کسی با ارزانی مخالف نیست بلکه بزرگترین وظیفه دولتها ایجاد رفاه و ارزانی است به شرط آنکه مدیریت شده باشد. اما اگر ارزانی ناشیانه باشد نه تنها به عدالت عمومی کمک نمیکند بلکه موجب اختلاف طبقاتی و فروکاهی فرهنگ و به ویژه فرهنگ مصرف خواهد شد.
ارزانی که در کشور ما منظور است اغلب جز به افزایش فاصله طبقاتی نینجامیده و نمیانجامد. وقتی چیزی تجربه شد تجربه مجدد برای چیست؟
ما به فکر فقرا و کمدرآمدها هستیم ولی به حرف و نتیجه، عکس آن را جواب میدهد. هم در حامل های انرژی و هم در حاملهای نقل و انتقال و هم در حاملهای اینترنی و مانند آن، میبینیم که آنکه بیشترین سود را میبرد اغنیا هستند و آنچه فقرا به دستشان میرسد جز سرگرمی و دلخوشی و توهم فکر آزادی چیز دیگری نیست.
از مواد مخدر میگذرم. البته در سطح جهانی همه میدانند که چه دستهایی در پشت سودای این مواد کشنده و نابود کننده بشر وجود دارد. اما در کشور خودمان دست کم در مورد سیگار و قلیان میبینیم که چه سخاوتمندانه با قیمت ارزان آن را دراختیار همه قرار میدهند و مضحک اینکه سفارش میکنند سیگار و قلیان نکشید! اما در عمل میبینیم که هر پیر و جوان با کشیدن سیگار و قلیان خود را مبتلا میکنند و دولت هم لابد از قِبَل آن درآمد کسب میکند.
در انرژی بنزین، کوپن چرا حذف شد؟ چرا مصرف بنزین بالا رفت. درست است که آهسته آهسته در اثر سیاست های کلان شمار اتومبیل ها از انسان ها دارد پیشی میگیرد ولی اگر بنزین قیمت خود را داشت آیا این چنین بی دریغ ما این ماده ارزشمند را دود و هوا را آلوده می کردیم؟ مسافرتهای بیجا و قتل در جاده ها و خیلی چیزهای دیگر از جمله فوائد این ارزانی است! البته خواهید گفت که عده ای از قِبَل آن نان میخورند ولی سخن در همین جاست که چرا باید چنین وضعی پیش آید؟ و چرا به جای تولید ما به خدمات، آن هم از نوع رانندگی آن متکی باشیم؟
در سخن گفتن. حرف زدن آسان است و ضد و نقیض گفتن هم. حرف زدن به ظاهر هزینه ندارد و بعضی آن را به باد تشبیه میکنند. شما میتوانید هر روز سخنهای جورواجور بگویید و بگویید هیچ اتفاقی نیفتاد. ولی برعکس اتفاقاتی که در اثر این ارزانیِ سخن گفتن عاید جامعه می شود بسیار سهمگین است. بازتاب فرهنگی گاه دیر اتفاق می افتد ولی در جهان هیچ عملی نیست که بازتاب و تأثیر خود را نداشته باشد. اگر مردم دیگر به حرف مسئولان و یا بین خودشان گوش نمیدهند برای این ارزانی و سهولت در سخن گفتن و بیجا سخن گفتن و وعده دادن بدون پشتوانه است. صدق حدیث و ادای امانت چیزی نیست که فقط دستور دینی باشد. دو اصل اخلاقی است که هر انسانی نمیتواند منکر آن باشد. اعتماد عمومی و سرمایه اجتماعی را همین سخنهای بیجا از بین میبرد. زمان سابق حرفِ مردم ارزش داشت. نیاز به چک و تضمین هم نبود. انسان و قول او ارزش داشت. اما حالا برادر به برادر اعتماد نمیکند. چرا؟ چون حرف زدن آسان است و هزینه ندارد. هر روز می توان به رنگی در آمد. میتوان سخنان مسئولان را تجزیه و تحلیل کرد و تناقضات آن را بیرون کشید. اگر چه نیازی نیست. همین وضع عمومی بهترین دلیل بر آن است. لذا وفای به عهد زیر پا گذاشته می شود. چه شرکت های خودرو که با دروغ محصولات خود را با قیمت قطعی میفروشند ولی با نوسان قیمت ها که شاید خودشان هم در آن سهمی دارند دبّه میکنند و نوشته خود را زیر پا می گذارند. مجری و ناظر گرانفروشی در سیما از جلوگیری از تخلف و پیگرد آن میگوید در حالی که در خفا زیر مصوبه افزایش قیمت را امضا کرده است! این ارزان سخن گفتن و بیمجازات بودن آن، همه را به طمع سودجویی میاندازد و این سودجوئی جامعه را تباه و ویران میکند.
