۰ نفر
۱۰ شهریور ۱۳۹۱ - ۰۷:۱۲

آغاز:ماجرای سرقت فرید زکریا و اعتراف و عذرخواهی اش والبته پذیرش مسئولیت این کار و حتی استعفایش از هیئت علمی دانشگاه ییل ،نگارنده را به یاد شعری از مرحوم حسینعلی راشد انداخت.شعری که متاسفانه بسیار گشتم و پیدایش نکردم. اما مضمون آن در یادم مانده است.

نسل جدید البته استاد راشد را نمی شناسند، اما نسل های گذشته او را خطیبی توانا می دانستند که زمان پخش سخنانش از رادیو بسیاری از خیابان های شهر خلوت می شد. اما تنها بیان گرم و شیوای آن زنده یاد نبود که برایش حرمت و احترامی شگفت ایجاد کرده بود، بلکه عمل به این بیان ها هم تاثیری چند برابر در مخاطب می نهاد. آنهایی که می خواهند بیشتر با این حکیم و خطیب توانا آشنا شوند نگاهی به کتاب «فضیلت های فراموش شده» ، نوشته جلال رفیع از انتشارات روزنامه اطلاعات بیندازند تا برخی از کار و کردارهای ایشان را بخوانند. مرحوم راشد سفری به غرب داشت( به گمانم آلمان) و بعد از بازگشت از سفر قطعه شعری سرود و در آن اذعان کرد که مردمان آن دیار بسی اخلاقی تر و به قول خودش مسلمان تر از ما هستند. همین مضمون را مرحوم بازرگان هم دریکی از نوشته ها یش آورد که هر چه ما می گوییم آنها عمل می کنند.
میانه: اصل ماجرا را این بود که «فرید زکریا، ستون نویس مجله «تایم» و مجری شبکه «سی ان ان» روز جمعه، دهم ماه اوت، پس از اقرار به جرم برداشتن قسمت هایی از یک مطلب مجله «نیویورکر» بدون اشاره به منبع اصلی از هر دو شغل خود تعلیق شد.
بیانیه ای از فرید زکریا بر روی سایت «آتلانتیک وایِر» قرار گرفت که این خبرنگار با سابقه هندی تبار طی آن مسئولیت کامل واقعه اخیر را برعهده گرفت.
سازمان دیده بان رسانه ها (نیوز باسترز) ‎که به محافل سیاسی محافظه کاران آمریکا نزدیک است، اولین نهادی بود که به شباهت های میان نوشته زکریا در باره «کنترل سلاح» و مقاله ای به قلم «جیل لپور» اشاره کرد، که ماه آوریل در «نیویورکر» منتشر شد.
فرید زکریا می نویسد: گزارشگران رسانه های مختلف با اشاره به پاراگراف هایی در ستون این هفته من در مجله «تایم» به شباهت هایی با پاراگراف هایی در مقاله 22 آوریل «جیل لپور» در مجله «نیویورکر» برخورده اند. حق با ایشان است. من مرتکب اشتباه بسیار بدی شدم. [اذعان می کنم که] این مسأله خطایی جدی از جانب من بود و تمام تقصیر متوجه شخص خودم می باشد. از «جیل لپور» بی نهایت پوزش می طلبم، همچنان که از ویراستارانم در «تایم» و خوانندگانم.
در همین ارتباط مجله «تایم» نیز ضمن اعلام تعلیق فرید زکریا اعلام کرد: «تایم عذرخواهی فرید را می پذیرد، اما آنچه او انجام داد استانداردهای ستون نویسان ما را نقض کرد که می بایست نوشته هایشان نه تنها منطبق با حقیقت که نوشته اصلی خودشان باشد؛ دیدگاه های مطرح شده و قالب واژگانی که این دیدگاه ها از آن طریق ابراز می شوند،‌ هر دو، باید به نویسنده تعلق داشته باشند. در نتیجه، ستون فرید به مدت یک ماه،‌ تا اطلاع ثانوی و انجام بررسی بیشتر، به حالت تعلیق در می آید»
در اقدامی مشابه، شبکه «سی ان ان» نیز اعلام کرده که فرید زکریا را به دلیل اینکه در نگارش روایتی از همین مطلب برای بلاگ «سی ان ان دات کام» مرتکب سرقت ادبی شده، از مسئولیتش در این شبکه به حالت تعلیق در می آورد.
