در این گزارش میخواهم از یک تجربه جالب برای همزیستی مسلمانان و مسیحیان در شهر اصفهان، در یک دوره تاریخی با شکوه «دوره صفوی» [۱۵۰۱ ـ ۱۷۲۲] دورهای که مسافران اروپایی فراوان آن را ستایش کردهاند، سخن بگویم.
دولت صفوی در تبریز پایهگذاری شد، و مدتی بعد به خاطر تجاوزات عثمانیها، مجبور به انتقال پایتختی به قزوین شد. سپس در سال ۱۵۹۱ مرکز دولت صفوی به شهر اصفهان انتقال یافت. شاه عباس، بزرگترین شاه این سلسله در این سال به اصفهان رفت و این دولت، تا پیان عمر خود در سال ۱۶۲۸ در این شهر مستقر بود.
دوران شاه عباس اول که تا سال ۱۶۲۸ سلطنت کرد، دوران رونق یافتن این شهر باستانی در ایران، در سایه سیاستهای مذهبی، اقتصادی و فرهنگی این پادشاه است، پادشاهی که مسافران اروپایی فراوان دربارهاش نوشتهاند و اغلب از او ستایش کردهاند. این مسافران نه فقط در زمان او بلکه تا سالها بعد از کارهای وی یاد میکردند. یکی از بهترین نمونهها Jean Chardin ـ(۱۶۴۳-۱۷۱۳) است که گزارش بسیار مفصلی از شهر اصفهان در این دوره نوشته است.
این شهر، طی این دوره، شکوه بینظیری یافت و امروز هم، زیبایی اصفهان، همچنان مدیون، مساجد بزرگ این شهر و نیز میدان بسیار بزرگ نقش جهان در مرکز شهر اصفهان است که سالانه، هزاران نفر از سراسر دنیا از آن بازدید میکنند.
در میان سیاستهای نظامی شاه عباس، میتوان از فعالیتهای او برای نجات کشور ایران از تجاوز عثمانیها و اوزبکها یاد کرد. علاوه بر آن، او توانست خلیج فارس را هم از دست متجاوزان پرتغالی نجات دهد، و با کمک انگلیسیها، آنجا را به محلی برای تجارت آزاد میان ملل درآورد. روابط او با ملل مختلف بر اساس گفتگو و تعامل سازنده بود، و به عکس عثمانیها که در نقاط مختلفی درگیر جنگ با اروپاییها بودند، شاه عباس، تلاش کرد از این ارتباط، وسیلهای برای آبادی کشور خویش و رونق اقتصادی آن بسازد. در دوره وی، هزاران مسافر اروپایی به اصفهان آمدند، تجارت خانه گشودند، و به گسترش روابط سیاسی و فرهنگی ایران کمک کردند. روابط شاه عباس با مسافران نخبه اروپایی، مردانی از اهل سیاست، تجارت و اصحاب کلیسا بسیار عالی بود و در این باره، متون تاریخی اطلاعات زیادی را در اختیار می گذارند. جالب است که شاه عباس، نسبت به منازعات مذهبی اروپا میان کاتولیکها و پروتستانها کاملا واقف بود و در این باره بارها از مسافران خارجی سوال کرده بود که مشروح این مذاکرات بر جای مانده است.
اما بخش دیگری که در اینجا محل بحث است، و آن هم در چارچوب یک سیاست جامع اقتصادی، فرهنگی و مذهبی طراحی شده بود، اسکان هزاران نفر از ارامنه در شهر اصفهان است. در این باره باید اندکی توضیح دهم.
زمانی که اصفهان پایتخت شد، این پادشاه، به همراه دیگر شاهزادگان، وزیران و تاجران، محلات تازهای در این شهر بنا کردند. یادگار مهم آن دوره خیابان چهارباغ با خیابان های زیبای اطراف آن است که هزاران مهاجر جدید در اطراف آن شروع به ساختن خانه های نو کرده و این شهر را آباد کردند. ساختن بازارهای بزرگ، مساجد و مدارس بزرگ، از دیگر سیاست های این پادشاه بود.
