حسین عیدیزاده: شهرت ویکاس سوروپ در ایران کمتر از رمانش «میلیونر زاغهنشین» (با نام اصلی «سوال و جواب») است. نسخه سینمایی «میلیونر زاغهنشین» به کارگردانی دنی بویل برنده هشت جایزه اسکار شده و همین بر شهرت رمان افزوده است.
«میلیونر زاغهنشین» اولین رمان سوروپ است، سوروپ دیپلماتی هندی است که این روزها در ژاپن به سر میبرد. داستانهای او به شدت تصویری هستند و جذاب. بطور کلی سوروپ دنبال ایدههای خلاقانه است و مانند بسیاری از نویسندگان مدرن هند، جامعه معاصر هند را از دیدی جسورانه اما جذاب روایت میکند.
گفتوگو با سوروپ از طریق هماهنگی یکی از کارمندان سفارت هند در ایران و از طریق ای-میل صورت گرفت. از سوروپ که دو رمان نوشته و رمان سومش به زودی چاپ میشود، «سوال و جواب» با عنوان «میلیونر زاغهنشین» به فارسی ترجمه شدهاست.
منبع الهام شما برای نوشتن «میلیونر زاغهنشین» چه بود؟
رمان را در دو ماه آخر ماموریتم در لندن در سال 2003 نوشتم. همیشه به فرایند روانشناختی که در برنامههای مسابقهای در جریان بود، علاقه داشتم. همانطور که یکی از شخصیتهای کتابم میگوید: «مسابقه سوال و جواب بیشتر آزمون حافظه است تا دانش.» حافظه و خاطرات ما هم با چیزهای مختلفی ساخته شده، با تجربیات خودمان، رویاهایمان، آرزوهایمان و نه فقط با چیزهایی که در مدرسه آموختهایم. راستش من همیشه تحت تاثیر دانستههای یک آدم عادی قرار میگیرم. حتی 10 سال پیش بود که در یک گزارش خواندم چطور بچههای خیابانی که هرگز به مدرسه نرفتنهاند، کار کردن با کامپیوتر را خودشان یاد میگیرند. (این گزارش مربوط به تحقیقات یک گروه محقق علم رایانه بود که سال 1999 در زاغههای دهلی دست به تحقیقی به نام «حفرهای در دیوار» زدند.) این تحقیق به من گفت که دانش ربطی به رفتن به مدرسه ندارد. بنابراین ایده اصلی پشت رمان این بود که نشان دهم چطور برتری و ثروت جدا از دانش و آموختههای خیابانی نیستند و چطور این دانش میتواند در بردن یک مسابقه به اندازه دانشهای «کتابی» مهم باشد.
برای نوشتن این رمان درمورد برنامه «چه کسی میخواهد میلیونر شود؟» هم تحقیق کردید؟ سوالهای شما براساس سوال هایی بود که در چنین برنامههایی پرسیده میشود؟
در دوران مدرسه خودم اهل مسابقه بودم. اما به نظرم برنامه «چه کسی میخواهد میلیونر شود؟» سنت این مسابقات را دگرگون کرد. حالا جدا از دانش، برنامه به جایی برای درک ارزش پول هم بدل شده است. برای همین تصمیم گرفتم رمانی بنویسم درمورد یک مسابقه خیالی با یک شرکتکننده که پول اصلا برایش مهم نیست. مشکل انجام این کار با دنبال کردن قواعد یک مسابقه تلویزیونی بود، چون در این مسابقات سوالها یک روند خاص دارند: اول سوالهای آسان و بعد سوالهای دشوار و موضوعات هم مدام تغییر میکنند. چون زندگی رام محمد توماس نمیتوانست طبق سوالات سیر تاریخی خود را داشته باشد، مشکل دیگر این بود که چه کنم تا وقتی داستان در زمان عقب و جلو میرود، خواننده رشته کار را از دست ندهد. از طرف دیگر میخواستم یک رابطه ارگانیک بین داستان و سوالها برقرار کنم؛ باید سوالها طبیعی باشند نه ساختگی. رمان در واقع در دو مسیر حرکت میکند. یکی زندگی رام محمد توماس که در مسابقه شرکت کرده و دیگری اتفاقاتی است که در خود رمان رخ میدهد. و به نظر من سرعت رمان ناشی از همین دوگانگی، همین تناقض و همین تنش میان دو خط داستانی است. به نظرم چیزی که موتور روایت را به حرکت میاندازد، فاصله شرکتکننده در مسابقه و جایزه نهایی است.
