چگونه در میانه بحران‌های امروز حق‌مان را مطالبه کنیم؟

مردم این روزها خسته‌اند؛ نه از کم‌طاقتی، نه از نازک‌نارنجی بودن، بلکه از فشاری که هیچ انسانی نباید به‌تنهایی تحمل کند.

از تورم افسارگسیخته تا هزینه‌های درمان که خانواده‌ها را از پا درمی‌آورند؛ از نابرابری‌های آشکار و لوکس‌بازی‌های مسئولانی که سبک زندگی‌شان در تضاد کامل با واقعیت زندگی مردم است؛ از سیستم‌های آموزشی، اداری، پزشکی و قضایی که به‌قدری فشل و فرسوده شده‌اند که گاهی امید از دل آدم می‌پرد.

در چنین شرایطی اگر بخواهیم از «تاب‌آوری» حرف بزنیم، باید صادق و بی‌تعارف باشیم. تاب‌آوری یعنی قدرت ادامه‌دادن برای مطالبه‌گری، نه سازگار شدن با وضعیت غلط.

چشم‌هایمان را که باز کنیم، یک واقعیت روشن پیش‌ِروی ماست:

مردم نه توقع معجزه دارند و نه زندگی لوکس؛ فقط می‌خواهند بتوانند با شرافت زندگی کنند، بیمار نشوند و اگر بیمار شدند بتوانند درمان شوند، اگر حقی ضایع شد بتوانند دنبالش بروند، و اگر صدایشان را بلند کردند شنیده شود.

اما حقیقت تلخ این روزها چیز دیگری است.

وقتی درمان، فقط حق ثروتمندان می‌شود، درد از آستانه تحمل فراتر می‌رود. این هفته، در بیمارستان چند نفر را دیدم که درگیر سرطان بودند؛ جوان بودند با آینده‌ای که قاعدتاً باید روشن باشد؛ اما همه در یک نقطه مشترک به هم رسیده‌ بودند: «هزینه‌های درمان سنگین است… ولش می‌کنم. هر جا رفت، برود.»

این جمله فقط یک تصمیم شخصی نیست؛ یک فاجعه اجتماعی است.

تحمل این درد تحقیرآمیز از تحمل خود بیماری سخت‌تر است. این جور موقع‌هاست که دلت می‌خواهد بروی و یقه کسانی را بچسبی که هزینه یک مجلس عروسی برای نورچشمی‌هایشان درد دست‌کم صد نفر از این جوانان ناامید را درمان می‌کند.

اینجا کسی به‌خاطر بیماری از پا نمی‌افتد؛ به‌خاطر قیمت زنده ماندن زمین می‌خورد.

ترک درمان، انتخاب آزادانه نیست. این نتیجه مستقیم سیستم‌های ناکارآمدی است که سلامت را از «حق» به «کالا» تبدیل کرده‌اند.

وقتی جوانی که هنوز به پنجاه سالگی نرسیده، با تمام میل به زندگی، مجبور می‌شود درمان را رها کند، یعنی جامعه‌اش به او گفته: «فقط وقتی حق حیات داری که توان پرداختش را داشته باشی.»

این صحنه‌ها فقط دردناک نیستند؛ زنگ خطرند؛ هم برای مردم، هم برای سیاست‌گذاران، هم برای هر کسی که هنوز فکر می‌کند می‌شود با پیام‌های کلی و توصیه‌های پوچ مردم را آرام کرد.

تاب‌آوری یعنی ایستادن در کنار هم، نه تحمل کردنِ بی‌حد.

تاب‌آوری در این روزها معنایی تازه دارد. نه پذیرش وضع موجود است، نه ساکت ماندن، نه امید الکی.

تاب‌آوری یعنی:

• حفظ انرژی روانی برای فرو نرفتن در ناامیدی کامل

• مراقبت از هم و ندادن اجازه به رهاشدنِ انسان‌ها

• مطالبه‌گری مؤثر و تداوم‌یافته از مدرسه تا درمانگاه، از شهرداری تا رسانه

• ساختن شبکه‌های کوچک حمایت: دو یا سه نفر که واقعاً کنار هم باشند

• یاد گرفتن مدیریت اضطراب، مدیریت روزهای بد و تمرین‌هایی که ذهن را از فروپاشی حفظ می‌کند

• کم کردن قرار گرفتن در معرض اخبارِ مخربِ بی‌تأثیر

• ایستادن، اما با ذهن و جسمی که باقی بماند

تاب‌آوری نه نسخه روانشناسانه لوکس است و نه یک شعار انگیزشی.

