در عرصه اجتماعی تعصب منشا بروز بسیاری از منازعات و ناسازگاریهاست که جامعه بهای گزافی برای آن میپردازد. روانشناسان اجتماعی تعصب را نوعی نگرش منفی نسبت به اعضای برخی گروههای اجتماعی میدانند که تنها بر مبنای عضویت آنها در آن گروه شکل میگیرد.
در حقیقت مشخصات فردی یا رفتار شخصی عضو گروه هدف در شکلگیری تعصب نقش خاصی بازی نمیکند و تنها انگارههای ذهنی فرد متعصب در کارست. نگرش منفی نسبت به سیاهپوستان درایالات متحده امریکا نمونهای از تعصب اجتماعی محسوب میشود. این نگرش منفی اغلب بر مبنای یک ساختواره ذهنی( scheme ) شکل میگیرد. ساختواره ذهنی چارچوب مشخصی برای سازماندهی، تعبیر و پردازش اطلاعات است . در تعصب تنها نوع خاصی از اطلاعات یعنی اطلاعاتی که با تعصب همخوانی دارند، پذیرش و پردازش میشود.
تعصب به مثابه یک نگرش دارای سه مولفه اصلی است یعنی در تحلیل آن با سه سیمایه هیجانی، شناختی و رفتاری روبرو هستیم. منظور از سیمایه هیجانی، احساسات و عواطف منفی موجود نسبت به افراد است. سیمایه شناختی باورها و انتظارات مربوط به اعضای گروه مورد تعصب را در بر میگیرد که معمولا غیرواقعی و مبتنی بر دادههای نادرست است. و بالاخره مولفه رفتاری نشان دهنده تمایل به عمل یا نیت انجام عملی به شیوههای منفی نسبت به افراد گروه مورد نظر است.
هنگامی که ترکیب سه سیمایهً سازنده تعصب به صورت اعمال آشکار ظاهر شود با تبعیض روبه رو خواهیم بود که به صور مختلف تظاهر مییابد. در شکل خفیف آن دوری و اجتناب از افراد دیده میشود. در شکل شدیدتر جلوگیری از افراد گروه مورد نظر برای دستیابی به شغل یا استفاده از تسهیلات گوناگون اجتماعی به چشم میخورد. و بالاخره در شدیدترین نوع آن با تهاجم و پرخاشگری آشکار نسبت به افراد روبرو میشویم.
کشتارهای قومی گسترده یا نسلکشی بارزترین شکل ابراز تعصب به مثابه ساختاری ذهنی در یک زمینه اجتماعی مشخص است. از جمله عوامل اجتماعی بروز تعصب میتوان از رقابت میان گروههای اجتماعی برای تصاحب منابعی از قبیل ثروت، شغل و موقعیت اجتماعی و تمایل عمومی به طبقهبندی فضای اجتماعی به گروههای متمایز و متخاصم (ما و آنها، خودی و غیرخودی) یاد کرد.
همچنین تجربیات منفی یادگیری اولیه در کودکانی که در معرض نگرشهای تعصبآمیز والدین خود قرار میگیرند نیز نقش مهمی در بروز تعصب اجتماعی ایفا میکند.
انعطافناپذیری یا خشکاندیشی از ویژگیهای بارز فرد متعصب است که ارتباط آن با سه مولفه ذکرشده یعنی سیمایههای هیجانی، شناختی و رفتاری تعصب نیازمند توجه بیشتر است. در تداول عامه تعصب معنایی فراتر و گاه متفاوت از تعریف آن در روانشناسی اجتماعی مییابد. البته در این جا نیز در اساس با یک نگرش مبتنی بر یک ساختواره ذهنی روبرو هستیم که سه سیمایه اصلی ذکرشده در آن وجود دارد. اما این بار عامل انعطافناپذیری ذهنی نیز به مجموعه فوق اضافه میشود. از آن جا که وجود تغییرات در زندگی اجتناب ناپذیر است، سازگاری و توانایی انطباق با تغییرات متعدد را باید علامت بلوغ روحی وسلامت ذهن دانست.
