آغاز: چندی قبل یکی از دوستان روزنامه نگار که با یکی از شبکههای تلویزیونی همکاری دارد، در تماسی با من گفت که دستورالعملی از طرف یکی از مدیران بالای سازمان صدا و سیما به مدیران شبکه ها ابللاغ و از آنها خواسته شده که هنگام اجرای برنامه ها از مجری زن برای گفت وگو با مصاحبه شونده مرد استفاده نکنند و بالعکس اگر گفت و گو شونده زن باشد ،مجری مرد نباید با او بر سر یک میز بنشیند.
به طور مثال اگر قرار است از یکی از اهالی فرهنگ( به طور مثال دکتر محمدعلی موحد) دعوت شود که در گفت وگویی درباره مولانا شرکت کند،مجری نباید زن باشد.
میانه:ابتدا به این ماجرا با دیده شک و تردید نگاه کردم ،اما به توجه به اینکه در این کشور امکان هر رفتاری از هر مدیری وجود دارد،پی گیر ماجرا شدم تا اینکه در نمایشگاه کتاب با این معضل روبرو شدم و فهمیدم که خبر درست است،بسیار گشتم که بتوانم مدرکی، سندی و دستورالعمل وابلاغیه کتبیای را برای محکمتر کردن این نوشته پیدا کنم،اما چیزی به دست نیاوردم،ولی در مقابل با اصل ماجرا به صورت عینی برخورد داشتم و بر چنین تصمیمی که کلیت کار برخی گروهها را دچار مشکل کرده و می کند و البته حذف تدریجی مجریان زن از برنامه های گفت وگو محور را سبب می شود،تاسف خوردم.
در همان روز نخست نمایشگاه این روزنامه نگار همکار که از آشنایی من با اهل قلم و فرهنگ خبر داشت ملتمسانه به نزدم آمد و گفت: فلانی مرا دریاب که برنامه ام بدون مهمان مانده. گفتم: بپر برو سرای اهل قلم پر مهمان است و می توانی از آنها دعوت کنی که بیایند. گفت: مشکل من اینه که باید حتما مهمان زن باشد. پرسیدم چرا؟ پاسخ داد به خاطر این که مجری زن نمی تواند جلوی مصاحبه شونده مرد بنشیند.ماجرا جالب شده بود. چرا که سندی عینی برای آن شایعه پیدا کرده بودم و اصل جنس روبروی من نشسته بود. پرسیدم جدی میگی؟گفت دروغم چیه تا قبرآآآآ! و این ماجرا حداقل تا روز شنبه ای که من این نوشته را می نویسم ادامه داشت. بالاخره این دوست ما با کلی گشتن و این طرف و آن طرف ناشر- نویسنده خانمی را پیدا کرد و از تهیه کننده هم تایید گرفت که نامش در فهرست ممنوعه نباشد.اما ماجرا وقتی جالب شد که مهمان برنامه درست دو دقیقه مانده که برود روی آنتن از این کار منع میشود. چرا؟ چون یک لیست دیگری هم در دستان مدیر شبکه بود که نه مدیر گروه از آن خبر داشت و نه تهیه کننده و نه سردبیر و در آن لیست نام این خانم محترم آمده بود که به هیچ عنوان از ایشان نباید در برنامه ها استفاده شود.
