گروه اندیشه: گزارش حاضر ئر روزنامه ایران، از مراسم رونمایی از پنج جلد اول مجموعه «تاریخ جامع فلسفه» در بنیاد حکمت اسلامی صدرا است. هدف اصلی این پروژه، بازنویسی تاریخ عقلانیت بشری از منظری غیرغربی و شرقی است تا از غربمحوری (یوروسانتریسم) در تاریخنگاری فلسفه عبور کند. راضیه خوئینی، نویسنده گزارش تاکید می کند که این آثار حاصل بیش از دو دهه پژوهش و کوشش علمی «مرکز تدوین تاریخ جامع حکمت و فلسفه» در بنیاد حکمت ملاصدراست که از سال ۱۳۸۴ و به منظور تدوین سیر فلسفه و حکمت در ایران و جهان زیر نظر آیتالله سیدمحمد خامنهای تشکیل شده است؛ تلاشی برای بازخوانی تاریخ عقلانیت بشر از منظری غیرغربی و عمیقاً شرقی. بر قفسههایی چوبی، پنج جلد کتاب قطور با جلدهای سرمهای زرکوب چشمنوازی میکردند؛ نشانهای از تداوم کار بیوقفهای که به تولد روایتی تازه از فلسفه انجامیده است. مجلسی بود برای ستایش تفکر و یادآوری سهم شرق در تاریخ خرد انسان، بیانی نوین در روایت تاریخ فلسفه ایران و شرق؛ به دور از اندیشه غربزده؛ از بابل تا ایران، از هند تا چین و از آنجا تا یونان و جهان اسلام. در این نگاه، فلسفه دیگر داستانی نیست که تنها به زبان غربی روایت شده باشد، بلکه تاریخ مشترک عقلانیت انسان است در همه اقلیمهای معنایی.» این گزارش در زیر از نظرتان می گذرد:
این تازه آغاز راه است
نخستین سخنران مراسم، حسین کلباسیاشتری؛ فیلسوفی آرام و دقیق بود که چندین دهه در حوزه تاریخ و تاریخ فلسفه پژوهش کرده است. او گفت: «ریشهشناسی پدیدهها پیچیدهترین کار تاریخپژوهی است. در بنیاد صدرا کوشیدیم ریشههای تفکر را بیابیم و «تاریخ جامع فلسفه» حاصل تلاش ما برای یافتن نسبت و سنخیت میان پدیدهها و اندیشهها در طول تاریخ است.»
او برای استدلال دقیق درباره فلسفه و ریشهیابی، گزنفون و سپس هیپارکیا (نخستین فیلسوف زن تاریخ) را مثال زد و با ذکر اینکه گزنفون ریشهیابی کرد خوراک چگونه بر وضع روحی آدمی در هر جامعهای اثر میگذارد، ادامه داد: «چیزی که تحت عنوان ریشهشناسی یا کشف ریشههای پدیدهها است اگر نگوییم دشوارترین کارهاست، یکی از دشوارترین کارهایی است که باید کسانی در آن وارد شوند که با زحمت زیاد، محصول شگفتانگیز ولی از لحاظ حجم تولید کنند. چیزی که تحت عنوان «تاریخ جامع فلسفه» در بنیاد حکمت اسلامی صدرا صورت گرفت با این قصد بوده، یعنی کشف ریشهها با امکانات موجود.
اگر قرار باشد این کار در حالت مطلوب و استاندارد صورت گیرد نگارش چنین مجموعهای، به کتابخانههای بزرگ، مجموعهای عظیم از نسخهشناسان، تاریخپژوهان و کتابشناسان کارآزموده نیاز دارد تا در کنار منابع غنی کتابخانهای، بتوانند از خلال اسناد و آثار، تاریخی متفاوت و ناظر بر کشف ریشهها بنویسند که تکرار روایتهای غربی نباشد. اما تا رسیدن به این نقطه استاندارد، قطعاً بسیار فاصله داریم؛ ولی این شروع کار است.»
کلباسی با انتقاد از تاریخ فلسفههای رایج، افزود: «امروزه بیشتر تاریخنگاری فلسفه در جهان، زیر سایه مفروضات شرقشناسی غربی قرار دارد. در این نگاه، شرق نه بهعنوان خاستگاه عقلانیت، بلکه موضوعی ثانویه و با شناختی بیرونی است. تاریخ فلسفههایی که در انتشارات آکسفورد یا کمبریج و دیگر بنگاههای معتبر دنیا منتشر میشود، تاریخ فلسفه اسلامی را «فلسفه عربی» نامیده و حکمت ایرانی را در سایه نام یونان محو میکنند. این نگاه، فلسفه را ذیل مفروضات شرقشناسانه قرار میدهد و سهم دیگر ملتها را از تاریخ عقلانیت میزداید.»
