مجریان هم به موقع طبق معمول جوایز خود را از صداوسیما دریافت میکنند. من به داوران کاری ندارم که آیا درست قضاوت میکردند و یا نه و آیا آنها خود جزو به اصطلاح سلبریتیها بودند، یا نه و آیا نحوه برخوردشان چیزی را القا میکرد یا نه. اما نکاتی به نظرم رسید که به شرح زیر است:
نکته اول در نامگذاری است. چرا نام عصر جدید؟ آیا عصر جدید فقط برای استعدادهای فردی و کشف استعدادهای نو و یا ناشناخته است؟ آیا عصر جدید با وسعت معنایی آن در همین خلاصه می شود؟
نکته دوم اینکه آیا این برنامه فقط برای سرگرمی بود؟ البته ممکن است بگویند تنها سرگرمی نبود ولی به نظر میرسد وجه غالب آن سرگرمی است آن هم در ایام تعطیلات نوروز. به نظر من سرگرمی در ۲ مورد است:
۱- برای کسانی که سخت کار مفید میکنند و فعالاند و برای ادامه فعالیت بیشتر نیاز به برنامه تفریحی دارند تا با ترمیم قوا دوباره مشغول به کار شوند.
۲- برای مصیبت دیدگان و محرومان، چه برای از دست دادن بستگان و یا نداشتن شغل و کار و تحمل محرومیتهایی از این قبیل. این دومی خیلی حساس است و شاید نیاز به نقد داشته باشد. من چندین سال قبل در هند در دهلی قدیم که همه در هم میلولند و در بدترین شرائط زندگی میکنند سیرکی رفتم که خوب جالب بود ولی آن برای مردمی بود که با تفکر سیکی و طبقاتی هر کس باید در جایگاه خودش باشد. دهلی شهری است که از دو قسمت کاملاً متمایز تشکیل میشود. قسمتی صددرصد مدرن و پیشرفته و قسمت مهم و بزرگتر کاملاً عقب افتاده و دارای محرومیتهای مزمن و انباشته شده. و این سیرک در این منطقه محروم برگزار شد. اما در کشور ما با این همه استعداد و هوش سرشار و اعتقادات، انتظارات و توقعات و در شرائطی که مسائل و گرفتاریها بیداد میکند آیا سرگرمی از مورد دوم توجیه دارد؟
نکته سوم برای دیده شدن بود. شعار عمده این هنرمندان دیده شدن بود که حق هر هنرمند و صاحب مهارتی است. معنای آن این بود که تاکنون کسی به آنها توجه نکرده و یا خوب توجه نکرده است. اما سؤال این است که این استعدادها باید از طریق چنین برنامههایی و از طریق صداوسیما شناخته شوند. آیا مسئولانی در حوزههای گوناگون به طور مرتب مسئولیت کشف و ایجاد زمینه رشد را ندارند و نباید امکان آن را فراهم کند؟ قطعاً بسیاری دیگر هم از برنامه جا ماندهاند.
اما محتوای برنامه
به نظر من برنامه بیشتر فردی بود اگر چه در بعضی موارد رگههایی از همکاری چند نفره هم در آن مشاهده میشد. بیشتر حول مهارتهای ورزشی و هنری و کشف خلاقیتهایی از قبیل تردستی بود. نشان از پراکندگی استعداد در اقصی نقاط کشور داشت که هم نکته مثبت آن بود و هم اینکه این استعداد ها بدون اطلاع از یکدیگر با محرومیت به کار مشغولاند. این برنامه هشداری بود به مسئولان که قدری به کل کشور توجه و زمینه رشد این استعدادها را فراهم کنند.
این نوع برنامهها با همه ویژگیهای مثبت آن نوعی خطدهی و تشویق به سوی این قبیل برنامههاست. یعنی نبض جامعه را اگر بگیری بیشتر به سمت شعبدهبازیها، خندوانهها، جشنوارههای از این قبیل است و پیام آن اینکه اگر بخواهی گلیم خود را از آب بیرون بکشی باید دنبال این چنین برنامهها بروی و استعدادت را در این راهها صرف کنی!
همچنین کشف این خلاقیت ایجاد توقع برای دارندگان آن خواهد بودکه حق آنهاست، ولی سؤال این است که: آیا نتیجه آن کوچ از شهر و دیار خود و احیانا قرارگرفتن در شمار سلبریتیها و بریدن از جامعه نخواهد بود؟
کشف این همه استعداد و خلاقیت، چه مسائلی از جامعه را حل میکند؟ مثلا برنامه شمشیرزنهای مشهدی که با آن تردستی و با چشم بسته خیارها را بر روی بدن افراد بریدند و کسی آسیب ندید، ضمن توجه به اهمیت کارشان و فارغ از بدآموزی احتمالی، چه مشکلی را حل میکند؟ و یا موتورسواری که با مهارت موتور را در هوا میچرخاند و بقیه که هر کدام در نوع خود بینظیر و یا کمنظیر بود. اگر چه بعضیها میگفتند که نظایر بعضی از آنها را در خارج از کشور دیدهاند.
آیا ظهور و بروز این استعدادها برای این است که در جهات دیگر امکان عرض اندام نیست و یا کم است که بناگزیر افراد استعداد خودشان را در زمینههای فردی و از نوع کارهای خارقالعاده مانند شعبده بازی و غیره بروز میدهند؟
چگونه میشود این استعدادها را به سوی مسائل اجتماعی، علمی و فناوری و فرهنگی توسعه داد و یا مشابه آن در ایامی که پر بیننده است برنامهریزی و اجرا کرد؟
در کشوری که اقتصادش مشکل دارد و فرهنگش مشکل دارد و همه چیز سیاسی است، امور اداریاش مشکل دارد، که هر روز بزرگتر میشود و میزان بهره وریاش حداقلی است و در سنگاندازی در کارها توسط مسئولان و مأموران اداری ممتاز و ماهر، آیا نباید به فکر مسائل دیگر بود؟ و یا باید گفت این هم نشان از هماهنگی این کارها با دیگر امور کشور دارد.
در سالی که رونق اقتصادی نام گرفته، بیکاری بیداد می کند، سیل مردم را بیخانمان کرده، آیا نمیشد و نمیشود در حوزه تولید و اشتغال، در حوزه همکاری و همفکری،
در کوچکسازی دولت، در چابکسازی ادارات برای سرعت در کار و حذف واسطهها، درخدمت به مردم، در جهشهای علمی و اجتماعی، در سوق به سمت علم مفید که آن را مردم در زندگی خود لمس کنند، برنامه ساخت؟
آیا نمیتوان مردم و میزان مطالبهگریهایشان را تشویق کرد؟ البته مجریان شاید اینها را نخواهند و بیشتر دوست داشته باشند سکوت باشد. ولی مطالبه بهحق نسبت به جلوگیری از رانتخواری، اسراف، دورویی، گرانفروشی، مقرراتزدایی، بانکداری و مشکلات آن و به ویژه که سازمان حمایت کننده به پرداخت شرکت بهپرداخت ملت بود، برنامههایی این چنین اجرا کرد؟
آیا بهپرداخت ملت به عنوان حامی برنامه و بانکهای دیگر که از پول مردم برای خدمت ارتزاق میکنند نمیتوانند جهت بهبود شرایط بهینه بانکداری و اقتصادی هزینه کنند؟ آیا نمیتوان به کارهای علمی، فرهنگی و اقتصادی هم توجه داشت؟
نظر شما