ناتوانی در سازگاری و عدم انطباق با تغییرات در موقعیتهای متنوع به انعطاف ناپذیری در شخصیت فرد منجر میشود. شخصیت انعطافناپذیر و متعصب به علت محدودیت منابع و اطلاعات ورودی به طور طبیعی دارای ذهنی بسته است و گنجینه رفتاری فقیری دارد و به علت اجتناب از ریسکپذیری و ترس از ناشناختهها همواره به طورقالبی فکر و عمل میکند و در رویارویی با شرایط جدید قادر به اتخاذ پاسخ های متفاوت و توام با سازگاری نیست. رفتارهای انعطافناپذیر از یک سو و تعصب از سوی دیگر هریک به نوعی ریشه در ترس دارند و از آنجا که ناتوانی در سازگاری عمومی در عرصههای گوناگون میتواند منجر به بروز ناکامی شود. ترکیب این ناکامی و ترس اولیه میتواند انرژی هیجانی لازم برای اعمال خصومتآمیز را فراهم کند و در موارد شدید منجر به پرخاشگری و انتقام جویی و رفتارهای تهاجمی شود.
جنسیتگرایی افراطی نمونه بارزی از تعصب است که زمینه اجتماعی آن به علت وجود افکار کلیشهای مربوط به ویژگیهای جنس زن و مرد مهیّاست و منشا تبعیض جنسی و نادیده گرفتن حق زنان میشود که در عرصه روابط شخصی به صورت تلقی زن به عنوان یک شئ یا جنس دوم تظاهر مییابد. این نوع از تعصب به صورت تهاجم و پرخاشگری نسبت به همسر، دختر و به طور کلی زنان خود را نشان میدهد.
در گذشتههای دور و در دوران رواج زندگی قبیلهای درجهای از عصبیت برای دوام و بقای قبیله و عشیره لازم بود. ازین رو ابنخلدون باور داشت که تداوم ساختار بادیهنشینی تنها برای قبایلی که دارای عصبیت هستند میسٌراست. اما با گسترش مدنیت و توسعه شهرنشینی عوامل دیگری انسجام و همبستگی اجتماعی را تاًمین میکند. لذا تداوم عصبیت قبیلهای و عشیرهای در فضای شهری تنشزا و بحرانآفرین خواهد بود.
در کشورهای توسعهنیافته بقایای فرهنگ قبیلهای که تعصب یکی از مظاهر آن است موجب واگرایی و گسستگی اجتماعی میشود. نفوذ و تسلط این واگرایی حتی در نهادهای به ظاهر مدرن مانند احزاب و سازمانهای سیاسی نیز به چشم میخورد که هر گروه در جهت نفی گروه دیگر گام برمیدارد و هیچ کس تحمل شنیدن نظرات و عقاید دیگران را ندارد و نفرت و بیاعتمادی در تمام شئونات و روابط اجتماعی دیده میشود. در جامعهای که نهادهای اجتماعی به انسجام و کمال لازم نرسیدهاند، قوانین و مقررات حاکم بر جامعه سست خواهد بود. در بستر چنین شرایطی فرد متعصب بر اساس ارزشهای شخصی متعصابانه خود به اقدام فردی و مغایر قانون دست خواهد زد و رفتارهای خودسرانه بروز خواهد کرد.
در دنیای امروز که جوامع از تکثر و تنوع درونی برخوردارند، لازم است که عقل و خرد جمعی جایگزین تعصب و سوگیریهای جمعی و گروهی کورکورانه شود و گروههای اجتماعی با پذیرش اختلاف نظر و رقابت مبتنی بر همکاری متقابل در کنار یکدیگر در جهت رشد و توسعه جوامع خود گام بردارند. در حقیقت تماشای خود در آیینه دیگران که منعکس کننده پذیرش تفاوت و تمایز میان انسانهاست راهکار اصلی نیل به فضیلت و معرفت محسوب میشود.