این استاد فلسفه با اشاره به آثار فیلسوفان غربی مانند پیتر آدامسون و دیمیتری گوتاس یا مونتگمری وات در سیر فلسفه جهان اسلام گفت: «با وجود ارزش علمی، این آثار هنوز در چهارچوب پارادایمهای غربمحور باقی ماندهاند. ما به بازنویسی تاریخی نیاز داریم که از پارادایمهای غربی عبور کرده و از درون سنتهای خودمان نوشته شود؛ نه از بیرون. پروژه بنیاد صدرا پاسخی به همین نیاز است.»
کلباسی اشتری کتاب «شرقشناسی» ادوارد سعید را انقلابی در حوزه دانش آکادمیک خواند: «هنوز هم دانشگاهها و مؤسسات پژوهشی جهان با نام خاورشناسی، نگاهشان به شرق مبتنی بر مفروضات نادرست قدیمی است که باید این نگاهها اصلاح شوند، زیرا تعقل و تاریخ تعقل انسان به تاریخ غرب محدود نمیشود.» کلباسی اشتری با تقدیر از نقش آیتالله سیدمحمد خامنهای در پیشبرد این طرح گفت: «در این چهل سال، اگرچه گاه فلسفه در تنگنای سوءتفاهمها قرار گرفت، اما بنیاد صدرا و شخص آیتالله خامنهای، نشان دادند هنوز میتوان از عقل و معنا سخن گفت و این تازه آغاز راه است. گامهای بعدی، بازنویسی تاریخ فلسفه تمدنهای مصر، چین و بینالنهرین خواهد بود.»
بازیابی جایگاه ایران در نقشه فلسفه جهان
سخنران بعدی، قاسم پورحسن، استاد فلسفه اسلامی، سخنانش را با پرسشی بنیادین آغاز کرد: «چرا با وجود میراث سترگ و ریشهدار فلسفه در شرق، بویژه ایران، هنوز تاریخی از فلسفه نداریم که از درون این سنت برخاسته باشد و تاریخ فلسفه جهانی همچنان در آینه روایت غربی دیده میشود؟»
او مجموعه «تاریخ جامع فلسفه» را گامی تازه برای بازیابی جایگاه ایران در نقشه فلسفه جهانی دانست: «ما واجد میراثی عظیم و عقلانی هستیم، اما تاریخ فلسفهای ننوشتهایم که از دل این میراث برخیزد و باید تجدید نظری جدی در تدوین تاریخ با نگاهی عمیق بر پایه تاریخ کشور خود داشته باشیم. در آغاز هر تاریخ فلسفه، شرقشناسی غربی، سهم شرق را انکار میکند. درحالیکه اندیشه فیلسوفان اروپایی از آلبرتوس تا استروس و آکویناس آکنده از وامگیریهای مستقیم از فارابی و ابنسینا هستند.»
پورحسن با نقد هژمونی شرقشناسی گفت: «در همه تاریخهای فلسفه غربی، شرق یا حذف شده یا در حاشیه آمده است و فلسفه ایرانی و اسلامی نه به عنوان یک جریان مستقل، بلکه در حاشیه فلسفه یونانی فهمیده میشود. حتی رومن گریشمن گفته تا کنون شرق را تنها با مسائل اسطورهای دیدهایم و سیر تفکر عقلانی شرق را ندیدهایم. حال آنکه اگر تاریخ را از زبان فارابی بخوانیم، او به روشنی میگوید: ««انّ الفلسفه ظهرت، اولاً فی الاُمم القدیمة، قبل الیونان فی الفُرَس: فلسفه اول در میان اُمم باستان، پیش از یونانیان، در ایران پدید آمد.» او به سخن سهروردی در رساله «کلمه التصوف» اشاره کرد: «حکمت شریفه در میان فُرس (فارسها) بود و ما آن را زنده کردیم.» و گفت: «این همان بازگشت به خویش است؛ بازگشت به ریشه تفکر.»
پورحسن به نقد نگاه خطی غرب به تاریخ فلسفه پرداخت که سیر اندیشه را از یونان آغاز و به اروپا ختم میکند: «در این خط، شرق تنها سایهای از یونان است اما فلسفه ما نه یونانی است و نه پسایونانی؛ بلکه سنتی مستقل است که عقل را با معنا پیوند میدهد.» به باور پورحسن، فلسفه مستقل ما قربانی هژمونی و نگاه غربی شده است؛ نگاهی که شرق را طفیلی تمدن یونانی میبیند در حالی که اصل فلسفه به ملتهای شرقی باز میگردد. او افزود: «یکی از مورخان گفته بود به نظر میآید فارابی تحتتأثیر گزارش ابوالحسن مسعودی بوده، در حالی که این ادعا از نظر تاریخی همخوانی ندارد و اگر نکاتی مشابه هم باشد به خاطر گزارشی است که مسعودی در آغاز رساله خود از فارابی وام گرفته.»
