در ایران میانه، نحلههای گوناگونی در حوزه اندیشه سیاسی ظهور کرد. در این میان، شهاب الدین سهروردی، از جایگاه برجستهای برخوردار است؛ چرا که چرخش اندیشه سیاسی به سوی عرفان، با او آغاز شد و بعدها تا ملاصدرا و میرداماد ادامه پیدا کرد.
جریان فلسفه سیاسی که با فارابی آغاز شد، با ظهور متفکرانی مانند مسکویه رازی، ابوالحسن عامری و ابن سینا ادامه پیدا کرد. ابوعلی را شاید بتوان آخرین نماینده جریان عقلگرا در ایران دوره میانه به حساب آورد. او اگر چه توجه زیادی به سیاست نشان نداد، اما در فصول پایانی کتاب شفا و در ذیل الهیات، بحث مختصری در باب سیاست آورده است. راست است که بوعلی به اقتفای مشائیان، فیلسوفی عقلگرا بود، اما به شهود هم بیتوجه نبود.
بر مبنای حکمت اشراقی او، جهان، به غاری مانند است که عارف باید از میان آن به سوی حقیقت که فراتر از جهان محسوس قرار میگیرد، حرکت کند. حکمت مشرقی ابن سینا، در حکایات تمثیلی او از جمله در حی ابن یقظان، رساله الطیر و سلامان و آبسال، نمود یافته است. طرح اخیر بوعلی، سرآغاز راهی شد که متفکرانی مانند سهروردی آن را پی گرفتند و چرخش عرفانی در اندیشه سیاسی ایران میانه را رقم زدند.
شهاب الدین سهروردی (۵۸۷-۵۴۹ ق)، معروف به شیخ اشراق، بحث مستقلی را به سیاست اختصاص نداد؛ اما این بدان معنا نیست که او در باب سیاست و حکومت نیندیشیده باشد. اندیشه سیاسی سهروردی همانند ابن سینا، پیوستگی زیادی با هستی شناسی و معرفت شناسی او دارد. موسس مکتب اشراق، همان بودشناسی سلسله مراتبی پلوتینوس (فلوطین) را به کار گرفت؛ با این تفاوت که به جای «واحد» در راس آن، «نورالانوار» را قرار داد. به باور سهروردی، تمام اشیاء به کمک نور شناخته و رویت می شوند، به همین دلیل، هستی شناسی به جای «وجود» باید بر «نور» استوار شود.
اگر مشاییان جستجوهای عقلانی را راه دستیابی به حقیقت می دانستند، مکتب اشراقی، معرفت شهودی را روش رسیدن به یقین کامل معرفی کرد. این نوع شناخت که بر تجربه عرفانی بنا می شود، در مرحله بعد زمینه ظهور حکمت بحثی را نیز فراهم می کند. اصطلاح مهم دیگر سهروردی، عالم مثال یا عالم خیال است که بدون شناخت آن نمی توان به اندیشه سیاسی او راه برد. عالم مثال، جایی میان جهان معقول و عالم محسوس است، که تنها اصحاب طریقت، قادر به مشاهده آن هستند. این عالم، که سهروردی از آن به «ناکجاآباد» یا «اقلیم هشتم» یاد می کند، جایگاه مجردات و صُوَری است که حالّ در جوهر مادی نیستند.
شیخ شهاب الدین همانند فلوطین، نفس انسانی را مایل به صعود به «موطن آسمانی» میداند و جهان ماده را مصداق «غربت» میشناسد. از این رو، نظم سیاسی مطلوب، آن نظامی است که زمینهساز اتصال انسان به راس نظام هستی، یعنی نورالانوار شود.
در اندیشه سیاسی پیشامدرن، حاکم، مهمترین عنصر نظام سیاسی به حساب میآید و مفصلترین بحثها درباره ویژگیهای حاکم مطلوب صورت میگیرد. سهروردی با توجه به مبانی اشراقی خود، حکیم متاله (فیلسوف الهی) را رییس جامعه میشناسد که میتواند انسانها را به سوی رستگاری سوق دهد. او، بر مبنای اشتغال به حکمت ذوقی یا بحثی، عالمان را به چهار گروه عمده تقسیم می کند:
۱. حکیم الهی که هم با فلسفه بحثی و هم با حکمت ذوقی آشنایی دارد. فیثاغورس، افلاطون و خود سهروردی از این گروهند.
۲. حکیم متاله که با فلسفه ارسطویی کاری ندارد. حلاج، بایزید بسطامی و سهل تُستری در این دسته اند.
۳. فیلسوفی که همانند فارابی و ابن سینا، به حکمت بحثی می پردازد؛ اما با تاله (معرفت خفی) بیگانه است.
۴. کسی که طالب علم است؛ ولی هنوز به مقامی نرسیده است.
به اقتفای همین تقسیم بندی، حاکم آرمانی سهروردی، همان حکیم الهی است که به دلیل پیوند با عالم مثال، از تابش انوار آن بهرمند شده، به طور مستقیم به ادراک حقایق از سرچشمه نور می پردازد. او هم متوغل در بحث و هم متاله، یعنی دارای تبحر در الهیات است. چنین کسی رییس طبیعی عالم و خلیفه خداوند است که با حضور او، زمانه نورانی خواهد شد. رییس چنین مدینه ای، صاحب کرامات هم هست. او باید بتواند «طی الارض» کند و «مشی علی الماء و السماء» نماید، تا بدین وسیله حقانیت خود را بر مردم آشکار کند. همانگونه که پیداست، حاکم حکیم سهروردی، به مفهوم فیلسوف شاه افلاطون شباهت میبرد. حاکم شهر زیبای افلاطون کسی است که با کمک عقل و سلوک معنوی به جهان مُثل راه میزند.
سهروردی در صورتبندی طرح خود، به ایران باستان نیز نظر داشت؛ چنان که او شاهانی مانند فریدون و کیخسرو را دارای خرّه کیانی (نور الهی) و شایسته عنوان حاکم حکیم میدانست. اهمیت اندیشه شیخ شهابالدین آنجایی بیشتر میشود که بدانیم چرخش عرفانی که او آغاز کرد، نه تنها بر متفکران بعدی اثر گذاشت، بلکه حتی بر جریان فقه سیاسی نیز تاثیر نهاد.حاکم حکیم سهروردی را می توان یکی از آبشخورهای نظریه «ولایت فقیه» دانست.
۲۱۶۲۱۶