قیصر؛ اصلا اسمش هم تک است این مرد؛
انگار چیزی لازم نیست درباره اش بگویی؛
هرچه هست را در اوج می توانی در شعرش پیدا کنی.
اصلا شعرش مگر با خودش تفاوتی دارد؟
منظومه ای از خوبی و عشق بود و خودش هم دستور زبان عشق؛
رفتنش هم مثل شعرش بود؛
قیصر رفت و...
« حرفهای ما هنوز ناتمام
تا نگاه میکنی:
وقت رفتن است
باز هم همان حکایت همیشگی
پیش از آنکه با خبر شوی
لحظه عزیمت تو ناگزیر میشود
آی...
ای دریغ و حسرت همیشگی
ناگهان
چقدر زود
دیر میشود»
این یادبوی ست به بهانه آن روز تلخِ هشتم آبان 86 که خبردادند، دیگر دیرشده؛ یادبودی با یادداشت هایی از چند تن از اهالی فرهنگ که در گروه نخبگان خبرآنلاین منتشرشده است.
یادبودی کوچک برای قیصر شعر معاصر ما:
با متن احمد مسجدجامعی که نوشت: شاعری که منظومه خوبیها بود
با متن محمود اسعدی که نوشت: قیصر شعر و غزل
با متن سیدحسن موسوی چلک که نوشت: سراپا اگر زرد و پژمرده ایم
با متن اسکندر صالحی که نوشت: مرثیه ای برای مهر مهربان!
با متن سیدعبدالجواد موسوی که نوشت: حرمت قیصر را نگه داریم
با متنی از نرگس رجائی که نوشت: عصر بی شاعری و خانه ای که مال هیچکس نیست
با متن یزدان سلحشور که نوشت: این شعر سند زنده است
به قول خودش:
« قطار می رود
تو می روی
تمام ایستگاه می رود
و من چقدر ساده ام
که سالهای سال
در انتظار تو
کنار این قطار رفته ایستاده ام
و همچنان
به نرده های ایستگاه رفته
تکیه داده ام! »
/6262