تاریخ انتشار: ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۴ - ۱۲:۲۰

در مذهب شیعه عدل از اصول دین شمرده شده است. البته عقیده به همه صفات خداوند از اصول دین است اما تمرکز بر صفت عدل خداوند به این دلیل در مذهب شیعه انجام گرفته که برخی مذاهب اسلام در مسئله عدل خداوند راهی را رفته اند که با عقل سازگار نیست. به این معنی که آنان این باور را پذیرفته اند که عقل انسان توانایی تشخیص عدل از ظلم را ندارد و هر کاری را که خداوند انجام دهد و یا دستور بدهد همان عدل است.

به گزارش پایگاه فکر و فرهنگ مبلغ، در این مقاله با توجه با این اختلاف بیان گردیده که چرا در مذهب شیعه عدل از اصول دین قرار داده شده است.

بنابر روایت مجمع جهانی شیعه شناسی، «عدل» در لغت به معنای «میانه‌روی» و اجتناب از افراط و تفریط است و اگر با «عن» متعدّی شود، به معنای عدول و انصراف می‌آید. این واژه به معنای «مثل» و «هم‌اندازه» (معادل) نیز به کار گرفته می‌شود و گاه به معنای «بدل و جانشین» و «فدیه» است.[۱] لکن در علم کلام و عقاید و… از حیث معانی ذیل مورد بررسی قرار می‌گیرد:

عدل به معنای تعادل و تساوی و عدم تبعیض؛ وقتی که استحقاق‌ها مساوی باشند.

عدل به معنای دوری از گناهان کبیره و عدم اشتهار به فسق؛ البته بیشترین کاربرد عدل به این معنا، در علم فقه است، لکن در کلام نیز در بحث امامت و ولایت فقیه مورد استفاده واقع می‌شود.
عدل با مفهومی اخلاقی به معنای رعایت حقوق دیگران در مقابل ظلم به معنای تجاوز به حقوق دیگران.
عدل با مفهومی اجتماعی به معنای توزیع عادلانه امکانات اجتماعی و امکان بهره‌وری یکسان مردم از امکانات تربیتی، فرهنگی، علمی، اقتصادی و رفاهی.
عدل به معنای متعادل و موزون و قرار گرفتن هر چیزی در جای مناسب خودش، به این منظور که آن چیز در پی تعامل با سایر امور، نظامی احسن بسازد و عالم هستی را به سوی هدفی معیّن سوق دهد. این معنا از آن‌جا که نگاهی به کل نظام هستی دارد، مفهومی فلسفی قلمداد می‌شود.
عدل به معنای رعایت استحقاق‌ها در مقام تشریع و قضاوت و حساب‌رسی و اعطای پاداش یا اعمال مجازات و عقاب در مقابلِ ظلم به معنای کم نهادن از دستمزد مناسب استحقاق یا عقاب بیش از مقدار مناسب با جرم و عصیان.
در قرآن کریم[۲] نیز واژه عدل در معانی لغوی و اصطلاحی مختلف آن به کار برده شده است، لکن اکثر موارد آن، به صورت نفی ظلم از خداوند در مقام ثواب و عقاب در دنیا یا آخرت است.

در سایر موارد، قسط و عدل را هدفی مهم برای بعثت انبیا دانسته و انبیا و سایر مردم را به رعایت عدالت و احترام به حقوق یکدیگر و عدم تجاوز به حقوق دیگران دعوت نموده و یا به قضاوت عادلانه و منصفانه دستور داده است. به علاوه؛ خلقت آسمان‌ها و زمین و انسان را متعادل و متوازن معرفی می‌نماید.

از میان معانی فوق، عدل الهی در مقام ثواب و عقاب بیش از بقیه مورد بحث و بررسی و نقض و ابرام واقع شده است.

اشاعره (پیروان ابوالحسن اشعری) معتقدند: هیچ چیزی بر خداوند ضروری و واجب نیست و اعتقاد به وجوب چیزی بر خداوند، مستلزم تحدید او و تعیین تکلیف برای او است، در حالی که هیچ بنده‌ای حق تعیین تکلیف برای خدا و محدود کردن دایره قدرت و اراده و فعالیت آن ذات اقدس را ندارد. از این‌رو؛ کسی حق ندارد که بگوید «صدور عدالت بر خدا لازم و انجام قبیح مثل ظلم بر او ممتنع است»، بلکه هر آنچه خدا انجام دهد، عین عدالت است، گرچه تمامی مؤمنان را به جهنم و تمامی کفار را به بهشت بفرستد! و این محال نیست.

منشأ اشتباه این گروه، نحوه بیانی است که معتزله در مورد ضرورت عدالت بر خداوند دارند؛ زیرا معتزله (پیروان واصل بن  عطاء) با تمسک به حسن و قبح عقلی و ذاتی، رعایت عدالت در دنیا و آخرت را بر خداوند واجب می‌دانند که بیان آنها با نوعی تحدید و تعیین تکلیف برای خداوند همراه است!

