چالاب جازموریان، زمانی با وسعت 330 هزار هکتار، بیش از دو برابر بختگان آب داشت و در پایاب رودخانههای بمپور، هلیلرود و چشمه عروس، پهنهای نیلگون در حدفاصل دو بخش حاصلخیز کرمان و بلوچستان، کیفیت زندگی را در جنوب شرق کشور تضمین میکرد. اما گسترش شگفتانگیز اراضی کشاورزی در اطراف آن، به ویژه در کهنوج و جیرفت و ساخت 8 سد مخزنی بر روی رودخانههای یاد شده، سبب شد تا این پهنهی آبی، پیش قراول شروع بازی دومینوی مرگ در بین تالابهای کشور شود. شگفتانگیزتر آن که مدیران بخش آب کشور، نهتنها از این رخداد عبرتی نگرفتند، بلکه کار مطالعه و ساخت 21 سد دیگر را در حوضه آبخیز جازموریان در دستور کار قرار دادند! عین ماجرای دیروز جازموریان، امروز در بختگان و باساخت سه سد درودزن، ملاصدرا و سیوند، ادامه یافت و البته اینجا هم قصهی خودکفایی در کشاورزی، بهانهی شتاب این بازی مرگآور بود؛ بازی شومی که با ساخت سد تنگ سرخ، دریاچه مهارلو را هم شامل میشود، در پریشان به نحو دیگری ادامه مییابد و درنهایت با ساخت 72 سد بزرگ و کوچک مخزنی و حفر بیش از 30 هزار حلقه چاه غیر مجاز در آبخیز 5.2 میلیون هکتاری ارومیه در شمال باختری کشور، فردا روزی به پایان خواهد رسید و تمام!
از این منظر، روایت زنهار دهندهی عیسی کلانتری، بس تأملبرانگیز و عبرتآموز مینماید.
چه باید کرد؟
نگارنده - همانگونه که بارها تأکید کرده - بر این باور است که برای پایان دادن به این دومینوی مرگبار، باید سهم عمدهای از بودجهی هنگفت بخش سدسازی و طرحهای انتقال بینحوضهای آب، به ارتقای نرمافزاری بخش کشاورزی و کاهش ضایعات دراین بخش اختصاص یابد. همزمان تلاش شود تا وابستگی معیشتی به سرزمین کاهش یافته و کشور بر اساس نقشه آمایش سرزمین به بارگذاری و طراحی توسعه خود در بخش خدمات، صنعت، استحصال انرژیهای نو، گردشگری، بومگردی و خلاصه رونق کسب و کارهای سبز، تغییر مسیر دهد.
در عین حال، آنچه که بیش از همه ضرورت دارد، تعیین ظرفیت برد یا پذیرش جمعیت در پهنهی ایران است. به راستی با توجه به محدودیت روزافزون منابع آب و خاک، میتوانیم یک زندگی با کیفیت برای یکصد و پنجاه میلیون ایرانی فراهم آوریم؟ اگر پاسخ منفی است، چرا نخبگان کشور سکوت کردهاند و اگر پاسخ مثبت است، چرا تصمیم گیران نمیتوانند تصمیمسازان (کارشناسان) را در حوزه منابع طبیعی، محیط زیست و آب قانع کنند؟
سرنوشت غمبار عراق امروز، در اثر مرگ میان رودان و آزمندیهای ترکیه؛ تشدید مخاصمات و تنشهای سیاسی در آسیای میانه بین سه کشور در مرز تنش آبی (قزاقستان، ترکمنستان و ازبکستان) با دو کشور بالادست و دارای آب (یعنی تاجیکستان و قرقیزستان) و دعوای کهنهی آب بین ایران و افغانستان بر سر حقابهی هیرمند، همه و همه نشانزدهای انکارناپذیری است که ثابت میکند، قصهی دومینوی مرگ، مرز سیاسی نمیشناسد و اگر از تاریخ عبرت نگیریم، باید به استقبال بحرانی فرامنطقهای برویم.