اولین نکته سومین روز جشنواره حضور صندلیهای چوبی با رویه زرشکی در سالن برج میلاد بود که فرصت دمی نشستن و گپ زدن را به اهالی رسانه میداد و حتماً در جریان چگونگی رسیدن به این امکان رفاهی پس از دو روز هستید!
اما نمایشهای دیروز ترکیبی بود از فیلمهای متفاوت با گرایشهای اجتماعی، دینی و فاخر و یک انیمیشن ایرانی که این تنوع خوشایند بود. سنگینی کفه ترازوی فیلمسازان تازهکار و البته حضور پررنگ فیلمنامهنویسان مستقل نیز در این میان قابل توجه بود.
«گهوارهای برای مادر» دومین فیلم پناهبرخدا رضایی بود با فیلمنامهای از حسین مهکام که آثار قابل قبولی را در کارنامه دارد. قهرمان اصلی فیلم یک دختر طلبه جوان است که در کشمکش میان رفتن به روسیه به عنوان مبلغ مذهبی یا پرستاری از مادر پیر و بیمارش قرار دارد.
این کاراکتر نمایشی که تاکنون حضور برجستهای در فیلمها نداشته جذابیت تازگی دارد که بر بستر یک کشمکش کلاسیک بین عشق و وظیفه - که این بار عشق به مادر و تبلیغ برای دین و مذهب است- ، قرار میگیرد که همجنس بودن بطن هر دو موقعیت باعث میشود این کشمکش پیچیدهتر شود.
اما ریتم کند و کشدار فیلم که هم در اجرا و کارگردانی نمود پیدا کرده – و البته دغدغه قبلی کارگردان است- هم در دیالوگهای طول و دراز و مستقیم کاراکترها، باعث شده این خط قصه بخش مهمی از انرژی و پتانسیل خود را از دست بدهد. دلیلی هم ندارد که مدعی باشیم ریتم کند، طمأنینه بر معماری، سکون و ... موجب بسط حس و حال معنوی فیلم میشوند.
«افسانه سرزمین گوهران» به کارگردانی مجید شاکری به تلفیقی از افسانههای کهن بر بستری از تمدن ایران قدیم میپرداخت که این وجه بیش از هر چیز در طراحی نام کاراکترها و معماری مکانها نمود پیدا کرده والا قصه، قصهای آشنا از آزمون و خطای یک پسربچه در جنگ با دیوها و ... است.
نکته مهم در این انیمیشن ایرانی طراحیهای ابتدایی و نه چندان خوشایند کاراکترها بود که بزرگسالان را به سختی با این فضای فانتزی همراه میکرد چه برسد به کودکان که در طول نمایش فیلم به جای تماشا در حال جست و خیز و بالا و پایین رفتن از پلهها بودند.
«روز روشن» نخستین فیلم حسین شهابی یک الگوی آشنا را با کمرنگ کردن محور اجتماعی قصه مورد توجه قرار داده بود. فیلم قصه چند ساعتی است که یک زن برای پیدا کردن شاهد و نجات یک مرد از قصاص وقت دارد.
نکتهای که از همان ابتدای فیلم جلب توجه میکند اطلاعاتی است که کاراکترها به شکل مستقیم به یکدیگر میدهند تا در واقع مخاطب در جریان کار قرار بگیرد. اگر این روند فقط در ابتدای کار بود با هدف اینکه مخاطب با صرف کمترین زمان به وسط قصه پرتاب شود و این چند ساعت پرالتهاب را دنبال کند، نه تنها اشکالی نداشت که یک تمهید هوشمندانه هم بود.
اما وقتی این روند در طول فیلم ادامه دارد و شخصیتها بدون توجه به تفاوتها و ویژگیهایشان، مرتب در حال اطلاعاتپراکنی برای هم و مخاطب هستند طبعاً نمیتواند همان کارکرد قبلی را داشته باشد. هرچند بازیگران موجهی مثل پانتهآ بهرام و مهران احمدی با هنر و ظرافتهای خود سعی کردهاند از بار مستقیم بودن این دیالوگها کم کنند.
فیلم با وجود شباهتهای الگویی به «سگکشی» میتواند سمت و سوی خود را جدا کند و بدون آنکه ادعای پرداختن به همه سطوح اجتماعی درگیر این بحران چند ساعته را داشته باشد، تلاش میکند در پسزمینه به شکلی عمیقتر به وجوه اجتماعی بپردازد.
«برلین منفی هفت» هم نخستین فیلم رامتین لوافی بود با فیلمنامهای از محمدرضا گوهری که از فیلمنامهنویسان مستقل و خوشذوق سینمای ایران است. فیلم به وضعیت عدهای از پناهندگان به کشور آلمان با ملیتهای مختلف میپردازد که به جهت انتخاب قهرمان فیلم از ملیت غیر ایرانی، هم امکان بیشتری برای نقد کشور زادگاه او داشته هم اینکه میتواند بدون درگیر شدن در شعار و مذمت زمین و آسمان و استکبار جهانی، با لحنی متعادل همذاتپنداری مخاطب جهانی را با فیلم بیشتر کند.
انتخاب یک خانواده عراقی که در شرایط نابسامان این کشور در کشاکش روزهایی که هنوز صدام حسین در صدر اخبار جهانی است، به مهاجرت اجباری وادار شده علاوه بر امتیازهای ذکر شده میتواند به شکلی باورپذیر به تغییر آدمها در شرایط و کالبدشکافی گرهها و زخمهای گذشته آنها بپردازد.
کاراکترهای ایرانی فیلم هم هرچند فرعی هستند اما در اتفاقات شکل گرفته برای قهرمان تأثیرگذارند و این گونه نیست که با حذف آنها هیچ خدشهای به روند درام وارد نشود.
به نظر میآید بخش اعظم این امتیازات از فیلمنامه حسابشده و دقیق کار باشد که از کلیشههای رایج و متعارف این الگوی داستانی آشنا فاصله گرفته و میتواند مخاطب را درگیر پیچ و خمهای داستانی با قهرمانانی کند که اینجایی نیستند.
اگر قرار باشد فیلم با عنوان سنجاقشده (پروژه فاخر) و میلیاردهایی که خرج آن شده قضاوت شود چه بسا آن اعداد و ارقام فرصت دیدن امتیازات و نقاط قوت را ندهند. به هر حال هر کس در نوع قضاوت و داوری خود آزاد است.
5858