در این میان امامیه (پیروان ائمه اثنی عشر) معتقدند: با توجه به حسن و قبح ذاتی و عقلی و با توجه به اقتضائات کمالی ذات خداوند، صدور قبایح از جمله: خلف وعده و کذب و ظلم از خداوند ممکن نیست و وقتی که صدور قبایح از خدا محال باشد، هر آنچه از خداوند صادر شود، حَسَن و عین عدالت خواهد بود. بنابراین، با توجه به وعده‌هایی که قرآن کریم داده است و با توجه به این‌که خلف وعده از او محال است، امکان ندارد که کفار و منافقان و مشرکانی را که بر کفر و نفاق و شرک مرده‌اند، به بهشت ببرد و  بر عکس انبیا و اولیا و مؤمنان را به جهنم بیفکند.

به عبارت روشن‌تر؛ صدور عدل و صدق و وفای به عهد «از خدا» ضروری و واجب و صدور قبایح «از خدا» محال است، نه این‌که صدور عدل «بر خدا» واجب و صدور ظلم «بر خدا» حرام باشد. «وجوب» در این‌جا به معنای «ضرورت فلسفی» در مقابل محال و ممتنع است، نه به معنای وجوب عقلی و یا شرعی به عنوان حکمی لازم بر خداوند. از این‌رو؛ نقش عقل در این‌جا کاشفیت از واقع و نفس الأمر است، نه صدور حکمی بر خداوند. عقل تشخیص می‌دهد که حتماً خدا عادل است و هرگز بر کسی در دنیا یا آخرت ظلم روا نداشته و نخواهد داشت، اما توان تعیین تکلیف برای خداوند و تحدید او را ندارد.

در پی این نزاع؛ امامیه و معتزله به عدلیه معروف شدند و عدل را به عنوان یکی از اصول مذهب به اصول دین اضافه کردند، در حالی که اشاعره همچنان تنها توحید و نبوت و معاد را از اصول دین می‌دانستند. البته بین ایده معتزله و شیعه نیز تفاوت‌های فراوانی است، و نظر شیعه از افراط معتزله و تفریط اشعری دور است.

لازم به ذکر است که عدل به این معنا، دارای لوازمی است که در فقه یا کلام یا هر دو مورد استفاده و بررسی واقع شده‌اند. آنها عبارت‌اند از:

الف. عدل در تکوین:

هر مخلوقی متعادل و متوازن خلق شده است و اجزای آن به گونه‌ای تعبیه شده‌اند که بتوانند در مجموع، آن موجود را به کمال لایق برسانند. از آن سوی به هر موجودی در عالم آفرینش نقشی خاص داده شده، تا کل عالم هستی نیز به صورت منسجم و هماهنگ به سوی هدفی از پیش مقرر شده، حرکت نماید.

ب. عدل در عالم تشریع:

عدل تشریعی دو ملازمه دارد:

۱- قبح عقاب بلا بیان:[۳] خداوند کسی را به خاطر ترک تکلیف از روی جهل، (البته اگر قاصر باشد نه مقصر) عقاب نخواهد نمود. از این‌رو؛ اگر کسی با مبلغ و منذری مواجه نگردید تا با دین آشنا شود و توان مهاجرت و تحقیق را نیز نداشت، مستضعف محسوب می‌شود و به دلیل اعمال جاهلانه خویش عقاب نمی‌گردد. از آن سوی در مواردی نیز که دستوری خاص از جانب شرع نرسیده است، حکم به جایز بودن آن عمل می‌شود.
۲- قبح تکلیف بما لا یطاق:[۴] خداوند بیش از توان انسان از او تکلیفی نخواسته و عُسر و حَرَج را از کسانی که معذورند، برداشته است.[۵] از هر کسی تنها در حد توانش انتظار می‌رود و اعمالش نیز طبق توانایی‌هایش ارزیابی می‌گردد. اگر نیک باشد، پاداش داده می‌شود و اگر زشت باشد، معاقبه می‌گردد.
ج. عدل در محشر:

خداوند در روز قیامت با توجه به موارد فوق به عدالت حکم می‌کند.

د. عدل در اجرای حکم:

خداوند در اجرای حکم نیز به عدالت عمل می‌کند؛ نیکان را پاداش و بدکاران را عقاب می‌نماید.

قابل توجه است که در ادعیه امامان معصوم‏(ع) همواره از عدالت خداوند به او پناه برده شده است و در قرآن نیز صفت عدل به صورت سلب ظلم به خداوند نسبت داده شده است. رمز آن این است که اطاعت از حق و عبادت او آن‌گونه که شایسته او است، و شکر نعمات او به گونه‌ای که جبران نعمات و هدایای الهی را بنماید، در توان کسی نیست؛ چرا که توفیق اطاعت و شکر او نیز خود تفضّلی دیگر و موهبتی دیگر است و شکری جدید را می‌طلبد.