شاه عباس بر این باور بود که دستیابی به اهدافش در داشتن یک شهر بزرگ، باید سیاست فرهنگی و مذهبی متعادلی را هم ایجاد کند که افرادی از همه کشورها و با داشتن دین ها و مذهب های گوناگون بتوانند در این شهر زندگی کرده و در توسعه آن سهیم باشند. بر اساس همین نگرش است که ما می خواهیم، روی دیدگاه های این پادشاه در این زمینه، و اقدام عملی او در اسکان دهها هزار نفر از مسیحیان ارمنی در این شهر، یاد کنیم.
در آغاز باید شما را به این نکته توجه دهم که وقتی شما از یک شهر مثل اصفهان یاد می کنید، باید به یاد داشته باشید که مردم آن، هزار سال پیش از زمانی که در باره آن سخن می گوییم، به اسلام گرویدند. طی این هزار سال، اصفهان نقش مهمی در تولیدات فرهنگی جهان اسلام داشت و مردم آن، عمیقا مؤمن به اسلام بودند. آنان مردمانی سخت دیندار و حتی در بسیاری از موارد متعصب بودند. بنابرین ما باید شرایط دینی این شهر را در نظر داشته باشیم تا اهمیت آنچه را در سیاست های فرهنگی ـ مذهبی شاه عباس بیان می کنیم، بخوبی دریابیم.
از سوی دیگر باید گفت، لازمه اعتبار بخشی به یک شهر، داشتن اقتصادی نیرومند است، اقتصادی که بتواند در توسعه شهر نقش اصلی را ایفا کند. شاه عباس میدانست که این کار، فقط از دست ایرانی ساخته نیست، بلکه با ایجاد یک فضای بینالمللی در این شهر و اسکان اقوام دیگر، میتواند به اهدافش دست یابد. طبیعی است که ایجاد این فضا، در دنیای سنتی، نیازمند نوعی اعتماد بود. این که خارجی بتواند با اعتماد در این شهر زندگی کند نیاز به یک برنامه داشت. بخشی از این اعتماد، میبایست اعتماد دینی میبود. این دو یک خارجی با داشتن دین متفاوت، بتواند به راحتی در این شهر زندگی کند. برای مثال، یک مسیحی، بتواند کلیسای خود را داشته باشد، چنان که یک یهودی بتواند کنیسه خود را داشته باشد. شوالیه شاردن که ۵۰ سال پس از شاه عباس در این شهر، زندگی میکرد، نوشته است: در شهر اصفهان افزون بر ساكنان محلى و بومى، گروهى از تاتارها، هنديان، روسيان، عربها، تركها و بعضى اقوام ديگر، همه طبق آداب و رسوم خود زندگى مىكردند و اقتصاد این شهر را بارور میساختند. یک مسافر اروپایی در صفوی نوشته است: شاه عباس دوم هفت تن زرگر، ساعتساز، ميناگر از اروپا دعوت و استخدام كرد كه هنوز با آسايش خاطر در يكى از محلات ارمنىنشين جلفا زندگى مىكنند». (سفرنامه شاردن: ۵/ ۱۷۶۷). این سیاست، تا پایان دوره صفوی، وجود داشت و در عهد چند پادشاه بعدی هم، خارجیها، با ادیان و مذاهب مختلف در این شهر زندگی میکردند. این در حالی بود که روحانیون، در این دولت قدرت زیادی داشتند، اما سیاست تثبیت شده شاه عباس، آنها را قانع کرده بود که می بایست همان را ادامه دهند. به صورت عادی، روحانیون با این مناسبات نگاه مساعدی نداشتند، اما شاه عباس با استفاده از نفوذ خود و در عین حال، احترام نهادن به عالمان میانهرو و برجستهای مانند شیخ بهایی، توانسته بود این فضا را ایجاد کند.
