همانقدر که عبارت «هنر برای هنر» بی‌مبنا و ترویج آن خطرناک است، «هنر بخشنامه ای» نیز بی‌اساس و بی‌فایده و گاه خطرناک است. در واقع خاستگاه این هر دو نگاه به مقوله هنر، زائیده یک تفکر غلط است؛ کارگشایی «اندیشه‌ای فیزیکال برای مقوله‌ای انتزاعی» و بالعکس.

این تفکر اگرچه محصول مدیریت سفارشی و بیلان‌محور است اما یک منشاء ایدئولوژیک هم دارد و آن اینکه می‌توان در «هنر» با شعار و سخنرانی و بخشنامه و دستور، انقلاب کرد. و از آنجا که انقلاب عزیز ما در سال 57 با اهداف و آرمان‌هایی به پیروزی رسید، تفکر انقلاب در ماهیت و هویت و افق «هنر» نیز افراد بسیاری را درگیر خود کرد، آنقدر که بعد از سه دهه این افراد همچنان در حال نظریه پردازی در حوزه های مختلف هستند، فارغ از اینکه ما در آغاز دهه چهارم انقلاب باید نیمی از راه های نرفته را پیموده باشیم و نه اینکه هنوز در مسیر نظریه پردازی همراه با آزمون و خطا رفتار کنیم.

ادبیات نیز که شاخه ای تاثیرگذار از «هنر» است، از مجموعه این قواعد، مستثنا نیست. سپهر فریبا و فرهمند ادبیات در هر کشوری بیش و پیش از آنکه با سیاست و سیاسی‌کاری زلف گره زده باشد، متکی به فکر و ایده و خلاقیت هنرمندی است که دریای مواج واژه‌ها و کمند آزادنگار خیال را برای بیان افکارش انتخاب می‌کند. در این میان بی‌تردید، وقایع و حوادث پیرامونی نیز در هدایت این دریا و آن کمند بلندپرواز بی‌‌تاثیر نیست. دفاع مقدس و جنگ تحمیلی ما در 8 سال پیاپی، یکی از اصلی‌ترین مولدهای فرهنگی و هنری بعد از انقلاب در کشور ما بوده، هست و خواهد بود اما وقتی مجاری تولید در حوزه فرهنگ، همچون خط تولید یک کارخانه تصور شود، باید هم شاهد تولد آثاری باشیم که گاه یا با واقعیت بسیار فاصله دارند و یا زوایایی از واقعیت را برجسته کرده اند که به سختی قابل هضم است. این البته جدای از بحث تکامل است؛ «هنر» نمی‌تواند درجا بزند، «هنر» جریان جاری زندگی است و ادبیات نیز، زنده رودی است در میان مردم که با گذر ایام، مسیرهای نویی را پیش روی خود باز می‌کند و در طی مسیر، زندگی می‌بخشد؛ چون زنده است و در حرکت در غیر این‌صورت برکه‌ای است ایستا و رخوتناک که اگر محدود و محصور شود، به باتلاقی بدبو مبدل می شود.

و باید پذیرفت که هنرمند متعهد ـ همچون یک دید‌ه‌بان و یا منتقد دلسوز ـ در ذات خود نوعی «روشنگری و نقد» را پرورش داده و هرگز حاضر نیست برای خوشامد و بدآمد دیگران دست به تولید یک اثر هنری بزند. نویسندگان نیز همچون هنرمندان می‌خواهند در متن این جریان زنده باشند، در نتیجه از تکرار گریزان‌اند و از وابستگی متنفر. به عبارتی کلیشه و سفارش ـ به معنای دخالت و تامین محتوا ـ را تله انفجاری حیثیت و کارنامه حرفه‌ای خود می‌دانند.

در حوزه ادبیات دفاع مقدس، همچون سایر شاخه‌های این ژانر منحصر به فرد در کشورمان، برهه‌های تاریخی مختلفی قابل بررسی است. یک دوره به شکلی کاملا احساسی و هیجانی گذشته است، تاریخ فرهنگی این کشور نشان می‌دهد که در روزهای جنگ تحمیلی و چند سال پس از آن، تولیدات این حوزه عمدتا بر بال احساس و هیجان سوار بوده است. اما در دوره‌ دوم، روی دیگر جنگ و آثار و تبعات آن در دستور کار هنرمندان قرار گرفت، اگرچه گاه زیاده‌روی‌هایی در این دوره به واسطه فرار از ورطه کلیشه و تکرار و احساس‌گرایی دیده می‌شد. دوره سوم که شاید دوران نگاه مدرن به جنگ تحمیلی است، تلفیقی است از نگاه روشنفکری و عقل‌گرایانه با لج‌بازی برخاسته از نگاه رسمی و دست‌و پابسته به اصطلاح دولتی. به عبارتی عصیان‌گری نسلی که از محدودیت‌ها و خط‌قرمزهای افراطی و تولیدات کلیشه‌ای و ماورایی، خسته شده است. نوعی حرکت به سمت باتلاق خودزنی. زیر سوال بردن برخی آرمان‌های انقلابی. دست‌انداختن دستاوردهای هشت‌سال دفاع بی‌امان و...«ادبیات ضدجنگ» و یا به عبارتی نگاه «فرامنطقه‌ای و انسانی» در این گونه جدید جای می‌گیرد که دیگر نویسنده خود را متعلق به مکان و زمان خاصی نمی‌داند و نگاهش به اصطلاح «هنر برای هنر» و فرامتنی است.

