افرا رستمبیگی: پروفسور بیانکا ماریا اسکارچا در سال ۱۹۳۸ در ایتالیا متولد شد. او استاد بازنشسته اسلامشناسی دانشگاه سپینزا (epienza) در شهر رم و عضو هیات تحریریه نشریه جئوپولتیکا (Geopolitica) است.
او سالها در حوزههای تخصصی اسلامشناسی در شاخه اسلام سیاسی و به طور خاص، شیعهشناسی کار کرده است و این روزها به عنوان مهمترین و بزرگترین شیعهشناس ایتالیایی محسوب میشود.
او طی دو سال گذشته روی امامزادههای زن در ایران و جهان تشیع تحقیقی را آغاز کرده است که خودش امیدوار است تا اواخر سال ۲۰۱۵ آن را به پایان برساند. او در این پروژه سعی دارد ارج و احترام زن در اسلام بالاخص در مکتب شیعه را در سیر تاریخ نشان دهد.
همسر بیانکا ماریا اسکارچا، پروفسو جان روبرتو اسکارچا نیز یکی از ایرانشناسان به نام ایتالیایی به شمار میرود. او در جامعه علمی ایتالیا به عنوان متخصص زبان و ادبیات پارسی، تاریخ تمدن اسلامی، ادیان ایران و آسیای مرکزی و حقوق اسلامی شناخته شده است. تالیف بیش از ۲۸۶ کتاب و مقاله در حوزههای ایرانشناسی و اسلامشناسی، و ترجمه گزیدهای از غزلیات حافظ در سال ۲۰۰۵ از دیگر فعالیتهای او به شمار میرود. او به خاطر ترجمه حافظ جایزه ملی وزارت میراث و فعالیتهای فرهنگی ایتالیا در سال ۲۰۰۵ را از آن خود کرد.
چندی پیش پروفسور ماریا اسکارچا برای به همت مرکز فرهنگی شهر کتاب به ایران آمد و این فرصت مغتنمی بود تا درباره ایران و مسائل مربوط به آن با او گفتوگو کنیم:
از چه زمانی با ایران آشنا شدید؟
اولین بار که به ایران آمدم سال ۱۳۴۲بود. آن روزها دانشجو بودم و میخواستم زبانهای فارسی و عربی را یاد بگیرم. برای یاد گرفتن عربی، اول به مصر رفتم ولی آن موقع در مصر اصلا هیچ امکاناتی نبود. به همین خاطر یک بورس تحصیلی گرفتم و به ایران آمدم. در این زمان یک اتفاق عجیب در زندگی من رخ داد. بعد از آمدن به ایران مسئول رایزنی فرهنگی ایتالیا در ایران درگذشت. بنابراین دنبال کسی میگشتند که جای او را پر کند. من آن زمان زبان ایتالیایی را به دانشجویانی که میخواستند برای خواندن درس به خصوص معماری به ایتالیا بروند آموزش میدادم. در نتیجه پیشنهاد شد که من جای او را پر کنم و با این که فقط ۲۱ سال داشتم این کار را پذیرفتم.
به همین خاطر نتوانستم زیاد به دانشگاه بروم. اما خیلی چیزها درباره ایران یاد گرفتم. الان رفت و آمد دانشجو به ایران یا ایتالیا کار مشکلی است ولی آن وقتها بیشتر بود. به هر حال آن زمان خیلی با ایرانیها اخت شدم و میتوانم بگویم آن روزها نصف تهرانی نصف ایتالیایی بودم. بعدها برگشتم و چون میخواستم تاریخ اسلام و شیعه را بخوانم تز دکترایم را درباره زندگی امام رضا (ع) برداشتم. در این راه، کتاب ابن بابویه را درباره زندگی امام رضا (ع) ترجمه کردم و همین باعث شد که به تاریخ شیعه بیشتر علاقمند شوم.
چرا به تاریخ شیعه علاقمند شدید؟
فکر میکنم اگر فقط در دانشگاه درس می خواندم و هیچ کاری نمیکردم ممکن بود بروم دنبال خواندن زبان عربی. اما آمدنم به ایران همه چیز را عوض کرد. بعد که فهمیدم میخواهم درباره شیعه و مخصوصا شیعه در ایران تحقیق کنم، دیگر به دنبال این موضوع رفتم و این موضوع مسئله اصلی زندگی من شد. در بازگشتم به ایتالیا ازدواج کردم و بچهدار شدم و شوهرم نیز استاد زبان فارسی و ایرانشناس است. من دیگر گرفتار بچهداری شده بودم و او وقت بیشتری برای پرداختن به ایران داشت. این که حالا من بعد از این همه سال بدون او به ایران میآیم، به خاطر این است که آن سالها را تلافی کنم. (خنده) طی این مدت خیلی به ایران سفر کردم و سعی کردم همه جای ایران را ببینم. دو بار به مشهد سفر کردم و آنجا با گروهی از زنان بودم که خیلی به من کمک کردند که چطور باید وارد حرم شد و آداب و مناسک را به من درس دادند.