پورحسن از تفاوت میان تاریخنگاری اروپامحور و فلسفهنگاری برخاسته از متن سنت اسلامی سخن گفت و یادآور شد: «ابراهیم مدکور، در کتاب «فلسفه الاسلامیه»، از اولین متفکرانی بود که ضرورت نگارش تاریخی نو از فلسفه اسلامی را از درون سنت خودی مطرح کرد. او درست میگفت تاریخ فلسفههایی که تا امروز نوشته شدهاند، نه تاریخ درونی تفکر ما، بلکه تفسیر بیرونی غربیان از سنتی درونزاد است. به همین جهت او با نگاهی انتقادی، بر این باور است که ما تاکنون به معنای دقیق کلمه «تاریخ فلسفه» ننوشتهایم؛ و هیچ یک از آثار موجود برآمده از بینش و تجربه درونی فرهنگ فلسفی ما نیست. بیش از هفتاد اثر با عنوان «تاریخ فلسفه در جهان اسلام» نوشته شده که همه در سایه نگاه تقلیدی و اروپامحور نگاشته شدهاند.
اگرچه آثار مهمی مانند نوشتههای محمد شریف، ماجد فخری و سیدحسین نصر در این حوزه وجود دارد، اما هنوز هیچکدام نتوانستهاند تصویری جامع و مستقل از سیر عقلانیت در شرق ارائه دهند. در بین تاریخنویسان فلسفه، «تاریخ فلسفه در اسلام» میان محمد شریف را جامعترین و «سیر فلسفه در جهان اسلام» ماجد فخری را خلاصهترین و ظریفترین میدانم؛ هرچند میان این دو طیفی از داوریها وجود دارد. برخی آثار سیدحسین نصر و الیور لیمن را برتر میشمارند، اما مبنای من برای ارزیابی، ساختار سازمانی و زاویه دیدی است که پشت این نگارشها وجود دارد. مشکل اصلی در روایتهای موجود، این است که تاریخ تفکر را حرکتی خطی از یونان به غرب میدانند، بیآنکه به سنتهای مشرقزمین توجه کنند.
در کتابهایی مانند «فلسفه تطبیقی» ماسون اورسل، برای توصیف ایران تنها به چند سطر بسنده کرده: «میتوان فیلسوف بود و پارسی نیز بود»، اما هرگز به عمق میراث فلسفه ایرانی نمیپردازد. این نشان میدهد که شرق در نگاه جهانیان هنوز ناشناخته مانده و نگاه رایج به تاریخ تفکر شرق، سادهانگارانه و سطحی است. در منابع کهن یونانی ردی از پیوند شرق و تفکر عقلانی وجود دارد؛ تا جایی که شاگرد ارسطو، آریستوگزنوس به سفر فیثاغورس به ایران و دیدار او با اندیشمندان زرتشتی اشاره میکند؛ شواهدی که میتواند نشانه تأثیر شرق روی اندیشه فیثاغورس باشد.»
او به ترجمه جدید خود؛ کتاب «فلسفه تطبیقی» اثر پل ماسون اورسل اشاره کرد: «در این کتاب، از میان فیلسوفان ایرانی، تنها ابن سینا مورد اشاره قرار گرفته و جز او هیچ چهرهای حضور ندارد؛ گویی ایران سرزمینی است که تاریخ تفکر در آن پایان یافته یا برهوتی از اندیشه در نظر گرفته شده است. این تصویر نشان میدهد شرق در نگاه نویسندگان غربی، همچنان نااندیشیده و نادیده تلقی میشود، درحالی که واقعیت تاریخی نشان میدهد ایران یکی از مراکز اصلی شکلگیری اندیشه فلسفی بشر بوده است. سیر تفکر فلسفی بر اساس نگاه غربی وسیعی که از قبل وجود داشته و اکنون غالب است، از یونان شروع میشود و بقیه ملتها همچنان در آن هیچ سهمی ندارند.» به تعبیر پورحسن، این حذف فلسفه ایرانی از نقشه اندیشه جهانی، نه تصادفی، بلکه نتیجه همان هژمونی فکری است که شرق را نااندیشیده میخواهد.
۲۱۶۲۱۶