شبکه «سی ان ان» در همین حال اعلام کرده که نوشته زکریا را از سایت خود حذف کرده و «تا زمانی که مسئله در دست بررسی است» فرید زکریا از شغلش در «سی ان ان» کنار گذاشته می شود.
ماجرا به همین جا ختم نشد بلکه اواخر هفته گذشته باز هم خود زکریا دست به کار شد و در نامه­ای به رئیس دانشگاه ییل از عضویت در هئیت علمی این دانشگاه معتبر و طراز جهانی استعفا داد. در نامه زکریا آمده است« به دلیل ایجاد شرایط نامطلوب کاری و تمرکز بیشتر بر روی بررسی‌های فعالیتش از سوی مجله تایم، وی نیاز به تمرکز بیشتری دارد و به همین خاطر قادر به ادامه فعالیت در دانشگاه ییل نمی‌باشد.
زکریا اعلام کرد: تعیین صحت مقاله‌های او از اهمیت بالایی برخوردار است و به همین علت باید مسوولیت‌ها و وظایفش کاهش پیدا کند.
ریچارد لوین، رییس دانشگاه ییل ضمن تشکر و قدردانی از زحمات خدمات وی در طول شش سال در دانشگاه ییل، استعفای وی را پذیرفته است.»
انجام: اگر یکبار دیگر و با دقتی بیش از گذشته رخدادهای مربوط به این ستون نویس برجسته که بر حسب اتفاق به ایران هم آمد( او قبل از آمدن به ایران هم معروف بود و چند کتابش از سوی چند ناشر معتبر برگردان فارسی و منتشر شده بود) و گفت وگویی اختصاصی با رئیس جمهور گرفت، را مرور کنید باید چند نکته توجهتان را جلب کند و اگر هم روزنامه نگار باشید و علاوه بر آن با اصول و مرامنامه های اخلاقی حرفه روزنامه نگاری آشنا، قطعا ذهنتان به سمت مقایسه همین وضعیت در کشور عزیز و دلبند خودمان سوق داده خواهد شد. گمان نکنید که از این دست خطاهایی که زکریای هندی الاصل صورت داده در غرب کم رخ می دهد، نه ! بلکه هر ماهه چندین و چند روزنامه نگار و نویسنده و ناشر و مترجم در چنین فضایی قرار می گیرند و البته برخی از آنها گرفتار و به خطا اعتراف می کنند و برخی هم اصولا از کار اخراج می شوند. مهم این است که در این گونه کشورها ساز و کارهای شگفت انگیزی برای مجازات این گونه اعمال طراحی و اجرا می شود و نهادها و سازمانهایی مدنی( به خصوص نهادهای صنفی روزنامه نگاری قوی و با پشتکار اجرایی بالا) حضور و بروز دارند که همانند عقابی به رصد کردن کوچکترین تحولات در این زمینه سرگرمند و کمترین واکنش و شکایتی را سریع مورد بررسی و در اسرع وقت درباره آن اقدام عملی می کنند. همین کار در زمینه نقض کپی رایت آثار اهل قلم و هنرمندان جاری و ساری است و به دلیل آنکه مجازات های سنگین و کمرشکنی برای خاطیان و متجاوزان و سارقان پیش بینی شده است، کمتر کسی جرات این گونه کارها را به خود راه می دهد. مجازات هایی که تقریبا فرد را از هستی ساقط می کند. به این معنا که هیچ نهادی بعد از این گونه رخدادها به فرد سارق کار نمی دهند و او عملا باید باد هوا بخورد و زندگی کند و یا کاسه گدایی بگیرد و این سو و آن سوی خیابان ها را گز کند.
بر چنین بنیادی است که کار فرید زکریا از چند منظر قابل اعتناست.
اول: در مرامنامه های اخلاق حرفه ای روزنامه نگاری عذرخواهی از  خطایی که صورت گرفته است امری بدیهی است. جدای از این که از منظر وجدانی و اخلاق فردی، اگر کسی خطایی صورت داده ،باید عذرخواهی کند، در منظر حرفه ای ماجرا نیز این موارد به دقت و ظرافت پیش بینی و برای آن راه حل های مختلفی کنار گذاشته شده است.
 برای نمونه در اصول اخلاق حرفه­ای جامعه روزنامه نگاری(SPJ) که ترجمه متن آن در سایت همشهری آموزش آمده به دو نکته اشاره شده است:«هیچ گاه دست به سرقت ادبی نزنید.» و «خطاهای خود را بپذیرید و فورا آن ها را اصلاح کنید».
