در سیاست، آنچه بر زبان میآید، گاه خطرناکتر از آن چیزیست که واقعاً رخ میدهد. کلمات، که باید حامل معنا، حقیقت و مسئولیت باشند، گاه به ابزار فریب، پردهپوشی و خودفریبی بدل میشوند. این همان چیزیست که میتوان نامش را خیانت کلمات گذاشت. کلمات زمانی خیانتکار میشوند که از نقش واقعی خود فاصله میگیرند و در عوض، توهم میسازند:
توهم دانایی، توهم اقتدار، توهم مشروعیت.
یکی از بارزترین نمودهای خیانت کلمات، نقشی است که در «تصمیمنگرفتن» ایفا میکنند. تصمیمنگرفتن، گاه از تصمیمگیری نادرست هم خطرناکتر است. اما همیشه سیاستمدار، آگاهانه از تصمیم فرار نمیکند؛گاهی این واژهها هستند که او را در مه تردید، در چرخش معناها، در دام تملق، معلق نگه میدارند. کلمات، وقتی خیانت میکنند،سیاستمدار را از واقعیتهای تلخ دور میکنند. او را در حصار تعارفها، جملات آراسته، عبارات چاپلوسانه و گزارشهای مجعول زندانی میکنند. زبان، بهجای آنکه ابزار روشنگری و تصمیمسازی باشد، به وسیلهای برای رضایتسازی و انکار واقعیت بدل میشود. توهم اعتبار، خطرناکترین شکل خیانت کلمات است.کلماتی که میگویند «همه چیز تحت کنترل است»، «مردم راضیاند»، «برنامهها موفق بودهاند» — در حالیکه واقعیت چیز دیگریست. واژهها در چنین بزنگاههایی، نه ابزار بیاناند و نه حامل فهم؛ بلکه تبدیل میشوند به پردهای ضخیم میان قدرت و مردم.
خیانت کلمات، فقط فریب سیاستمدار نیست؛فریب جامعه است، فریب حافظه تاریخی است، و فریب آینده. بدتر آنکه این خیانت، اغلب با لباس صداقت ظاهر میشود؛واژههایی دلنشین اما در باطن، دروغگو. در سیاست، همیشه خطر، دشمن بیرونی نیست.خطرناکتر از موشک و توپ و تانک، واژههایی هستند که میفریبند؛ کلماتی که وانمود میکنند چیزی را میگویند، اما در واقع چیزی را پنهان میکنند. خیانت کلمات، از آنجا آغاز میشود که زبان، دیگر حامل حقیقت نیست؛ بلکه ابزاریست برای انکار، برای تردید، برای تعلیق تصمیم. انحراف معنا از مسیر حقیقت، مهمترین پیامد خیانت واژگان است. این انحراف، به تصمیمهای اشتباه، اعتمادهای کاذب و در نهایت، بحرانهایی غیرقابل پیشبینی میانجامد.
در دنیای سیاست، گاه واژهها بهجای آنکه پلی میان فهم و اراده باشند، به دیوارهایی بلند برای پنهان کردن ندانستن، ناتوانی و بیعملی تبدیل میشوند. واژهها لباس حقیقتاند، اما زمانی که دروغ بر تنشان پوشانده میشود، حقیقت عریان میماند. تاریخ، مملو از لحظاتیست که یک تصمیم اشتباه، نه از جهل، که از واژگان فریبکار برآمده است. ژان بودریار، فیلسوف فرانسوی، میگوید: «در عصر وانمودها، آنچه به نمایش درمیآید، واقعیتر از واقعیت جلوه میکند.» ما در سیاستمان، دیگر با واقعیت تصمیم نمیگیریم، بلکه با «نمایش واقعیت» زندگی میکنیم.
برای اصلاح سیاست، باید نخست زبان را نجات داد. باید واژهها را از فریب و تردید و تملق پالایش کرد. باید کلمات را با حقیقت آشتی داد، و جرأت گفتن چیزهایی را پیدا کرد که شنیدنش دشوار است، و جرات شنیدن چیزهایی را داشت که گفتنش دشوار است ، تا بتوان تصمیمهایی گرفت که گرفتنشان دشوارتر است. وگرنه، همانگونه که گئورگ اشتفان گفته است: "واژهها وقتی از درون تهی شوند، دنیا را هم تهی میکنند."و در نهایت، این یک اصل بنیادین است: کلمات خود مسئول نیستند؛ این ما هستیم که با نحوه استفاده از آنها، آنها را به خدمت یا خیانت میکشانیم. سیاستمداران، مدیران، سخنوران و سیاستگذاران، در برابر سرنوشت واژگان، مسئولاند.و این مسئولیت، از جنس اخلاق، تدبیر و شجاعت و میهن پرستی است.
۲۱۶۲۱۶