پولهایش را شمرد و گذاشت توی پاکت روی داشبورد. دنده را چاق کرد و راه اقتاد. هنوز به چراغ قرمز نرسیده، صدای مسافر را شنید: دربست. ۲۰ تومن. خیابون بهشت.
مسافر که پیاده شد کرایه را گرفت و گذاشت لای اسکناسها. دوباره شمرد . حالا دیگر پولها کافی بود.
***
رباب خانم پاکت را از لای در برداشت. روی پاکت را خواند: فطریه ۱۱۶ شهید گردان مسلم
5757