من فکر می‌کنم اگر بحران «فرسایش تمدنی» (شامل بحران تخریب ویران‌گر محیط‌زیست، عقب‌ماندگی فناورانه شدید، مشکلات اقتصادی مزمن و در نهایت بحران‌های اجتماعی و سیاسی تهدیدکننده موجودیت تمدنی) چیز قابل توجهی از ما باقی بگذارد، نسل‌های بعدی درباره این روزهای ما می‌نویسند:

«در میانه دهه 1390 هجری شمسی، در حالی که کشور از بحران محیط‌زیستی ناشی از فرسایش و تخریب گسترده منابع آب، خاک و تنوع زیستی رنج می‌برد؛ نظام آموزش، علم و فناوری کشور در مقایسه با کشورهای توسعه‌یافته و تعداد زیادی از کشورهای در حال توسعه در وضعیت نامناسبی قرار داشت؛ آمارهای رسمی و غیررسمی از وجود بین 3.5 تا 7 میلیون بیکار حکایت داشت؛ نظام تأمین مالی و پولی توسعه در وضعیت حساسی قرار گرفته بود؛ آسیب‌های اجتماعی در وضعیت نگران‌کننده‌ای قرار گرفته بود و همه مقامات رسمی به نحوی از افزایش آن‌ها شکایت می‌کردند؛ تنش در سیاست خارجی و بالاخص در محیط پیرامونی کشور به یکی از خطرناک‌ترین شرایط رسیده بود.

و روابط میان قدرت‌های جهانی به سوی تنش پیش می‌رفت؛ نظام تصمیم‌گیری و سیاستمداران به عوض تلاش برای ایجاد اجماع و آرامش در درون، و توسعه صلح‌سازی در بیرون با هدف زمان خریدن و بسیج نیروهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی برای حل مسائل کشور؛ به مناقشه‌هایی دامن می‌زدند که امروز بی فایده و زیان‌بخش بودن آن‌ها آشکار شده، و بعید است در آن زمان نیز کسی درباره زیان ملی آن‌ها تردیدی داشته است.»