به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، ناصرالدینشاه قاجار در خاطرات روز دوشنبه ۲۷ تیر ۱۲۴۹ (۱۸ ربیعالثانی ۱۲۸۷) نوشت: همهاش اندرون بودم، به تنبلی گذشت. زنها فنجانبازی کردند. غلامبچهها آن طرف رودخانه با بیل و کلنگ حوض ساختند. عصری مردانه شد، پیشخدمتها آمدند. اللهقلیخان عریضه و اشعار امیرآخور را آورده بود. قطعه در جواب قطعه من گفته فرستاده بود. بعینها اینجا نوشته شد:
شهانشه را فدای خاک ره باد/ من و فرزند و پیوند و قبیله
بسان هفت اختر هفت بیتی/ چو حوران بهشتی بس جمیله
ز بهر افتخارم شه فرستاد/ به شهر ناصره از گلهکیله
مرا میر طویله خوانده در شعر/ ولیکن دیگری بردش به حیله
کنم طیبت مگر تا شاه خندد/ که شه شیر است من همچون کلیله
چو من اسقاط و گنگ و پیر گشتم/ برون رفتم ز اصطبل و فسیله [گله و رمه اسب و استر]
کنون میر طویله دیگری شد/ که نشناسد کرنگ از اسب نیله
دگر حاجت ندارم اوست محتاج/ بیارد دسته و میخ طویله
رضای شاه خواهم من نه منصب/ ضیای شمع جویم نی فتیله
ملک را اسب دولت زیر زین باد/ همی تا در جهان فیل است فیله
سیاچی، رحمتالله، حاجی رفته بودند به لوارک شکار. سیاچی نصف شب سوار شده بود، زیاده از حد صدمه کشیده بود. پیاده زیاد راه رفته بود، خودش چیزی نزده بود. یک قوچ پنجساله رحمتالله، یک قوچ ششساله حاجی زده بود. قوچ رحمتالله را لاشخور همه را خورده بود، گوشت نداشت.
شب مردانه شد. سیاچی آمد، تعریف زیادی کرد. بعد خوابیدیم. انیسالدوله...
منبع: روزنامه خاطرات ناصرالدینشاه قاجار از ربیعالاول ۱۲۸۷ تا شوال ۱۲۸۸ ق به انضمام سفرنامه کربلا و نجف، به کوشش مجید عبدامین، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ اول، زمستان ۱۳۹۸، صص ۳۲ و ۳۳.
۲۵۹