به گزارش خبرآنلاین، «موشی که شاه شد» نوشته ویلی فرمان را نشر آسمان خیال با ترجمه ملیحه شکوهی را در 112 صصفحه با قیمت 3900 تومان منتشر کرده است. گروه شادی از موش ها در خانه بزرگ خاکستری زندگی می کردند. همیشه در هنگام بروز مشکلات، رای گیری و مشورت چاره کار موش ها بود. تا اینکه توهم شوم وجود دشمن (گربه) موش ها را به وحشت می اندازد. موشی که دم درازتری دارد رییس بقیه موش ها شده و کم کم تبدیل به یک دیکتاتور می شود و روزگار موش ها را سیاه می کند، تا اینکه ...
این قصه، قصه یک دیکتاتور است. دیکتاتوری که از اول دیکتاتور نبود ولی خیلی زود فهمید میتواند فرمانروای مطلق موشها باشد. موشهایی که ترس چشمشان را کور کرده بود و وقتی ترس چشم آدم را کور میکند این را هیچ کس مثل یک دیکتاتور نمیفهمد و از آن استفاده نمیبرد. این قصه را هم خودتان بخوانید هم بدهید بچهها بخوانند تا ترس چشمشان را کور نکند.
در بخشی از این داستان می خوانیم:
«در خانه بزرگ خاکستری، گروه شادی از موشها زندگی میکردند. شبها وقتی چراغها خاموش میشد و انسانهای غول پیکر میخوابیدند، موشها از لانههای خود خارج میشدند و در حالی که سبیلهایشان را بالا نگه میداشتند، با شادی جیرجیر میکردند و داخل اتاقها تلو تلوخوران راه میرفتند.
به همه جا سر میزدند. در آشپزخانه دنبال باقی مانده غذاها میگشتند، در اطاق ناهارخوری زیر میز، خرده نان پیدا میکردند، در اتاق نشیمن این جا و آن جا دنبال بادام زمینی بو میکشیدند و یا به شکلاتها و شیرینیهایی که آدمها روی میز قرار داده بودند ناخنک میزدند. زیباترین و بهترین جا، انبار مواد غذایی بود. هنگامی که در انبار محکم بسته نبود، همگی خود را به سرعت به داخل انبار میرساندند و در آن جا پنیرها را میجویدند، به کره ناخنک میزدند، کالباس را مزه مزه میکردند، مرباهای شیرین زردآلو را لیس میزدند و برش های دنبه را میخوردند.
بعد وقتی که خوب سیر میشدند، سبیلهایشان را میلیسیدند و شاد و خوشحال پوزههای نوک تیزشان را تمیز میکردند.
امّا غذاهای انبار هر چه قدر هم که خوشمزه بود باز به پای آن چیزهایی که از «آسمان موشها» آویزان بود نمیرسید. در بالاترین قسمت آشپزخانه یعنی بیست پرش موشی بالاتر از لامپ آشپزخانه، خوراکیهای خوشمزهای مثل کالباسهای خوشطعم و تکههای گوشت ران و ... آویزان بود.
امّا کاشیهای دیوار آشپزخانه خیلی لیز بود و هیچ موشی قادر نبود از این دیوارها بالا برود و آنها فقط میتوانستند به این آسمان نگاه کنند و بو بکشند.
در زمانهای قدیم، ساندرا موشه، جدّ مادری خانواده موشهای خانه خاکستری، یک بار به طور جدی سعی کرده بود از دیوار آشپزخانه بالا برود، ولی بدشانسی آورده بود و درست از وسط راه به پایین سُر خورده بود و به شدت با سنگهای سفت کف آشپزخانه برخورد کرده بود و ...
موشها بعضی وقتها هم به اتاق بزرگ خانه میرفتند. آن جا تعداد خیلی خیلی زیادی از کتابهای کلفت، نازک، سنگین، سبک، چرمی، مقوایی و هم چنین کتابهای مصور رنگی کنار هم در قفسههایی بلند قرار داشت.
کتابخانه محل بازی و تفریح موشها بود. در آن جا چیز کمی برای خوردن پیدا میشد ولی در عوض آنها میتوانستند روی قفسهها بدوند، پشت ردیف کتابها پنهان شوند، از کتابهای روی میز بپرند، از انبوه کتابها بالا بروند و بالاخره روی کتابهایی که کج بود سُر بخورند.
بهترین تفریح موشها سفر به دور دنیا روی کُره جغرافیایی بود. این کره جغرافیایی بزرگ درست وسط کتابخانه قرار داشت. وقتی موشی از محور چوبی آن بالا میرفت و روی کره قرار میگرفت، کره خود به خود شروع به چرخیدن میکرد و اگر موش میخواست از آن بالا نیفتد مجبور بود که خیلی سریع بدود. در این صورت کره هم سریعتر میچرخید. موش میدوید و میدوید، امّا در حقیقت جلو نمیرفت بلکه این کره بود که حرکت میکرد.
موش در ظرف چند ثانیه به دور دنیا میچرخید. با پنجههایش روی چین و ژاپن میرفت. از اقیانوس بزرگ آرام میگذشت، آمریکا را زیر پا میگذاشت، بعد از اقیانوس اطلس عبور میکرد، بالاخره به پرتغال، اسپانیا، دریای مدیترانه، ایتالیا و یونان میرسید و در آخر با چند قدم موشی خودش را به ترکیه و روسیه میرساند. و بعد دوباره جهانگردی از اول شروع میشد. چین، ژاپن، اقیانوسِ آرام و ... تا این که بالاخره موش از نفس میافتاد.
ویلی بالد، قویترین موش خانه خاکستری بود و دم خیلی درازی داشت. او میتوانست 32 بار کره زمین را دور بزند و بعد از آن پنجه هایش را از روی آفریقا بر میداشت و از کره سُر میخورد و روی فرش نرم میپرید....»
هموطنان تهرانی برای تهیه این کتاب کافیست با شماره 88453188 سامانه اشتراک محصولات فرهنگی؛ سام تماس بگیرند و کتاب را در محل کار یا منزل _ بدون هزینه ارسال _ دریافت کنند.
291/60