تاریخ انتشار: ۲۲ خرداد ۱۳۹۷ - ۱۷:۴۰

محمدرضا مهاجر

همه چیز را مهیا کرده بود تا سفره افطارش مثل هر سال با شکوه و آبرومند باشد.
شله زرد، حلوا، آش رشته، نان و پنیر و سبزی و گردو و خرما و ...

چیزی نگذشت بچه ها و نوه ها  رسیدند و با ذوق و شوق و خنده پریدند توی بغل پدربزرگ. همه را بوسید و کنار سفره نشاند. مادربزرگ از توی قاب عکس طاقچه داشت قربان صدقه بچه ها می رفت.

 

1717

منبع: خبرآنلاین
"