در کاغذ. ارزان بودن کاغذ به اسم حمایت از آزادی مطبوعات و از آن طرف قاچاق شدن و احتکار آن و نیز صرف تبلیغات بیخودِ بخش خصوصی شدن و موجب افزایش قیمت محصولات شدن جز ویرانی اخلاق چه چیزی را حاصل میکند؟ البته اگر مدیریت میشد شاید می توانستیم آن را توجیه کنیم. اما با خروج ارز و عدم استفاده به حق و به جا در تنویر افکار بلکه در ضد آن صرف کردن آیا ویرانی به بار نمیآورد؟
ارزان بودن مواد غذایی حتماً ضروری است؛ ولی نه به قیمت دور ریختن واسراف مواد غذایی. شما این را علاوه در خانواده های در بالای شهر، در رستوران ها به خوبی مشاهده میکنید. البته رستورانها پول آن را از مردم می گیرند و تجربه هم نشان دادهاند که هر چه گران تر میشود مردم استقبال بیشتری میکنند و رفتن به این مکانها را با کلاستر میدانند ولی اگر مدیریت و نظارت میشد و قیمت ها منطقی بود و طبقات به تناسب درآمدشان هزینه میپرداختند این اسراف و تبذیر هم کمتر بود. در نان ملاحظه میکنیم که با آنکه هنوز مشکلات فراوانی وجود دارد ولی اسراف و دورریز در بعضی موارد کم تر شده است. دیگر احتمالاً نان خوراک بین انسان و دام نیست.
در آب واقعا مصرف بی رویه وحشتناک است. مصرف آب، شاید به استثنای امسال، بحرانی است. طرز استفاده درست نیست. اگر مدیریت شود و درآمد مردم معقول شود قیمت واقعی آب میتواند نسبت به مصرف بهینه آن مؤثر باشد و نیز ابزار مصرفی ارتقا یابد. در کشاورزی که وضع از این بدتر است. آب را رها می کنند و بدون احتساب بهرهوری و همیشه از کمبود گله دارند. خاک هم همینطور و قاچاق آن توسط زالوصفتان مزید بر علت است.
در مصرف کود و سم، در لوازم آرایشی، در تعرفه های پایین که موجب ورود کالاها ازخارج می شود، و ....
در وقت و به ویژه در ادارات. فزونی و فراوانی تعطیلات نشان از ارزان بودن وقت است. ما وقتکشی میکنیم. تعطیلات نوروز ۵ روز و یا ۱۳ روز نیست، و حدود یک ماه است. بعضی از آنهایی که در این فواصل سر کار می آیند برای خالی نبودن عریضه، مجانی از امکانات عمومی استفاده میکنند. بعضاً به جدول حل کردن مشغولاند هم خودشان وقتشان را تلف میکنند و ابداً برای وقت خود و دیگران ارزشی قائل نیستند. با کمال خونسردی کارها را به روز و روزهای دیگر موکول می کنند. اگر وقت ارزان نبود و هر کس به کار مفید و اشتغال مثبت مشغول بود برای این اوقات برنامهریزی میکرد.
در انرژی اینترنتی. اینترنت البته باید ارزان باشد ولی برای استفاده درست. و نه رفتن به سایت های بیخود. داشتن اینترنت برای هر بچه و رفتن به سایت های مضر، آیا نابودی در بر ندارد؟ با این تشویق گسترده برای خرید اینترنت ارزان که قطعا به افزایش درآمد شرکتهای مخابراتی میانجامد جایی برای برنامهریزی میگذارد؟ اگر هزینه داشت برنامهریزی هم وجود داشت. حالا ممکن است برای اولین بار آن را ارزان کرد، تا مردم به استفاده عادت کنند؛ ولی این هم باید برنامه داشته باشند. برای آشنا شدن و یا استفاده از رایانه میتوان برنامههای آموزشی مختلفی را طراحی کرد و نحوه آموزش را گسترش داد. آیا نمیشود استفاده ارزان و یا رایگان را به سمت مصارف علمی و شناخته شده سوق داد؟ اگر دولت خدمات الکترونیک را به معنای واقعی سامان میداد مردم از وقت خود بهتر از این استفاده میکردند؛ نه اینکه همیشه خدمات الکترونیکی مشکل داشته باشد که ناگزیر باشید خود برای حل مشکل شخصاً مراجعه کنید.
