اگر بتوان در ماجرای مجری و ریاست جمهوری اندکی تسامح به خرج داد و دولت را به دخالت در استقلال یک رسانه متهم ساخت، اما به قطع و یقین در ماجرای مجری اختتامیه جشنواره سینما میتوان انگشت اتهام را مستقیم و بیهیچ ترحمی به سمت صدا و سیما نشانه رفت و در مقابل دستاندرکاران جشنواره فیلم فجر را نسبت به چنین موضع ضعیف و ذلیلانهای مورد شماتت قرار داد.
اما گاه پیش میآید که یک تهدید میتواند به فرصت تبدیل شود . اهل فرهنگ و هنر همه گاه سعی کردهاند که از این گونه تهدیدها ،فرصتهای مغتنمی بسازند.
به گمانم ماجرای حذف آقای پاکدل و اشارهای که ایشان به ممنوع الکار بودن خود در صدا و سیما کردند, می تواند دستمایه ای باشد برای همه کسانی که به نوعی در صدا و سیما ممنوع الکار بودند و هستند که خاطره ای از این دوران بگویندو اگر همچنان کار کردن در گلبانگ بانگ و رنگ برای آنها ممنوع است، به آن اشاره کنند تا نادرستی ادعای مدیران ارشد صدا و سیما بشتر مشخص شود. البته این خواهش را کسانی باید اجابت کنند که با صدا و سیما سر وکاری ندارند و برای آنها هم همکاری با این نهاد حیثیتی نیست و آسیبی جدی به زندگی معیشتی آنان وارد نمیسازد. وگرنه دیگرانی که با این رسانه همکاری دارند و به نان و آبی که از آنجا نصیب میبرند چشم امید دارند را حرجی نیست.ولی آنهایی که میتوانند باید این کار را بکنند تا برخی خطوط قرمز مندرآوردی و سلیقهای و مضحک صدا و سیما برای حذف آدمیان را زیر تیغ پرسش قرار دهند و ادعای آنها را همانند آن داستان معروف پیازخوار مثنوی بر روزن افکنند که هر روز سیر و پیاز میخورد و وقتی به مجلسی میرفت بوی پیازش همه جا را فرا میگرفت در حالی که خودش ادعا داشت دهانش خوشبو و معطر است.
بوی سیر بد بیاید از دمت
تو همی لافی که من دارم غمت
تو ملاف از مشک کآن بوی پیاز
میکند مکشوف از بوی تو راز
شخص نگارنده در یک دوره کوتاه( سال 1391) با این رسانه همکاری میکردم در برنامه کتاب 4. همکاری گسترش یافت تا رسید به نمایشگاه کتاب تهران که از من خواستند سردبیری این برنامه را عهدهدار شوم.نگارنده هم طبق معمول فهرستی از بزرگان فرهنگ و هنر تقدیم مدیر گروه کردم و ایشان هم شروع به چانه زنی با مدیران بالاتر تا این که در نهایت فهرستی از افراد تاییدشده به دستم رسید.
در سرند اولیه 20تا 25 استاد درجه یک دانش و فرهنگ قلم خوردند.اما ماجرا به همین جا ختم نشد.بعد از کلی هماهنگی و آوردن افراد یک بانوی ناشر درست قبل از رفتن روی انتن کنار گذاشته شد. ماجرا اما وقتی جالبتر شد که نگارنده برای به صحنه بردن یک روحانی نسبتا خوش نام اهل کتاب و قلم شروع کرد به سر وکله زدن با ناظر پخش، در حالی که نام این روحانی تایید شده بود.
در واقع دایره ممنوعالکارهای صدا و سیما چند لایه است و هر آن امکان دارد نامی به نامی دیگر اضافه شود همچنانکه امکان دارد هر لحظه یک نفر از فهرست ممنوع ها به در آیدو توفیق رفتن روی آنتن نصیب شود. یک بلبشو و باری به هر جهت که تنها مدیران صدا و سیما از آن سر در میآورند و بس.
این روحانی محترم که در آخرین لحظات به تیر غیب ممنوعالکارهای گرفتار شده بود،آقای محمدرضا زائری بود اتفافا غرفه انتشارات خیمه را در نمایشگاه اداره میکرد .چند روز قبل ایشان به همراه آقای اشعری و یکی دو تن دیگر به عنوان شورای سیاستگزاری صدا و سیما در امور کتاب معرفی شدند و من از همه جا بی خبر ( به همراه تمامی عوامل این برنامه از مدیر گروه تا .....)با این گمان که وقتی کسی به عنوان شورای سیاستگزاری کتاب صد و سیما معرفی میشود ، به قطع ویقین برای برنامهآی با عنوان کتاب مشکلی ندارد از ایشان دعوت کردم و ایشان هم با روی گشاده پذیرفتند.
ساعت 7 شب بود و باید برنامه روی آنتن میرفت که ناظر پخش یکباره مانند اجل معلق رسید که ایشان نمی توانند روی آنتن بروند و نامش جزو ممنوع التصویرهاست. از تعجب شاخ در آوردم. پرسیدم : اخوی!عزیز دل برادر!ایشان همین سه روز قبل به عنوان عضو شورای عالی نظارت بر برنامههای کتاب صدا و سیما معرفی شدند و قبلا هم نامش هماهنگ شده بود .قطعا شما اشتباه میکنید. ناظر پخش که میدانستم یک مامور و معذوری بیش نبود و الان هم احتمالا نیست، یک تماسی گرفت با نیروی بالادستی و از قرار دستور رسید که حکم همان است که گفته شد.از من اصرار و ابرام و از ایشان مقاومت و انکار. حال جناب زائری و تیم فیلمبرداری و مجری دستشان در بد حنایی گیر کرده و یک ربعی به بهانه اینکه هنوز آنتن زنده در اختیار قرار نگرفته ایشان را معطل کردند و طبیعی است که همه نه راه پس دارند و نه راه پیش. بالاخره بعد از یک ربع سر وکله زدن در نهایت نمی دانم با کجا هماهنگ کردن ،اجازه دادند آقای زائری روی آنتن بروند.
به گمان من اگر دیگر دوستان هم حکایت های اینچنینی را بازگو کنند طشت برخورد سلیقهای و غیرعلمی و غیر حرفهآی صدا و سیما بیش از پیش آشکار خواهد شد و از بام خواهد افتاد.
به قول مولوی وقت آن است که طبل افلاس این رسانه را به صدا در آوریم و در ذم آن بیش از این بگوییم.
کو به کو او را منادیها زنید
طبل افلاسش عیان هرجا زنید
توضیح: این یادداشت امروز 23 بهمن در صفحه آخر روزنامه اعتماد منتشر شد.