شما فیلم «میلیونر زاغهنشین» را دیدهاید؟ نظرتان درمورد فیلم چیست؟
درمجموع از فیلم راضی هستم. یک اثر سینمایی سرزنده است، از نظر بصری چشمگیر است و از نظر احساسی تاثیرگذار است. از یک جهاتی با رمان من فرق میکند اما موفق شده روح اثر را حفظ کند. کتاب من درمورد بقا، امید و پیروزی یک زیردست بود و همینها را هم میشود درمورد فیلم گفت. مهمتر از همه اینکه فیلم کل ساختار روایی را از کتاب وام گرفته. اغلب شخصیتهای فیلم در کتاب هم حضور دارند. اما چیزی که مرا ناراحت کرد این بود که رام محمد توماس در فیلم نامش شده جمال مالک.
ایجاد تغییرات در فیلمی اقتباسی امری عادی است، به نظرتان این تغییرات نگاه خوانندگان کتاب شما را عوض کرد؟
اغلب خوانندگانی که برایم نامه نوشتهاند گفتهاند رمان مرا به فیلم ترجیح میدهند، اما هیچ شکی نیست که موفقیت فیلم موجب شده آدمهای بیشتری سراغ رمان من بروند.
«میلیونر زاغهنشین» شبیه همه داستانهای هندی است که شنیدهایم، اما رویکردی مدرن دارد...
راستش این رمان پاسخی است به داستانگویی شفاهی سنتی هند. «میلیونر زاغهنشین» در واقع مجموعهای از داستانهای کوتاه است که رام محمد توماس برای وکیلش در طول یک شب تعریف میکند. درواقع این رویکرد یادآور «هزار و یک شب» است، دلم میخواست صدای قهرمان من تاثیر و قدرت یک داستانگوی شفاهی را داشته باشد. اما این داستان تماما مدرن است.
«میلیونر زاغهنشین» رمانی عاشقانه است که سعی میکند هند مدرن را تصویر کند، موافق هستید؟
ایده من این بود که برخی مسائل هند امروز را در داستان تزریق کنم، تا بشود رنگی از زندگی جوانان را در آن دید، تا بشود پدیده شرطبندی در مسابقات کریکت را دید، تا بشود به فحشا کشیده شدن دختران فقیر توسط خانوادههایشان را دید.
در نوشتن فیلمنامه «میلیونر زاغهنشین» هم همکاری داشتید؟ سر صحنه فیلمبرداری هم رفتید؟
طبق قراردادمان من «کنترل خلاقانه» داشتم، یعنی سیمون بوفوی فیلمنامهنویس هنگام نوشتن فیلمنامه با من مشورت میکرد و حتی پیشنهادهای مرا هم اجرا میکرد. اما جز این نقش دیگری در فیلم نداشتم. دنی بویل را هم زمان اکران فیلم در لندن دیدم.
بازیگرها به تصور شما از شخصیتها شبیه بودند؟
دِو پاتل دقیقا شبیه تصور من از شخصیت رام محمد توماس است. اما شخصیت سلیم در فیلم تاحدودی به یک شخصیت منفی بدل شده است.