در این میان، یک اقدام مهم، اسکان نزدیک به بیست هزار نفر از مسیحیان ارمنی در اصفهان بود. این که یک شاه مسلمان شمار زیادی از ارامنه را در شهری که تقریبا بجز اقلیت یهودی، غیر مسلمان ندارد، ساکن کند، جسارت خاص خود را می طلبید و به هیچ روی یک اتفاق نبود. داستان به جنگی بر می گشت که میان ایران و عثمانی، بر سر تصرف ارمنستان و گرجستان وجود داشت. این نبرد در سال ۱۶۰۳ درگرفت و به دنبال تصرف آن نواحی توسط عثمانی ها، شمار زیادی از ارامنه آواره شده به سمت آذربایجان کوچ کردند. شاه عباس در بهار آن سال، تعداد زیادی از آن را به اصفهان آورده، برخی را در شهر و برخی را در نواحی اطراف اصفهان اسکان داد، و با پرداخت پول از دولت «مال دیوان» آنها را تأمین مالی کرد. این اخبار، در منابع دوره صفوی ثبت شده است (برای نمونه بنگرید: عالم آرای عباسی: ۲/ قسمت ۲/۶۷۰):
منابع دیگر تأکید کرده اند که «کوچ دادن ارامنه به سمت اصفهان، دارای اهداف نظامی و مهم تر از آن اقتصادی بود. ارامنه به عنوان بازرگان، صنعتگر و کشاورز کمک زیادی به اقتصاد ایران کردند». (تاریخ ارامنه ایران در قرن هفدهم میلادی، غوگاسیان، ترجمه سعید کریم پور، تهران، امیر کبیر، ص ۸۲ - ۸۳).
در واقع، بازرگانان ارمنی در این نقل و انتقال کمتر اذیت شدند و همین ها بودند که مورد توجه شاه عباس قرار داشتند و به اصفهان منتقل شدند (ص ۸۹). قطعه زمین بزرگی که همین جلفای امروزی است در حاشیه زاینده رود به این گروه تعلق گرفت و جلفای اصفهان در آنجا ساخته شد. جمعیت منتقل شده به ایران، بین هشتاد هزار تا چهارصد هزار گفته شده است. (همان، ص ۸۷)
شاه عباس یک مسلمان معتقد بوده و حتما باید به پیامدهای اقدام خود در این که چطور امکان دارد جماعتی مسیحی با این گستردگی در همسایگی مسلمانان زندگی کنند، فکر می کرده است. طبعا می باید به راه حل آن را هم فکر کرده باشد. او می دانست که آنها باید کلیسا داشته باشند، ناقوس بزنند، مشروب بخورند و بسیاری از اموری دیگر. بعد از شاه عباس، اندکی از این سیاست ها فاصله گرفته شد، اما دولت صفوی، همواره مترصد بود تا کسی متعرض محله جلفا که ارامنه در آن اسکان داشتند، نشود. در سال ۱۶۶۰ جمعیتی بالای سی هزار نفر ارمنی در این محله اسکان داشتند. شماری هم در شهرک های مانند فریدن بودند، چنان که گروهی هم به شیراز رفتند. (همان ص ۱۱۰ - ۱۱۱).
رفتار صفویان با اقلیتها، در مقایسه با بسیاری از دولتهای دیگر و حتی ادوار دیگر تاریخ ایران، رفتار خوبی بوده است. در این باره شاه عباس امتیاز خاصی دارد و گزارش زیر در این باره صریح است:
آراکل داوریژتسی در نیمه قرن هفدهم که جلفای نو به اوج ثروتمندی خود رسیده بود، جمعبندی زیر را از رفتار شاه عباس اول با ارامنه ارائه کرده است:
شاه عباس فرد باسخاوت، خردمند و مآل اندیشی بود که برای نگه داشتن ارامنه اصفهان راهها و وسایل مختلفی مییافت، درحالی که شاید نگه داشتن آنها در این سرزمین به هیچ طریق دیگری امکانپذیر نبود.
نخست، او آنها را مورد لطف و توجه خود قرار داد، به ویژه مردم جلفاینو را که تحت سرپرستی خواجه صفر قرار داشتند. شاه با وجود تبعیض مرسوم ایرانیان نسبت به مسیحیان، غالبأ بیهیچ تبعیضی به دیدار از منازل و خوردن و آشامیدن با ایشان میپرداخت. وی همچنین آنها را به اقامتگاه شخصی و ضیافتهای خود دعوت میکرد و در دربار سلطنتی در حضور بزرگان کشور مورد احترام قرار میداد، و به وزیران خود نیز دستور میداد چنین کنند.
