تاریخ انتشار: ۱۶ خرداد ۱۳۹۷ - ۰۵:۲۹

محمدرضا مهاجر

سه ماه بود حقوق نگرفته بود.
از هر کسی فکرش را می کرد قرض گرفته بود.دیگر برایش راهی نمانده بود.حتی نتوانسته بود یک شب غذای مناسبی برای افطار تهیه کند.
این راه آخرش بود.
صندوق صدقه را با تردستی باز کرد. لابلای اسکناسها کاغذ مچاله شده ای دید. بازش کرد. دستخط کودکانه آشنایی دید:
"من خیلی دوس دارم به فغیرها کمک کنم ولی بابام میگه پول ندارم چون سه ماهه حغوغ نگرفتم. عوزش برای بچه های فغیر این نقاشی رو کشیدم."

 

1717

منبع: خبرآنلاین
"