آن دوست ما می گفت همه سنگ روی یخ شده بودیم و برنامه بی مهمان به کار خود پایان داد. این ماجرا بی اختیار مرا به یاد خاطره ای انداخت که استاد ایرج افشار خرداد ماه سال 89 برایم نقل کرد. ماجرایی که دهه شصت و در بحبوحه جنگ و دفاع مقدس رخ داد و از نظر محتوا تقریبا شبیه همین گونه برخورد است. آن ماجرا را بخوانید تا ادامه داستان:
خاطره استاد افشار به سالهای پایانی جنگ باز میگردد و وضعیت بررسی و ممیزی و دادن مجوز به مطبوعات و نشریات که به گفته آقای افشار باید مجوز را شماره به شماره تمدید و به قولشان، «تنفیذ میکردند و مسئول این کارها هم در ارشاد فردی بود به نام آقای «ز» که روزی از تعویقهای مکرر انها به جان آمدم و به دفتر ارشاد رفتم و در نهایت گفتند که شنبه بیا. شنبه رفتم و وقتی وارد اتاق شدم سلام کردم. آقای ز در حال خواندن روزنامه و رسیدن به امورات دیگر بود و به گونه ای هم رفتار کرد که گویی مرا به حساب هم نمی آورد و طوری هم نشسته بود که گویی من را ندیده است. دوباره سلام کردم. سرش را بلند کرد و نگاهی به من کرد و گفت:خیلی عجله دارید؟ پاسخ دادم: من زندگی و وقتم را طوری تنظیم می کنم که به موقع برسم و سر وقتی که شما برای پاسخ به من تعیین کردید به اینجا آمدم و فکر می کنم الان شما هم باید زمانی را که اختصاص به ارباب رجوع داده اید ،صرف پاسخ به سوال و مشکل من بکنید.
گپ و گفت زیادی بین استاد افشار آقای ز صورت می گیرد و به گفته استاد افشار وقتی که دید از هیچ طریقی نمیتواند گزکی از من بگیرد بند کرد به این مسئله که شما با تحکیمکنندگان رژیم پهلوی همکاری می کنید و مدام از آنها مطلب میزنید. پاسخ دادم:قبل از انقلاب که نشریه منتشر میکردیم اگر قرار بود از کسی مطلبی نزنیم سازمان امنیت نامش را به ما اعلام میکردند و ما تکلیف خودمان را میدانستیم که از چه کسی نباید مطلب و نوشته درج کنیم. اما تا به امروز که من خدمت شما نشستهام چیزی و فهرستی به ما اعلام نکردهاند که از چه کسی مطلب بزنیم و از چه کسی مطلب نزنیم. من هم که کف دست بو نکردهام که بفهمم منظور شما چه کسانیاند؟
انجام:روز بعد در سرای اهل قلم آقای اشعری(علی اکبر) را دیدم و ماجرا را با ایشان در میان گذاشتم. ایشان با تاکید بر این نکته که من کارهای نیستم اما اگر در جایی این دوستان را دیدم از این ماجرا گله می کنم گفت: ولی همین صبح من دیدم که در شبکه ای یکی از خانمها با پزشکی گفت و گو می کرد. اینجا بود که فهمیدم ماجرا پیچیده تر شده است، یعنی هنوز این مسئله به وحدت رویه تبدیل نشده و بسته به بریدن تیغ مدیران شبکه ماجرا تفاوت می کند. یعنی هستند مدیران شبکه ای که عملا این تصمیم را غیر اجرایی می دانند وبنابر این کار خودشان را می کنند.
دو روز بعد به گفته این دوست ما نوبت به مصاحبه با آقای علی موسوی گرمارودی شاعر و مترجم رسید و همان دلیل مجری زن سبب شد تا ایشان هم حذف شوند،در حالی که قرار بود درباره ویرایش تازه شان از صحیفه سجادیه و به گزینی تازه از علی نامه سخن بگویند،چند روز بعد هم اعضای گروه شرمنده آقای علی معلم دامغانی ، رئیس فرهنگستان هنر شدند که به همین دلیل نتوانست در برنامه شرکت کند. با این توصیفات اگر آقای ضرغامی از این ماجرا خبر دارد که هر عقل سلیمی می گوید تا آبروی بیشتری از صدا و سیما نرفته جلوی چنین کار مضحک و خنده داری را بگیرد. اگر خبر دارد و تا کنون کاری نکرده که مصیبت در مصیبت است. در هر حال شاید تا پنج شنبه ای که این نوشته منتشر می شود، به مدد آقای ضرغامی این دستورالعمل به بایگانی تاریخ سپرده شود، و نوشته ما هم به همراه آن دستور، تنها برای ثبت در تاریخ و خاطره ای از نمایشگاه کتاب به یاد آورده شود.
توضیح: این نوشته با اندکی تلخیص در هفته نامه نگاه پنج شنبه شماره 28 اردیبهشت منتشر شد.