دوم: وجود نهادهای حقوقی و قضایی کارآمد برای پی گیری این گونه موارد است که در کمترین زمان ممکن به ماجرا،بعد قضایی داده و با پی گیری های کمرشکن، فرد خاطی را به سمتی سوق می دهند که در کمترین زمان ممکن از کارش پوزش بخواهد. به همین دلیل است که پوزش آقای زکریا ضمن آنکه از منظر انسانی ماجرا قابل احترام است، از زاویه حقوقی هم قابل بررسی است ؛به این معنا که او اگر چنین کاری را نمی کرد به قطع ویقین امکان ادامه همکاری با مجله تایم و اصولا کار کردن در آمریکا برایش غیر ممکن بود.
سوم: اقدام دوم زکریا(استعفا از هیئت علمی دانشگاه ییل) و دلیلی که برای استعفا ذکر کرده است هم قابل اعتناست و نشان می­دهد که او بر دلیل چنین اقدامی (نداشتن وقت کافی برای نگارش یک ستون در هفته- دقت کنید یک ستون در هفته) وقوف کامل دارد و فهمید که باید وقت و انرژی افزون تری  برای این کارش اختصاص دهد. البته وضعیت پرداخت ها در ایران هم قابل مقایسه با آن دیار نیست. به یاد دارم دوستی که از شهری در اروپا برای نگاه پنج شنبه مطلب می نوشت ، برای دو یادداشتش 120 هزار تومان حق التحریر اختصاص دادیم . او به قدری شاکی شد که حس کرد ما به او توهین کردیم . جالب این که وقتی وضعیت حق التحریر و استانداردهای آن در ایران را برایش توضیح دادم ، ضمن ابراز شگفتی باز هم قانع نشد و فعلا در وضعیتی قهرآمیز با ما به سر می برد.
چهارم: نکته مهمتر از سه مورد قبلی انعکاس عمومی یک جرم است. این گونه مخاطبان و شهروندان هم با وجوه مختلف یک شخصیت آشنا می شوند، هم می آموزند که کار خطا چیست و نباید چنین خطاهایی را مرتکب شوند و هم با فرهنگ پوزش از خطا آشنا می شوند.
 در همان مرامنامه اخلاقی آمده است« قبل از صدور حکم دادگاه، هیچ گاه متهم را مجرم نخوانید». این توصیه برای ما که مسلمان هستیم هم آشناست و بارها از زبان بزرگان دینی خودمان چنین مواردی را شنیده ایم. اما هنگام عمل که می رسد نه تنها رعایت نمی کنیم که حتی طلبکار هم می شویم. نمونه اخیر و دم دست آن توهین ها و نسبت های نادرست و دروغی است که یکی از روزنامه ها به استاد عزت الله فولادوند روا داشت که نه خود شرمنده شد و نه قانون و قضا و نهادی صنفی پی گیر این ماجرا شد. هیچ کس هم نپرسید اگر این نسبت درست است پس چگونه در همین دولت این مترجم جایزه فارابی را برای عمری فعالیت هایش به دست می آورد؟ آیا می توان پذیرفت یک نفر حامی همجنس بازی باشد و نهادهای اطلاعاتی و امنیتی که در این گونه موارد صدها گزینه را برای جایزه دادن در چنین سطحی چک می کنند، اجازه دهند این کار صورت بگیرد.
صحبت درباره بقیه موارد که سرقت­های ادبی در نهادهای رسانه ای ما صورت می گیرد  باید در مجالی دیگر سخن گفت و شاید هم جناب میرفتاح را قانع کردیم که پرونده ای خاص درباره دزدی کنار بگذارد، اما کافی است که سری عمیق­تر در رسانه ها فرو کنید. از صدا و سیما و رسانه های اصلاح طلب تا اصول گرا. همه و همه در حال کپی پیست از یک دیگریم و البته طلبکار هم هستیم. نگارنده به یاد دارد یکی از روزنامه نگاران که اکنون در دیاری دیگر به زیست زورنالیستی اش ادامه می دهد در روزنامه اعتماد وقت مسئول ادب و هنر بود و یکی از خبرنگاران زیردستش گفت وگویی از نگارنده را که در یکی از شماره های کتاب هفته منتشر شده بود، سال های اولیه دهه هشتاد، بدون هیچ تغییری با نام خود در روزنامه منتشر کرد. وقتی با دبیر سرویس تماس گرفتم گفت شما کوتاه بیا؟! و متاسفانه من کوتاه آمدم، شاید اگر امروز چنین اتفاقی می افتاد حداقل ماجرا این بود که یادداشتی در وبلاگم می نوشتم و این سارق پخته خوار را رسوا می کردم.