دوم، مالیاتهایی را که مسیحیان به دربار میپرداختند تا حدی که برایشان مطلوب بود کاهش داد.
سوم، شاه در طی نزاعهای بین مسیحیان و مسلمانان و در موارد قضایی مهم یا کم اهمیت، به نفع مسیحیان حکم میکرد و مسلمانان را محکوم میساخت.
چهارم وقتی او مسیحیان را به اصفهان و روستاهای اطرافش أورد مسلمانان را از خانهها و مکانهای خود اخراج و آن خانهها و مکانها را به مسیحیان واگذار کرد.
پنجم، او به آنها اجازه داد هرجا که بخواهند در جلفا، روستاها و حتی در قلعه، کلیسا بسازند. او حتی مسیحیان را به ساختن کلیسا تشویق نیز میکرد. وی در روزهای جشن بزرگ مسیحیان مثل عید پاک، عروج حضرت مسیح و غيره، به کلیساها میرفت و در شادی مسیحیان شرکت مینمود.
ششم، مسیحیان را از آزادی عبادت و حفظ آداب و رسوم خود از جمله به صدا در آوردن ناقوس کلیساها و انجام مراسم برکت آب در حضور تودههای کثیر و خود شاه که از شرکت در مراسم لذت میبرد برخوردار کرد. برنامههای دفن اموات با صلیبهایی که آشکارا حمل میشد و سرودهای مقدس که با صدای بلند در حین عبور از بازار شهر و حرکت به سوی گورستان خوانده میشد اجرا میگردید. هیچ مسلمانی جرئت اهانت یا ناسزاگویی به عزاداران را نداشت. شاه چنان اطمینان خاطرى به مسیحیان بخشیده بود که در بازار و سایر اماکن عمومی، مسیحیان و مسلمانان بیهیچ ترسی به یک اندازه با یکدیگر نزاع و فحاشی میکردند. ایرانیان متأثر شده و علما و زعمای ایشان به شاه شکایت بردند که چرا گذاشتهاید مسیحیان [این قدر گستاخ شوند؟ یا چرا آنها را مجبور نمیکنید که از آیین غلط خود به دین راستین محمد بگروند؟ شاه با درک ناراحتی ایشان سیاست خود را بر آنها روشن ساخت و گفت: ناراحت نشوید و مرا به خاطر لطفی که به آنان دارم ملامت نکنید. من فقط پس از صرف وقت زیاد و با تلاشهای بسیار و ترفندهای فراوان توانستم آنها را به این سرزمین بیاورم، آن هم نه به خاطر خودشان بلکه به خاطر منافع حاصل از حضور ایشان، تا سرزمین ما پیشرفت کند و ملتمان ترقی نماید.
Arakel Dawrizedi, Patma-Banasirakan Handes, ۱۹۷۰, p. ۶۴ - ۶۶
شاه عباس صفوی، مردی معتقد به اسلام بود، و به خصوص به مذهب تشیع عشق می ورزید، اما در تمام این سالها، هیچ کس را مجبور به پذیرش اسلام نکرد. گاهی دوستانه از آنها می خواست اگر تمایل دارند اسلام را قبول کنند، اما روشن است که مردم مسیحی، به سادگی حاضر به ترک آیین خود نبودند. این دعوت ها، گاهی سبب میشد تا شمار اندکی به اسلام بگروند، اما در مجموع، سیاست شاه عباس، حفظ اصل مدارا بود، و چنان که شرح آن گذشت، تلاش می کرد با آنها بر اساس اصل محبت و مودت و اعتماد روزگار را سپری کند.