در مورد کارمندان، به بهانه حفظ حقوق کارمندی، وقتی کسی کارمند شد دیگر نمیتوان با آن برخورد کرد؛ مگر در شرایط خاص. در قانون کار هم همین طور! در قانون کار و کارگری دائماً به رفع تضییع حقوق آنها میپردازند در حالیکه واقعاً تضییع حقوق آنان است. میتوان برای کارمندان و کارگران و اعضای خانوادهشان بیمههای بیکاری و بهداشت درمان حداقلی برای گذران زندگی تعریف و اجرا کرد؛ اما دست مدیران توانمند را برای مدیریت کارآ برای تولید قوی و مستحکم باز گذاشت. البته حق برای شکایت از مدیران متخلف هم محفوظ میماند و و مجلس قانون «تناسب میزان جرم و خطا» را تصویب، و دستگاه قضا هم سریع رسیدگی میکرد.
کار در کشور ارزان است و در نتیجه آدم ارزان است. دنیا از این ارزانی در جهت رشد تولید بهره می برد ولی در اینجا ارزان بودن کار و آدم به بیکاری و تبهکاری می افزاید.
جرم و تخلف کردن ارزان است. البته برای قشر ضعیف ممکن است نباشد ولی آنها هم به دنبال راهکارهای لازم میگردند تا دقّ خود را به گونه دیگر در آورند. اما پولدارها خطا کردن برایشان ساده است. در این صورت دیه جان آدم هر چند گران باشد برای آنهایی که پول دارند مهم نیست. شهرداریها و شهرداریچیها بخش عمده این چرخهاند. چرا باید درساخت و سازها تخلف کردن از بهرهای که در ساخت و ساز میبرند، ارزان تر باشد. اصلاً گویی خود شهرداری ها می گویند تو تخلف کن و جریمه اش را بپرداز. اگر چه شهرداری به نوایی می رسد ولی فاتحه شهر و شهرسازی خوانده می شود، کما اینکه شده است. بسیاری از کشورها یک منطقه به نام بازار (داون تاون) دارند ولی بقیه جاها برای زندگی است. اینجا همه چیز قارچ گونه و بر اساس میل شهرداری ها سبز میشود. کسی هم جلودار نیست. از برجها، مال ها گرفته تا رستوران های آنچنانی! این یعنی ویرانی شهر و در این موقع است که اگر اتفاقی چون سیل و زلزله بیفتد زمین و زمان را مقصر می کنیم و خود را تبرئه!
بنابراین وقتی کسی مدیر نیست و فقط با روزمرگی کار میکند و بهترین وضعیت برایش سکوت است و اگر صدائی درآمد یا خفه کند و یا حق السکوت بدهد نتیجه جز ویرانی چیز دیگری نخواهد داشت. مدیریت یعنی حسابگری؛ یعنی هدایت. و بدیهی است نسبت به این حرف ها یک عده ای متضرر می شوند و مخالفت می کنند ولی باید دید این ها چه کسانی هستند. آنهایی که خواص اند و بیشترین بهره را از دولت و امکانات دولتی میبرند و بیشترین نق را هم می زنند، و داعیه دار حمایت از حقوق مردم هم می شوند. در تاکسی نشسته بودم راننده میگفت خودش به چشم خود اتومبیل هایی را از آقازاده ها دیدهاست که از طلا و یا الماس پوشیده شده بود. حال چقدر درست باشد نمیدانم؛ ولی اتومبیل های چند میلیاردی را بسیاری دارند و آنها را دیده اند. خانه ها و ویلاها آنچنانی به جای خود!
و سرانجام اینکه من با ارزانی موافقم به شرط اینکه در آن مدیریت باشد و نه اینکه موجب فساد و رانت خواری شود و به اسم حقوق مردم خواص بهره ببرند و قاچاقچیان و دلالان قوت بگیرند.
اینها همه برنامه می خواهد برای ارتقا. نه فقط با توجیه حقوق شهروندی و تضییع حقوق عمومی و ترویج فساد کردن.
در کشور ما و یا شاید بسیاری از کشورها وقتی چیزی گران باشد مردم بیشتر استقبال میکنند و استفاده از آن را برای خود کلاس می دانند. البته اگر بدانند که در قبال گرانی، خدماتی مناسب هم صورت میگیرد و به قول معروف هیچ گرانی بی علت نباشد می توان آن را توجیه کرد. بنابراین گران کردن منطقی و ارائه خدمت بهتر و رقابتی در صورتی مفید است که دولتِ مدیر افزایش حقوق و ارائه خدماتی متناسب شأن کارکنان خود را تضمین کند تا مردم بتوانند از امکانات استفاده کنند. این ارزانیهایی که ما داریم جز به تخریب زیرساختها نمیانجامد و به قاچاق کالا به بیرون منجر میشود و بهره بیشتر آن را خارجی با پول قوی می برد. پس مدیریت ها باید عوض شوند، شجاع و تصمیمگیر و غیر خودخواه باشند و حساب دخل و خرج را بر مبنای درست ببینند.