توضیح: این یادداشت در نشریه هفتگی کتاب هفته نگاه پنج شنبه این هفته منتشر شده است.
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 239582

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
4 + 1 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 7
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • بدون نام IR ۰۹:۱۵ - ۱۳۹۱/۰۶/۱۰
    4 0
    ویراستار نه، اقای یادداشت نویس... این کلمه در انگلیسی در حوزه روزنامه نگاری بیشتر به معنای دبیر یا سردبیر استفاده می شود .به خصوص این که هر کسی که با نام آقای فرید اشنا باشد می داند که ویراستار نیست !!!!!
    • مختاباد IR ۱۹:۴۷ - ۱۳۹۱/۰۶/۱۱
      5 0
      سپاس از تذكرتان. ا صلاح شد.
  • مهران IR ۰۹:۳۱ - ۱۳۹۱/۰۶/۱۰
    6 1
    وقتی ناف فرهنگ این مملکت را با دروغ بریده اند و برخي به نام اسلام جز دروغ به خورد .... داده نمی شود میخواهید فرهنگش به کجا برسد. دلم پر است و نظرم را تایید نمی کنید بی خیال
  • بدون نام IR ۱۰:۵۸ - ۱۳۹۱/۰۶/۱۰
    3 0
    متاسفانه در خیلی از موارد ما ادعای آن را داریم اما دیگران به آن عمل می کنند.
  • بدون نام US ۱۱:۱۱ - ۱۳۹۱/۰۶/۱۰
    3 0
    تو ایران که خیلی از سایت ها و روزنامه ها مطالب را بدون ذکر منبع منتشر می کنند و یا بخشی از آنها را عینا در مقاله (بعضی هم در کتاب) منتشر می کنند، انگار با زشتی این مسئله آشنا نشده اند. تجربه من در ایران و خارج از ایران می گوید که زشتی برخی از امور باید بیان شود تا فرد توجیه شود. مثلا اینکه زل زدن به دیگران، با دهان باز، خیلی زشت است!
  • يك اهل فلسفه IR ۲۰:۰۷ - ۱۳۹۱/۰۶/۱۱
    3 0
    من خيلي مكدر شدم از نسبت ناروايي كه روزنامه كيهان به استاد عزت‌الله فولادوند داد، به خصوص كه آن روزها استاد در غم از دست دادن همسرشان سوگوار بودند و طبيعي بود كه دادن چنين نسبتي به فردي كه روحش از اين گونه امور خبر ندارد و علاوه بر آن به شدت با اين مسائل مخالف است خيلي ناراحت كننده بود. حيف كه به قول شما هيچ نهادي هم در اين زمينه اقدامي نكرد و شكايتي از تهمت‌هاي اين رسانه انجام نداد.
  • يك نوازنده سه تار IR ۲۰:۱۸ - ۱۳۹۱/۰۶/۱۱
    3 0
    چون شما هم اهل موسیقی هستید بهتر است خاطره ای را از برادر گرامیتان نقل کنم : ایشان از مرحوم ذوالفنون نقل می کننند که هنگام صحبت با آن زنده یاد اصل بحث ما این بود که در این کشور هرجایی کسی به دیگری انگی می زند ، بدون این که اثبات آن آنگ و تهمت نیازمند سند و مدرک و دلیلی باشد و این سنت ناپسند همچنان ادامه دارد و ایشان(مر حوم ذوالفنون)هم نقل کردند که در دوره هنرآموزی ایشان هم چنین وضعیتی بود .استاد ذوالفنون برایم نقل می کردند استاد شناخته شده ای که در زمانی مسئولیت مهمی در مرکز حفظ و اشاعه را بر عهده داشتند روزی به کلاس می آیند و بچه ها را از نظر می گذرانند و با هر کدامشان مصافحه و حال و احوالی می کنند. تا اینکه نوبت به من رسید. نگاهی به سر وقیافه من کرد و نه گذاشت و نه برداشت و یکباره پرسید ،ذوالفنون تو بهایی هستی؟ من هم فی الفور جواب دادم : نه خیر و در ادامه خودم هم نه گذاشتم ونه برداشتم و پرسیدم: شما چطور استاد؟ که ناگهان کلاس از خنده منفجر شد و آن استاد محترم هم دست و پایش راجمع کرد و نگاهی چپ چپ به من کرد و از کلاس بیرون رفت.