واژه شهید به «کشته» تبدیل می‌شود، دفاع مقدس به «جنگ» تغییر شکل می‌دهد و ...در چنین فضایی ادبیاتی خلق می‌شود که با برداشتن زمان و مکان داستان، می‌توان آن را در هر جغرافیا و تاریخی قرار داد و حتی می‌توان طرفین جنگ را هم جابه‌جا کرد بدون اینکه اتفاق خاصی بیافتد چون نویسنده دیگر نمی‌خواهد نماینده جریانی باشد که مخاطب را احساسی بار آورده است. و یا اینکه نمی‌خواهد نماینده جریانی باشد که گاه به اصطلاح خودمان «شورش را در آورده، از بس همه چیز را در یک قالب کلی ریخته و به خورد مخاطب داده است». او نمی‌خواهد نماینده جریانی باشد که از چند خط خاطره دست‌وپا شکسته، یک کتاب سفارشی 110 صفحه‌ای تولید می‌کند. او نمی‌خواهد در ژانر تولیدات فله‌ای فلان نهاد رسمی که برای برگزاری یک کنگره به فکر تولید 72 عنوان کتاب با استفاده از 72 تن از دوستان و آشنایان می‌افتد، قرار بگیرد. او نمی‌خواهد نامش در لیست تولید کتاب‌های خاطره‌نویسی به سبک پیاده‌سازی نوار ضبط شده و بعد ویرایش و چاپ مجموعه‌ای برود!

همین نخواستن باعث می‌شود، نوع نگاه او به ادبیات دفاع مقدس که بدون تردید باید وامدار همین عبارت باشد، تغییر کند، در نتیجه او در میدان مینی قرار می‌گیرد که تخریب‌چی‌اش قطب‌نما ندارد و جهت‌یابی‌اش اشتباه از آب در می‌آید.

همین می‌شود که گاه در این حوزه‌ داستان‌هایی خلق می‌شود و تلخی‌اش چنان آزاردهنده‌است که به هیچوجه قابل هضم نیست. و این نقطه افراطی است در برابر تفریطی که برخی نهادها و نویسنده‌های سری‌دوز دفاع مقدس آن را در زمین ادبیات کاشته‌اند. فرار از این میدان مین بدون شک با توصیه و سفارش و برگزاری جشنواره‌های رنگارنگ میسر نیست، پاکسازی این میدان، تنها و تنها به تقویت جریان ادبی بستگی دارد و بس!

به جای تولید انبوه و ارائه بیلان‌های کاری قطور باید دنبال کیفیت بود و نویسنده را از «چسب‌کار حرفه‌ا»ی پنهان شده پشت نقاب نویسنده آن هم نویسنده دفاع مقدس، جدا کرد.

به جز این باید آن نانویسنده مدعی این حوزه را بدون ابزار تخریب و راه‌سازی در همین میدان مین، رها کرد تا طعم گس تله‌های انفجاری بیهوده‌ای که در ذهن مخاطب کاشته را بچشد، تنبیه شود و بداند که یا باید برگردد و یا باید برای همیشه نوشتن را کنار بگذارد.

البته تا زمانی که «به‌به» و «چه چه»‌های مدیریتی در کشور ما وجود دارد، احساس‌تکلیف‌های یکدفعه‌ای و همچنین عطش بیلان کاری‌های قطور در ذهن و فکر و ذکر مدیران ما باشد، لج‌بازی گروه مقابل برای تخریب چهره کلیشه‌ای که از دفاع مقدس عرضه می‌شود نیز وجود خواهد داشت.

یادمان باشد مسیر نا موزونی که این گروه‌ می‌تواند طی کند، حتی به صورت اندک و کم‌شمار به شدت تاثیرگذارتر از انبوه جاده‌هایی است که نهادهای دولتی و وابسته به برخی سازمان‌ها با تولیدات فله‌ای خود بر سینه تاریخ ادبیات کشور می‌کشند.

در واقع مخاطب کنجکاو، باهوش و دارای بهترین امکانات دستیابی به رسانه‌های نوین در غرب و شرق عالم، بدون تردید همواره دنبال کالایی است که با جریان حاکم، مخالف و یا معارض باشد و در چنین فضایی است که رشد این نگاه به اصطلاح متفاوت، بیش از آنکه واقعی باشد، رشدی حبابی و روانی خواهد بود که مخاطب جهان امروز، بیشتر به آن تمایل نشان می‌دهد، حتی اگر اثری در این زمینه متولد نشود.

اینجاست که ادبیات ما با چنین تک‌بیت‌هایی، وارد کارزاری می‌شود که اگرچه در یکطرف، شمار زیادی سرباز مدافع حاضر است در طرف دیگر، تعداد اندکی مهاجم، اما این قلت، به معنای شکست این جریان نیست، تا زمانی که رفتار ادبی سازمان‌های هویت‌ساز در کشور و همچنین منش جشنواره‌ها، به سمت عقل‌گرایی، بیان روایت‌های مختلف از وقایع جنگ تحمیلی و همچنین عبور از کانال نم‌زده «احساس‌گرایی» باشد.

و این مهم میسر نیست جز با انتشار اسناد دقیق، پژوهش‌های کاربردی و همچنین کارگاه‌های تولید قصه و البته کادرسازی فارغ از نگاه سیاسی و سازمانی.

 

60

 

منبع: خبرآنلاین