شما از سال 2009 در ژاپن زندگی میکنید، آیا زندگی در این کشور نگاه شما به عنوان نویسنده را تغییر داده، ممکن است روزی داستانی بنویسید که ماجرایش در ژاپن میگذرد؟
هیچ نویسنده ای در خلاء نمینویسد. زندگی در ژاپن مطمئنا روی من تاثیر گذاشته است و حتی این تاثیر ممکن است در نوشتن من هم راه باز کرده باشد، هرچند این تاثیر ممکن است خیلی نامحسوس باشد. دوست دارم داستانی عاشقانه بنویسم که ماجرایش در ژاپن میگذرد اما اعتمادبهنفس لازم برای نوشتنش را ندارم چون حس میکنم دیاِناِی مردم ژاپن را هنوز نشناختهام.
آیا نویسنده معاصر ژاپنی هم هست که شما آثارش را دنبال کنید؟
من یکی از طرفداران پروپاقرص هاروکی موراکامی هستم و اغلب رمانهایش را خواندهام. آثار بانانا یوشیموتو و ریو موراکامی را هم میخوانم.
رمان دوم شما به نام «شش مظنون» یک تریلر است که تفاوت بسیاری با «میلیونر زاغهنشین» دارد.
این رمان یکی دو منبع الهام دارد. یکی «اگر شبی از شبهای زمستان» نوشته ایتالو کالوینو است. در این رمان تجربی برخی خطهای داستانی رها میشوند و هرگز هم دنبال نمیشوند. منبع الهام دیگر «اطلسِ ابر» نوشته دیوید میچل است که در آن شش خط روایی شروع میشوند و البته در روایتی معکوس به انتها میرسند. من به تکنیک «اطلس ابر» خیلی علاقه دارم اما به نظر رابطهای ارگانیک میان شش داستان آن وجود ندارد. بنابراین تصمیم گرفتم شش رمان کوتاه بنویسم که زندگی شخصیتهایشان بطور مدام با هم تلاقی میکنند، شخصیتهایی که انگیزه نهایی آنها از یک جا نشات میگیرد و قتل ویکی رای مبنای چارچوب روایی رمان میشود.
سبک نویسندگی شما در «شش مظنون» ساختار بسیار دقیقی دارد و دقیقا یک نقشه را دنبال میکند، چرا چنین رویکردی را انتخاب کردید؟
ایده خطوط روایی متعدد، از همان زمانی که «میلیونر زاغهنشین» را نوشتم در ذهنم بود. دلم میخواست ساختار روایی چندصدایی را امتحان کنم، ساختاری که بتوانم در آن هم صدا و هم فرم روایی را امتحان کنم. بنابراین ما در این رمان شش شخصیت متفاوت داریم که از شش راه مختلف داستانشان را تعریف میکنند. یکی از شخصیتها یک بازیگر زن است که از طریق دفتر خاطراتش داستانش را میشنویم. شخصیتهای دیگر مونا موبایل و لری پیج هستند که داستانشان را از زبان اول شخص میشنویم که زبانشان خیلی متفاوت است. یکی دو فصل هم از زبان سوم شخص روایت میشوند، اما یک شخصیت هم داریم که فقط از طریق متن پیاده شده گفتوگوهایش او را میشناسیم.
آیا در میان شخصیتهای «میلیونر زاغهنشین» و «شش مظنون» شخصیتی هست که براساس آدم واقعی باشد؟
راستش تا کنون نیازی نداشتم شخصیتهایم براساس آدمهای واقعی باشند. آزمون اصلی برای یک نویسنده این است که چنان عمقی به شخصیتهای خیالیاش بدهد که شبیه آدمهای واقعی باشند.
قرار است فیلم «شش مظنون» هم ساخته شود، چرا داستانهایتان تا این میزان سینمایی هستند؟
خیلیها به من گفتند کتاب اولم به شدت «تصویری» است. شاید این ویژگی به همراه خاص بودن ایدههایم، فیلم کردن داستانهایم را آسان میکند.
