندوه به حضور. رنگ و نغمه و لبخند باید به متن فرهنگی ما و نه به حاشیه بازگردند. شادی دیندارانه همان اشتیاق عبادی است؛ شعف دیدار با حق که در گل لبخند نمایان میشود.
وقار حقیقی سکون دل است، نه سکون صورت. متانت یعنی احترام به معنا، نه تنفر از زندگی. در نگاه نبوی و عرفانی، هر رنگی که جان را به نور نزدیکتر کند، وقار دارد. هر لبخندی که دل را با دیگری پیوند دهد، نماز است.
شادی مسئولانه، نه شادی فرّار
در سیره پیامبر و ائمه، شادی هرگز به معنای غفلت نیست. «شادی مسئولانه» یعنی حضور در درد جامعه بدون غرق شدن در آن. مثل خورشید که از میان گرد و خاک، نور میپراکند.
پیامبر در سختترین لحظات ــ جنگ، گرسنگی، تهدید ــ با مردم شوخطبع بودند، آنها را امیدوار میکردند و لبخندشان را صدقه میدانستند؛ چون میدانستند ناامیدی، مرض شیطان است.
لبخند، دروازه ایمان است و غم، اگر معنایی داشته باشد، از درون لبخند زاده میشود.
پس شادی مؤمن، نه از رفاه است نه از بیدردی، بلکه از درک معناست. و این معنا، همان دیدار خدا در هر رنگ روز و شب است.