سید حسن موسوی چلک

شریعتی و حج(2)آدم بودن چه دشوار است
میقات، لحظه شروع نمایش،پشت صحنه نمایش، وو تو که آهنگ خداکرده ای، وو اکنون به میقات آمده ای، باید لباس عوض کنی.لباس!آنچه تو را ، توی آدم بودن تو را،در خود پیچیده، پوشیده، که لباس، آدم را می پوشد، و چه دروغ بزرگی که آدم لباس را می پوشد!...
سپید بپوش، سپید کن، به رنگ همه شو، همه شو،همچون ماری که پوست بیندازد، از من بودن خویش به در آی، مردم شو.
ذره ای شو، در آمیز با ذره ها، قطره ای گم در دریا،بقول جلال آل احمد:
نه کسی باش که به میعاد آمده ای
خشی شو که به میقات آمده ای
بمیر پیش از ان که بمیری،جامه زندگی ات را به در آر،جامه مرگ بر تن کن.اینجا میقات است.
یک جامه بپوش، دو تکه: تکه ای بر دوش و تکه ای بر کمر، یک رنگ، سپید،بی دوخت، بی طرح، بی رنگ،بی هیچ نشانی، بی هیچ اشاره ای به این که تویی، بهاین که دیگری نیستی.جامه ای را که در آغاز سفرت به سوی خدا می پوشی،اینک در آغاز سفرت به سوی خانه خدا بپوش.این جا میقات است....
من ها در میقات می میرند و همه ما می شوند.هر کسی از خود پوست می اندازد و بدل به انسان می شود.
نماز میقات!هر قیامش و هر قعودش، پیامی است و پیمانی که ازاین پس، ای خدای توحید!هیچ قیامی و قعودی، جز برای تو جز به روی تو، نخواهد بود.
احرام می کنی و چند چیز بر تو حرام می شود:به آینه نگاه مکن،عطر مزن،به هیچ کس دستور مده،یه هیچ جانوری آزار مرسان، گیاهای از زمین حرم مکن،صید مکن،نزدیکی ممنوع است،همسرمگیر،آرایش منما، بد زبانی، جدال، دروغ، فخر فروشی هرگز!، جامه دوخته مپوش، سلاح برمگیر،سرت را از آفتاب سایه مکن، روی پاهایت را ، به جوراب یا کفش مپوش،زیور مبند، سر را مپوش،مو نزن، به زیر سایه مرو،ناخن مگیر،کرم مزن،خونی مگیر،دندان نکش،سوگند مخور،وتو زن!رو مگیر.
حج آغاز شده است.یعنی که خدا تو را دعوت کرده است.
لبیک اللهم لبیک،ان الحمد و النعمه لک والملک، لا شریک لک لبیک.
بله، خداوندا، بله، ستایش و نعمت از آن تو است و سلطنت نیز!تو را شریکی نیست، بلی.
به راستی که آدم بودن چه دشوار است.
(منبع:کتاب حج از دکتر علی شریعتی،انتشارات الهام)

منبع: خبرآنلاین