تاب‌آوری امروز یعنی بمانیم تا بتوانیم حق‌مان را بگیریم.

مطالبه‌گری؛ ادامه منطقی تاب‌آوری

جامعه‌ای که فرسوده و خاموش شود، هیچ تغییری را نمی‌بیند؛ اما جامعه‌ای که بایستد، نفس بگیرد، خودش را جمع کند و بعد یک‌صدا مطالبه کند - حتی اگر آرام، حتی اگر کوتاه - می‌تواند مسیر را تغییر دهد.

مطالبه‌گری این روزها یعنی:

• پرسیدن، پیگیری کردن، و رها نکردن حقوق، حتی کوچک

• شفافیت‌خواهی از مدیران، مسئولان، مدرسه، بیمارستان

• گزارش کردن تبعیض و سوءمدیریت

• مقاومت در برابر ناهنجاری‌هایی مثل اشرافی‌گری و اسراف

• یادآوری اینکه مردم بخشی از راه‌حل‌اند، نه بخشی از مشکل

مردم ایران مقصر نیستند. سیستم‌ها فرسوده‌اند، سیاست‌گذاری‌ها اشتباه بوده و شکاف‌ها عمیق شده‌اند.

اما برای تغییر همین وضعیت، به یک چیز نیاز داریم: اینکه از پا در نیاییم.

تاب‌آوری واقعی یعنی ماندن.

مطالبه‌گری یعنی جهتِ درستِ ماندن.

و در دل این تاریکی، هنوز آدم‌هایی مثل همان بیماران جوان هستند که با همه دردشان، هنوز امید را از دست نداده‌اند. همین امید است که همه چیز را نگه داشته است.

تاب‌آوری فقط مفهومی روانشناسانه نیست؛ یک مهارت فردیِ کوچک هم نیست. تاب‌آوری در جامعه‌ای مثل امروز ما، یک ضرورت بقاست؛ چیزی است که مردم را از فرسودگی کامل نجات می‌دهد و اجازه می‌دهد هنوز بتوانند برای عدالت و تغییر تلاش کنند.

تاب‌آوری در چنین شرایطی، باید عملی، قابل اجرا و روزمره باشد؛ نه در حد شعار. مردم خسته‌اند، اما نابود نشده‌اند و این تفاوت مهمی است. آنها هنوز می‌توانند بایستند، به شرط اینکه اول یاد بگیرند چگونه از انرژی روانی‌شان مراقبت کنند.

بخش مهم تاب‌آوری، مدیریت این فرسودگی است؛ خستگی‌ای که لزوماً جسمی نیست و اغلب به خاطر فشارهای بی‌وقفه اقتصادی و اجتماعی ایجاد می‌شود. وقتی فرد در طول روز چند بار احساس می‌کند از توانش فراتر رفته، یعنی مغز در وضعیت «بیزاری آموخته‌شده» قرار دارد؛ حالتی که فرد کم‌کم باور می‌کند «هیچ تلاشی نتیجه نمی‌دهد». این دقیقاً همان حالتی است که باعث می‌شود جوانی با بیماری قابل درمان، از درمان دست بکشد؛ نه به خاطر بیماری، بلکه به خاطر خستگیِ ذهنی و شکست‌های پی‌درپی در برخورد با سیستم.

برای اینکه تاب‌آوری واقعی ایجاد شود، باید ابتدا سیستم عصبی از حالت تهدید دائمی خارج شود. و این دقیقاً جایی است که نکته‌های کاربردی وارد می‌شود.

«چطور در این شرایط بمانیم و نسوزیم؟»

کم کردن مواجهه با خبرهای پرتنش

نه به معنای بی‌خبری؛ بلکه به معنای محافظت از روان. اخبار ناگوار گاهی نه آگاهی می‌دهند و نه قدرت تغییر؛ فقط انرژی را می‌گیرند. تعیین یک «سقف زمانی» برای مصرف اخبار می‌تواند جلوی فرسودگی روانی را بگیرد.