شما کسی هستید که میتوانید از بیرون به جامعه ایرانی نگاه کنید مخصوصا آن که میخواهید به لایههای درونی جامعه هم نزدیک شوید. شما ایران را هم در زمان قبل از انقلاب دیدید و هم بعد از آن. در این بازههای زمانی که به ایران سفر کردید به نظرتان جامعه ایرانی چه تغییراتی کرده است؟
اگر یک ماه پیش و قبل از آمدن دوبارهام به ایران این پرسش را از من میکردید جواب متفاوتی به شما میدادم ولی الان میتوانم بگویم که احساس من احساس پیوستهای است. به نظرم در تمام این سالها هویت ایرانی خیلی نقش پررنگی در جامعه دارد. چه آن زمانی که جشنهای ۲۵۰۰ ساله برگزار میشد چه الان. البته آن زمان اسلام را در ذیل هویت میدیدند، اما حالا برعکس شده است. مثلا آن زمان زنان نمیتوانستند الهیات بخوانند. این اجازه را به من ندادند و چیزی که هرگز نمیتوانم فراموش کنم نصایحی است که آیتالله شیرازی به من کردند. بعد از انقلاب من سفرهای زیادی به قم داشتم و آنجا یک استاد راهنما پیدا کردم. اما برگردیم به پرسش شما، به نظرم هویت برای شما ایرانیها همیشه پررنگ بوده است. الان وقتی وضع خاورمیانه به این شکل درآمده، آن هم با ظهور داعش و تکفیریها و ... اگر ایران مقاومت نکند، اسلام تمام شده است. سیاستهای ایران منافع آمریکا را به خطر میاندازد و ایران آخرین نقطهای است که میتواند اسلام را حفظ کند. یعنی کسی که میتواند این تراژدی را در خاورمیانه پایان دهد، کشور شماست.
وقتی انقلاب شروع شد، ایندیرا گاندی بر سر کار بود و میتوانست کاری کند که ایران و هندوستان در یک جبهه باشند، البته اگر جنگ نمیشد. و اگر این اتفاق میافتاد یعنی ایران و هندوستان و چین یک مثلث درست میکردند خیلی چیزها عوض میشد و خیلی از مشکلات منطقه حل میشد. اما هند این کار را نکرد چون نمیخواست به خاطر رابطه با ایران تحت فشار قرار بگیرد. ایران نباید ثبات خودش را از دست بدهد چون اگر ایران در مقابل امریکا و ضد داعش و تکفیری مقاومت نکند همه چیز از دست خواهد رفت.
یعنی شما معتقدید که ایران باید در مقابل امریکا بایستد.
بله، امریکا به تکفیریها پول میدهد ولی آنها گوش به فرمان امریکا نیستند.
شما یک شیعهشناس هستید. نظرتان درباره تاریخ شیعه و عملکردش چیست؟
در اروپا همه فکر میکنند ایران از روز نخست شیعه بوده در حالی که تشیع از دوران صفویه در ایران فراگیر شده است. به نظر من شیعه اهل بیت و امامان و انساب و روحانیت طبقهبندی شده دارد و به همین خاطر توانسته عملکرد متفاوتی داشته باشد. در دین مسیحیت به خصوص کاتولیک اهل کلیسا مقدس شمرده میشوند در حالیکه علمای شیعه این کار را نکردهاند در واقع از آن پرهیز داشتهاند و به نظرم خطرناک است که اگر علما بخواهند در این زمینه از اهل کلیسا تقلید کنند. ایرانیها نقش انکارناپذیری در اسلام داشتند. بدون ایران اسلام کامل نبود.
دلم میخواهد از شما درباره سیاست «ایران هراسی» هم بپرسم. چیزی که در اروپا و امریکا به وجود آمد. به نظرتان سرمنشأ آن کجاست؟
خیلی از کشورها به خصوص همسایگان شما برای ایران هراسی پول خرج کردند. من این عملکرد آنها را نمیفهمم و درک نمیکنم. شاید به خاطر همین هیچ وقت به عربستان سفر نکردم. چون رفتارشان را متوجه نمیشوم. با این که خیلی هم به من پیشنهاد دادند. در ایتالیا یک پروپاگاندا نسبت به ایران وجود داشت. تبلیغات منفی در دوران احمدینژاد خیلی زیاد بود ولی با آمدن رییس جمهور جدید این وضعیت عوض شده است. یعنی کسانی که به ایران سفر میکنند و برمیگردند خودشان تبدیل میشوند به مبلغ برای ایران و از همه دعوت میکنند که به کشور شما سفر کنند. من همیشه به مردم میگویم ایران در گذشته خیلی شبیه به رم بوده است. هر دوی آنها امپراتوری بودند و هر دو در ساختن تمدن بشری نقش پررنگی داشتهاند. یکبار من در پاریس بودم و یک نمایشگاه از عکسهای ایرانی برپا شده بود. یک عکس از باغ کوچک در آنجا وجود داشت که در توضیحش نوشته شده بود یک طرف این باغ منزل یک یهودی و طرف دیگرش منزل یک مسلمان بود. مردم زیرش نوشته بودند چرا نمیشود دوباره این جوری باشد؟ تخت جمشید شما و آکروپلیس ما بهترین نشانه برای همزیستی مسالمتآمیز نژادها و ادیان است.
شما یک ملت جوان دارید. این خیلی مهم است. چیزی که مرا شخصا از دوستی شما با امریکا میترساند این است که شما خیلی بکرید. هر چه دارید مال خودتان است. یعنی میخواهم بگویم این خیلی هم بد نیست که رابطهتان با اروپا و امریکا قطع بوده چون باعث شده خودتان باشید. این ملتهای عرب دیگر عرب نیستند.
یعنی شما مخالف جهانی شدن هستید و میگویید ما دروازههای کشورمان را به روی جهان ببندیم؟
در آینده ملتهای اروپایی میمیرند. چون تحت تاثیر فرهنگ امریکایی اصلا زاد و ولد ندارند. در شما یک انرژی عظیم نهفته است. من وقتی میبینم این حجم ترجمه در کشور ما وجود دارد شگفتزده میشوم. این که شما حواستان به تمام جریانهای علمی و فرهنگی هست خیلی نکته مهمی است. باور کن!
57244