ایجاد زمینه برای گفتگوهای اسلام و مسیحی توسط شاه عباس، مورد تأیید منابع است. البته علمای وقت شیعه، کوشش می کردند به کار نقادی بپردازند، اما خود شاه عباس، از روی کنجکاوی تلاش می کرد مجالسی برای گفتگو داشته باشد. بخشی از این گفتگوها میان مسیحیانی بود که از کشورهای مختلف می آمدند و میان خود آنان هم اختلاف نظر وجود داشت. بخشی از این مباحثات را در کتاب اسناد پادریان کارملی (تهران، به کوشش منوچهر ستوده و ایرج افشار، میراث مکتوب، ۱۳۸۳) آمده است. در آنجا آمده است که شاه عباس خود به گفتگو با کشیشان اروپایی پرداخته و پرسش و پاسخ هایی میان آنان برقرار می شود. اصولا این مجموعه نامه ها که شامل «مکاتبات حضرت ریم پایا و دیگر پادشاهان سلاطین عیسویه که به نواب کامیاب سپهر رکاب اشرف اکرم ارفع اعلی ابوالمظفر معزالدوله عباس پادشاه فرستاده و از جانب پادشاه جمجاه به پادشاهان زرین کلاه ارسال گردیده» مجموعه ای بسیار با ارزش است.
صرفنظر از جنبه های سیاسی اتحاد ایران و اروپا، و نیز مقاصد تجاری که از رهگذر آمدن هیئت های اروپایی به ایران مورد توجه شاه عباس بود، جنبه های دینی و مذهبی هم اهمیت داشت. شاه عباس، اخطار کرده بود که حاضر نیست بپذیرد که هیئت های مسیحی، شهروندانش را از اسلام برگرداند، اما نسبت به اصل گفتگو و مباحثه، خود را علاقه مند نشان می داد. شاه عباس در همین کتابی که اسناد پادریان کارملی در آن آمده می گوید: «جماعت عيسويان را ما حرمت بسيار مىداريم و رعايت مىكنيم و هيچ عيسويان را به تكليف محمدى به زور نكردهايم و نمىكنيم. چرا كه از مذهب ما دور است و درست نيست كه عيسويان را به زور محمدى نماييم. و در هرمز حاكم آنجا و پادريان و غلام و كنيز ما را گرفته عيسوى مىنمايند. از حضرت پاپا التماس داريم كه مردم هرمز را منع نمايد كه با جماعت محمدى اين قسم سلوك نكند و درين خدمت مشارٌ اليه را رخصت داده روانه نموديم». (اسناد پادریان کارملی، ص ۴۴)
در اینجا، باید روی یک نکته مجددا تأکید کنم و آن این که این وضعیت در حالی بود که علمای شیعه، از قدرت زیادی برخوردار بودند و شاه عباس، اغلب همراه دو عالم بزرگ، به نام شیخ بهایی و میرداماد دیده می شد. آنها، به هیچ روی در برابر این سیاست شاه عباس مقاومت نمی کردند. همین که یک محله چندین هزار نفری از مسیحیان در اصفهان مورد تحمل علما بود، نکته بسیار بسیار مهمی است. از آن زمان تاکنون که ۴۰۰ سال می گذرد، همچنان اقلیت ارمنی مسیحی در این شهر در کنار مسلمانان شیعه مذهب این شهر با آرامش زندگی می کنند.
تعداد قابل توجهی فرامین شاهانه وجود دارد که کلیساهای ایجاد شده توسط خلیفه گری ارامنه را از انواع مالیات ها معاف کرده است. اشارات فراوانی به این فرامین در منابع صفوی و ارمنی آمده است (بنگرید: تاریخ ارامنه ایران در قرن هفدهم میلادی، ص ۱۶۴)
منابع
• اسناد پادریان کارملی، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، میراث مکتوب، ۱۳۸۳
• اصفهان، لطف الله هنرفر، تهران، ۱۳۴۶ش
• ایران در بحران رودی متی، ترجمه حسن افشار، تهران، نشر مرکز، ۱۳۹۳ش
• تاریخ ارامنه ایران در قرن هفدهم میلادی، غوگاسیان، ترجمه سعید کریم پور، تهران، امیر کبیر، ۱۳۹۴
• تذکره نصرآبادی، به کوشش محسن ناجی نصرآبادی، تهران، اساطیر، ۱۳۷۸ش
• سفرنامه دن گارسیا دسیلوا فیگویریوا، ترجمه غلامرضا سمیعی، تهران، نشر نو، ۱۳۶۳
• سفرنامه شاردن، ترجمه اقبال یغمایی، توس، ۱۳۷۴ش
• عالم آرای عباسی، به کوشش ایرج افشار، تهران، امیر کبیر، ۱۳۳۶