شاید هیچ چیز درد آور تر از دیدن سر تراشیده یک کودک سرطانی نیست که با تن رنجور در انتظار مرگ روی تخت بیمارستان منتظر نشسته است.

اما گاهی اتفاقاتی در برخی از نقاط جهان می افتد که نوید این را می دهد که هنوز هم علیرغم بیرحمی ها و بی انصافی های که ما انسانها هر روز نسبت به همنوعان خود روا می داریم، هستند کسانی که برای برآوردن یک آرزوی کوچک کودکی سرطانی شهری را تعطیل کنند.
شهر سانفرانسیسکو یکی از کانونهای اصلی اقتصاد آمریکاست شهری که بارها شاید درباره تیر اندازی یا جرم و جنایت در آن خبر خوانده ایم اما آیا این خبر را نیز خوانده ایم و یا به عبارت بهتر این خبر را درک کرده ایم.

"همه چیز از آرزوی یک کودک سرطانی شروع شد طی یک هماهنگی بی‌سابقه، مسئولان و مردم شهر سانفرانسیسکو برای برآورده کردن آرزوی یک کودک سرطانی، عملیات امداد و نجات نمادینی را ترتیب دادند که طی آن 'بتمن کوچولو' شهر را 'نجات' ‌داد.
روز شنبه (۱۶ نوامبر) هزاران نفر از مردم سانفرانسیسکو و صدها مامور پلیس و آتش‌نشان این شهر، در مانوری شرکت کردند که طی آن مایلز اسکات، کودک مبتلا به سرطان خون، با بر تن کردن لباس بتمن به همراه دستیارش به خیابان آمد و چندین عملیات نجات انجام داد تا در پایان کلید این شهر بزرگ در غرب آمریکا نصیبش شود.
این برنامه خلاقانه توسط یک بنیاد غیر انتفاعی به نام "آرزو کن" (Make A Wish) ترتیب داده شده بود و به گفته مقام‌های شهر، برنامه ریزی، هماهنگی و امور لجستیکی آن دست کمی از یک عملیات واقعی نداشت.

بنیاد 'آرزو کن' بعد از اعلام برنامه خود برای مایلز اسکات، از ۱۰ هزار نفر پاسخ دریافت کرد که همگی برای کمک به تحقق آرزوی این پسر بچه اعلام آمادگی کرده بودند."

شاید این کودک یک ماه دیگر یا چند ماه دیگر از دنیا برود و یا شاید از چنگال این بیماری نجات یابد اما آن چیزی که در این خبر مستتر است وجود روح انسانیت و شمیم مروت مردمی است که اگرچه در چنبره یک اقتصاد پر دغدغه و یک کلان شهر پر مسئله زندگی می کنند اما حاضرند یک روز کاری خود را وقف یک آرزوی خیلی خیلی کوچک کنند.
در کشور ما کم نیستند کودکانی که با درد و رنج روزگار می گذرانند از کودکان سرطانی و بیماری های خاص گرفته تا کودکان کار و خیابان گرد که تمامی آرزوهای کودکی آنان در چنبره یک شهر بی رحم و بی مروت له می شود .
هر از گاهی موسسه ای یا مسئولی از سر رفع تکلیف کاری نمادین مانند رستوران گردی کودکان خیابانی و غیره برگزار می کنند اما به راستی با توجه به حجم بالای واردات خودرو های لوکس بالای دویست میلیون تومان ، برجهای متری بالای 15 میلیون تومان و درآمد کلان میلیاردی برخی از اعضای همین جامعه که خود را وامدار هیچ کسی نمی دانند آیا انتظار بیهوده ایست اگر آرزو کنیم در کلان شهر تهران نیز ان جی اوی آرزوها با مشارکت صاحبان در آمدهای بالا تشکیل شود تا اندکی آلام کودکان را لا اقل در پایتخت که تعداد این کودکان بیشتر است بکاهد وآنان را از مواهب یک زندگی و یک درمان مناسب و کارآمد برخوردار کند؟

گرچه کم نیستند موسساتی چون محک و افراد خیری که به طور پنهان خود را وقف چنین کارهایی کرده اند اما اکنون نوبت کسانی است که علیرغم مکنت مالی در برابر مشکلات این چنین در خود هیچ مسئولیتی احساس نمی کنند. متاسفانه تعداد این افراد در جامعه ما رو به افزایش است و موسسات خیریه روز به روز از لحاظ اقتصادی ضعیف تر می شوند.

این در حالیست که ما در کشوری زندگی می کنیم که خود را از لحاظ اخلاق گرایی و جوانمردی سرآمد دیگر کشورها می دانیم و مردم بقیه کشورها را به بی رحمی یا بی تفاوتی به درد و رنج دیگران متهم می کنیم و جوالدوز بی خیالی را به آنها می زنیم اما الان آیا حاضریم این سوزن را به خودمان بزنیم؟

منبع: خبرآنلاین