هر سال افطاری بزرگی ترتیب میداد. از قبل از شروع ماه رمضان برای همه کارت دعوت میفرستاد. اقوام و دوستان و هر کسی که حاجی را میشناخت میدانست افطاری حاجی مفصلترین افطاری است که در شهر برگزار میشود.
امسال خبری از او نشده بود و همه آشنایان نگران حاجی شده بودند.
* * * * *
حاجی در کلبه را با زحمت باز کرد . اول ویلچر و بعد کپسول اکسیژن پسرش را به سختی از کلبه بیرون آورد. به پسر گفت: «بابا اون ماسک اکسیژن رو بردار یه کم هوای این جنگل رو نفس بکش جیگرت حال بیاد عزیزم.»
57243