از سوی دیگر؛ اطاعت و تشکر در مقابل نعماتی است که در دنیا در اختیار ما نهاده شده است. بنابراین، ثواب اخروی، چیزی جز تفضّل و عنایتی مضاعف نیست؛ یعنی از آن‌جا که رحمت الهی بر غضبش مقدم است و خداوند رحمت را بر خود واجب نموده،[۶] سنت الهی بر دادن پاداش دوباره در مقابل اطاعت و تشکر واقع شده است. به همین جهت، چندین برابر اعمال حسنه مؤمنان، به آنها پاداش می‌دهد، نه فقط به قدر استحقاقشان، و از عذاب اخروی مُجرمان نیز به انحای مختلف: از راه بلایای دنیوی، سکرات مرگ و قبر و محشر و شفاعت می‌کاهد، به آنها تخفیف می‌دهد و آنها را به اندازه استحقاقشان مؤاخذه نمی‌کند.

از این‌رو؛ خداوند در مقام ثواب و عقاب اهل فضل و جود و احسان و عفو و مغفرت است، نه اهل عدل و احسان و تفضل و کرم و جود از حیث ارزش اخلاقی برتر از عدالت‌اند. در نتیجه، او فوق عدل است؛ چون حاکم و مولای مطلق و خیر محض و رحمت واسعه است.

شایان ذکر است که اعتقاد به عدالت الهی در تمامی ابعاد آن، دارای آثار علمی و عقیدتی و عملی فراوانی است. این اعتقاد، در ارایه دلیل‌های اثبات نبوت و امامت و معاد مورد استفاده قرار می‌گیرد و در استنباط احکام نیز نقشی عظیم را ایفا می‌کند. با امید به عدل الهی در قیامت، صبر در مقابل ظلم و ستم دیگران (در صورت عجز از دفاع و دفع ظلم) آسان‌تر و مؤمنان به انجام حسنات و سبقت بر خیرات و اقامه عدل و قسط در جامعه و رعایت حقوق یکدیگر تشویق می‌شوند.

پی نوشت:

[۱]. ر. ک: مصباح المنیر، ج ۱ – ۲، ص ۳۹۶ – ۳۹۷.

[۲]. ر. ک: کشف الآیات، واژه‌های عدل، قسط، ظلّام.

[۳]. اسراء، ۱۵.

[۴]. بقره، ۲۳۳ و ۲۸۶؛ انعام، ۱۵۲؛ اعراف، ۴۲؛ مؤمنون، ۶۲.

[۵]. فتح، ۱۷؛ نور، ۶۱؛ حج، ۷۸؛ توبه، ۹۱؛ مائده، ۶.

[۶]. انعام، ۱۲ و ۵۴.

منابع:

۱- سبحانی، جعفر، الالهیات، ج ۱ – ۳، ص ۲۷۳ – ۲۹۰ و ص ۳۰۱ – ۳۱۰، مرکز جهانی علوم اسلامی، چاپ دوم، ۱۴۰۹ق.
۲- سبحانی، جعفر، بحوث فی الملل و النحل، ج ۲، ص ۳۲۹ – ۳۳۴، قم، مرکز مدیریت حوزه، چاپ دوم، ۱۳۶۶ش.
۳- شهرستانی، عبدالکریم، الملل و النحل، ج ۱ – ۲، ص ۴۷ و ۴۸، مصر، الانجلو، چاپ دوم، ۱۳۷۵ق.
۴- حلبی، ابی الصلاح، تقریب المعارف، ص ۷۱ و ۸۸ – ۹۲، قم، دفتر انتشارات اسلامی، ۱۳۶۳ش.
۵- علم الهدی، سید مرتضی، الذخیره، ص ۲۱۱ – ۲۵۵، قم، دفتر انتشارات اسلامی، ۱۴۱۱ق.
۶- مطهری، مرتضی، عدل الهی، ص ۵۹ – ۶۶، چاپ دهم.
۷- طوسی، خواجه نصیر الدین، کشف المراد، ص ۳۵۶ – ۳۶۷، قم، شکوری، چاپ چهارم، سال ۱۳۷۳ش.
۸- مصباح یزدی، محمدتقی، آموزش عقاید، ج ۱-۲، قم، درس ۲۰، ص ۱۹۰ – ۱۹۹، سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ دوازدهم، سال ۱۳۷۶ش.
۹- مصباح یزدی، محمدتقی، اخلاق در قرآن، ج ۱، ص ۷۲، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(قدس سره).
۱۰- سعیدی مهر، محمد، آموزش کلام اسلامی، ج ۱، ص ۳۱۳ – ۳۲۵، قم، چاپ دوم، سال ۱۳۸۱ش.
منبع: اسلام کوئیست