در این مطلب، رهبر عزیز انقلاب، فرموده اند اگر کسی بر اساس اسناد منتشر شده ساواک، مرحوم شریعتی را وابسته به آن سازمان جهنمی بداند، قطعا اشتباه کرده است.[اینجا]
خواندن این مطلب مرا بر آن داشت که خاطره ای را که قبلا هم نوشته ام، این بار به مناسبت سالگرد درگذشت او بازنویس کنم.
جناب حجتالاسلام والمسلمین حمید روحانی (زیارتی) سالها رییس مرکز اسناد انقلاب اسلامی بود.در یکی از سالهای نخستین دهه هفتاد، من و یکی ازدوستانم به آقای روحانی معرفی شدیم. وجه معرفی آن بود که جناب روحانی خواسته بود اگر برای مجله ۱۵خرداد (که آن موقع نشریه وابسته به مرکز اسناد بود) کسانی را میشناسد که بتوانند در کار تحقیق و نگارش کمک کنند به او بشناساند.
بعد از یک تماس تلفنی برای هماهنگی خدمت ایشان رسیدیم. استقبال بسیار گرمی کرد. او فردی کاملا مبادی آداب به نظر میرسید. این صفت را بعدها هم از دیگران در مورد ایشان شنیدم.
مجله ۱۵ خرداد در آن زمان تعداد کمی نویسنده داشت و بخش اعظم مطالب هم توسط شخص آقای روحانی تهیه میشد. قبل از جلسه مذکور، مجله را دیده بودم و ادبیات آن را بسیار تند میدانستم. به همین دلیل چهره و رفتار آقای روحانی را متناسب با آن نوشتهها نیافتم.
دوست بنده هم احساس مشابهی داشت و همین باعث شد با جناب روحانی وارد بحث شویم و او را درباره این ادبیات تند به چالش بکشانیم. ایشان با لحنی بسیار آرام پاسخ میداد و از جمله گفت: اگر شما قلمی آرامتر دارید بسم الله.
در جلسه بعد، بحث به محتوا کشیده شد و ما به مطالب بسیار تند علیه دکتر شریعتی معترض شدیم. حتی یادم میآید به ایشان گفتیم این ادبیات نه تنها حامیانش را متقاعد نمیکند بلکه موجب جریتر شدن آنها هم میشود.
در بین بحث - که دیگر آقای روحانی گهگاه از کوره در میرفت - این سوال را مطرح کردم که اگر آنچه علیه دکتر شریعتی نوشتهاید مستند به اوراق پرونده اوست، آیا اسنادی یافت نمیشود که بتوان چیزی به نفع شریعتی برداشت کرد؟ آقای روحانی با قاطعیت گفت: نه. حتی یک برگ! و افزود: «همه پرونده را در اختیارتان میگذارم، هرچه به نفع دکتر پیدا کردید، چاپ کنید.» در همان جلسه این بحث هم که آقای روحانی در مقالاتش شریعتی را ساواکی دانسته بود مطرح شد و او با قاطعیت بر نظرش استوار بود.(همین دیدگاه در کتاب او نیز به تفصیل بیان شده)
راستش جزمیت و قاطعیت ایشان، دل مرا در ارادتی که به شریعتی داشتم لرزاند.
متاسفانه برداشت ما (در آن جلسه و یکی دو جلسه بعد از آن) این بود که روحیه پژوهشی - و نه اخلاقی - آقای روحانی به گونهای نیست که بتوان با ایشان کار کرد. طرفه آنکه آغاز نشدن کار باعث شد که آن اسناد را هرگز نبینیم.
مجله ۱۵ خرداد مدتی بعد تعطیل شد. آنگونه که شنیدم از جمله دلایل این تعطیل، کمبود نویسنده بود. پس از آن هم آقای روحانی از مرکز اسناد رفت. سالی چند گذشت و مرکز اسناد انقلاب اسلامی، پرونده شریعتی در ساواک را در سه جلد قطور - حدود ۲۰۰۰ صفحه - منتشر کرد.
به استناد مندرجات این کتاب و سندهایی که در آن است، شاید بتوان شریعتی را به چیزهایی متهم کرد، اما تنها چیزی که از این پرونده بر نمیآید ساواکی بودن مرحوم دکتر شریعتی است. بعلاوه، در این کتاب نه فقط یک برگ که دهها برگ سندهایی دیدم که ارادتم را به دکتر افزون کرد، گرچه همچنان برخی نقدها به آن انسان دوست داشتنی را وارد می دانم.
با همه علاقه ای که به تاریخ دارم،مورخ نیستم اما به تاریخ نویسانی که عینک شان را جوری روی چشم شان گذاشته اند که همه چیز را جوری می بینند که دلشان یا هوس شان یا ... می خواهد، حس خوبی ندارم. مثلا محمدتقی سپهر ملقب به لسان الملک در کتاب تاریخ مفصل خود(ناسخ التواریخ) وقتی به امیرکبیر می رسد، مرگ او را بر اثر بیماری در منطقه فین کاشان اعلام می کند!
حق بدهید با تاریخ نویس ذکر شده در این مطلب هم ، دلم صاف نباشد.
بعدالتحریر: علامت(!) در تیتر، اشتباه تایپی است!