درمورد نویسندگان هندی و غیرهندی که تاثیر مستقیم بر نثر شما گذاشتهاند، صحبت کنید.
نمیتوانم فقط نام یک نفر را بیاورم. من کتابهایی را دوست دارم که بدون حواشی باشند و شخصیتهایی پرداختهشده داشته باشند. برخی از کتابهای خیلی محبوبم «قطاری به پاکستان» نوشته خوشوانت سینگ، «Godaan» نوشته پرمچاند، «رسوایی» نوشته جی. ام. کوتزی، «دراکولا» نوشته برام استوکر، «موشها و آدمها» نوشته جان اشتاینبک، «بیگانه» نوشته آلبر کامو، «محاکمه» نوشته فرانتس کافکا و «1984» نوشته جرج اورول هستند.
اما راستش واقعا نمیشود سبک نویسندهای را که دوست داری کپی کنی. باید دست به ابداع بزنی و سبک خودت را شکل بدهی.
شما دیپلمات هستید، دیپلمات بودن بر نویسندگی شما تاثیر گذاشته است؟
نه واقعا. اول اینکه من داستان مینویسم. من وقتی دارم داستان مینویسم کلاه دیپلماتیام را به سر ندارم و دولت من این آزادی را به من داده است. به عنوان یک نویسنده، اجازه دارم خودم را از طریق ادبی و داستان بیان کنم، البته تا آنجایی اجازه دارم که به نظر نیاید دیدگاه من، بیانگر دیدگاه دولت است.
چرا خیلی از نویسندگان جدید هند، به زبان انگلیسی مینویسند؟
چون زبان انگلیسی تنها زبان واقعا جهانی دوران ماست. و اگر رمانی به زبان انگلیسی نوشته شود، شانس دیده شدنش بالا میرود.
استقبال از رمانهای هندی در غرب بسیار گرم است و نویسندگان هندی جوایز معتبری چون بوکر را هم بردهاند، به نظرتان دلیل این امر چیست؟
اول اینکه شیوه استفاده نویسندگان هندی از زبان انگلیسی با شیوه استفاده غربیها از آن فرق میکند. دوم اینکه دنیا تشنه دانستن درمورد هند است. مردم کنجکاو هستند بدانند بزرگترین دموکراسی دنیا چطور کار میکند. به نظرم دوران هیجانانگیزی برای ادبیات هند در جریان است. نویسندگان هندی دارند سنتهای ادبی را میشکنند و با مضامین و فرمهای جدید تجربه میکنند. حالا در کنار داستانهای رایج خانوادگی، داستانهای علمی-خیالی هم داریم، کتاب مصور هم داریم و همینطور هم چیزهای دیگر.
شما عادت خاصی برای نوشتن دارید؟
خیلی سخت است که نویسنده باشید و یک شغل تمام وقت هم داشته باشید. علاوه بر این فقط زمانی میتوانم بنویسم که افقی روشن در برابر خودم میبینم، یعنی چندین ساعت بدون مزاحمت. برای همین فقط در تعطیلات آخرهفته مینویسم. گاهی به خاطر فشارهای اداری، پیش میآید یکی دو ماه چیزی ننویسم. اما وقتی مشغول نوشتن میشوم، خیلی سریع مینویسم. منظورم هم از نوشتن، تایپ کردن است! خیلی دوست دارم پشت کامپیوترم در اتاق خوابم داستان بنویسم.
«میلیونر زاغهنشین» به زبان فارسی منتشر شده، صحبتی با خوانندههای ایرانی رمانتان ندارید؟
وقتی گفتید رمان به فارسی ترجمه شده غافلگیر شدم. هر کس این کار را کرده، از من اجازه نگرفته. اما خوشحالم که ایرانیها فرصت پیدا کردهاند رمان مرا بخوانند. به نظرم آنها را به دانستن بیشتر درمورد هند کنجکاو کرده است، کشورهای ما تاریخ عمیق و طولانی با هم دارند.
57241