شبکه حمایتی کوچک، اما واقعی

لازم نیست ده نفر باشیم. دو یا سه نفر که بتوانیم بدون سانسور با آنها حرف بزنیم کافی است. این روزها زیباترین نوع حمایت، «حضور بدون قضاوت» است. اینکه بدانی یکی هست که اگر بپرسی «چطوری؟» از تو فرار نمی‌کند.

مهندسی هزینه‌ها

این روزها صرفه‌جویی شعاری هیچ کمکی نمی‌کند؛ اما بازچینش واقعی مخارج می‌تواند فشار را کم کند. مردم به نسخه‌های عملی نیاز دارند؛ مثل اینکه برخی هزینه‌ها را موقتاً حذف کنند و بخشی را به شکل مشارکتی انجام دهند.

مراقبت از پایه‌های سلامت

خواب، آب، تا حد امکان تغذیه استاندارد و فعالیت بدنی کوتاه. اینها شاید ساده به نظر برسند، اما ستون‌های تاب‌آوری هستند. مغز بدون اینها توان تصمیم‌گیری و ایستادن ندارد.

تکنیک‌های کوتاه بازگرداننده

تمرین‌های ۳۰ ثانیه‌ای یا ۳ دقیقه‌ای که بار ذهن را تخلیه می‌کنند. مثل تنفس عمیق آرام، یا توقف یک دقیقه‌ای برای «دیدن محیط». این تمرین‌ها سطح استرس فیزیولوژیک را پایین می‌آورند.

مهارت مدیریت روزهای بد

واقعیت این است که بعضی روزها قرار نیست خوب باشند، اما باید یاد گرفت که «روز بد» تبدیل نشود به «هفته بد». قرار گذاشتن با خود برای سه کار کوچک انجام‌شدنی در همان روز، سیستم عصبی را از فروپاشی نجات می‌دهد.

بازتعریف معنا

معنا لزوماً چیز بزرگی نیست؛ گاهی یک کار کوچک که هر روز تکرار می‌شود می‌تواند ستون روان فرد باشد: نوشتن، عبادت، دعا، چند دقیقه قدم زدن، رسیدگی به یک گلدان یا هر نسیمی که به دل آرامش بدهد.

مطالبه‌گری آرام، اما پیوسته

مطالبه‌گری باید از خانواده و مدرسه و درمانگاه شروع شود. بسیاری از مطالبه‌گری‌های مؤثر، نه پر سروصدا هستند نه رسانه‌ای؛ اما در کیفیت زندگی فرد و اطرافیانش تأثیر مستقیم دارند. مهم «پیوستگی» است.

ثبت‌ اتفاقات مثبت

نه از جنس مثبت‌اندیشی مصنوعی؛ بلکه پیدا کردن چیزهایی که واقعاً اتفاق افتاده‌اند. مغز انسان در بحران دائمی، توان دیدن نقاط روشن را از دست می‌دهد. ثبت روزانه دو یا سه نکته مثبت کوچک، ذهن را از حالت تهدید درمی‌آورد.

رها نکردن درمان

این نکته را باید پررنگ گفت: رها کردن درمان انتخاب طبیعی انسان نیست؛ نتیجه فشار است. اگر دوستی یا عضوی از خانواده چنین تصمیمی گرفت، باید کنارش بود و کمکش کرد تا مسیرهای حمایتی، خیریه‌ای یا بیمه‌ای پیدا شود. هیچ‌کسی نباید به خاطر پول از حق زندگی محروم شود.

سخن آخر

در نهایت، تاب‌آوری یعنی «ماندن». نه ماندن در بی‌عدالتی؛ ماندن برای تغییر. نه ماندن در رنج؛ ماندن برای حق. نه ماندن در تنهایی؛ ماندن در کنار هم.

در کنار همه فشارها و بحران‌ها، هنوز نورهای کوچکی خاموش نشده‌اند: همدلی مردم با یکدیگر، تلاش برای کمک به بیماران، صبر آرامی که از جنس ضعف نیست؛ از جنس وقار و زخم‌خوردگی و ایمان است. همان ایمانی که می‌گوید: «یا مجیب من دعاه اذا دعاه…» همان زمزمه‌ای که بارها جواب داده… این ‌بار هم می‌دهد… فقط باید صبوری کنیم و تسلیم نشویم. این صداها هنوز در جامعه هستند و همین‌ها ما را نگه داشته‌اند.

کد مطلب 2152515

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
5 + 2 =

آخرین اخبار

پربیننده‌ترین