کتاب کسام، به یک رویکرد فلسفی برای درک جوهر مفهوم افراط‌گرایی می‌پردازد. امروزه اقدامات زیادی برای مقابله با افراط گرایی انجام می‌شود، بدون این که واقعاً بدانیم دقیقاً چه چیزی افراط گرایی است و با چه چیزی مقابله می‌کنیم. در نتیجه، این امر اغلب مشکلات بیشتری ایجاد می کند تا آن که به راه‌حل منتهی شود....دولت‌ها و نخبگان سیاسی (مانند ترامپ یا جانسون) اغلب ایده افراط‌گرایی را سیاسی می‌کنند تا انتقادات از سیاست‌های خود را خاموش کرده و با ایجاد "دولت ضد تروریسم"، از طریق امنیتی‌سازی و نظارت، حقوق اساسی بشر را نادیده بگیرند.

گروه اندیشه: مقاله زیر، نوشته دکتر طاهر عباس که در سایت تیلور و فرانسیس منتشر شده، در واقع نقدی بر کتاب «افراط‌گرایی: یک تحلیل فلسفی» اثر قاسم کسام است، و می‌خواهد بگوید که افراط‌گرایی یک پدیده پیچیده، نسبی و هنجاری است که ریشه در مشکلات ساختاری و مادی دارد؛ در حالی که سیاست‌گذاری‌های دولتی با سیاسی کردن آن و نادیده گرفتن ماهیت چندوجهی‌اش، اغلب به جای حل مشکل، به افزایش آن و نقض حقوق مدنی منجر می‌شوند. طاهر عباس مقاله اش را در نشست نقد و بررسی کتاب قاسم کسام، ارائه کرده است. طاهر عباس (FRSA، عضو انجمن سلطنتی هنر) استاد مطالعات رادیکالیزاسیون در انستیتوی امنیت و امور جهانی در دانشگاه لیدن در لاهه است. او مدرک دکترای خود را در رشته روابط قومی از دانشگاه وارویک (سال ۲۰۰۱) اخذ کرده است. علاقه‌مندی‌های پژوهشی کنونی او عبارتند از: تقاطع اسلام‌هراسی و رادیکالیزاسیون، جنسیت و خشونت، انتقال بین نسلی اسلام‌گرایی، و روابط قومی.  عباس در نقد کتاب کسام ، ضمن قدردانی از چارچوب‌های تحلیلی کتاب (مانند تمایز افراط‌گرایی تاکتیکی - روشی، ایدئولوژیک و روان‌شناختی)، استدلال می‌کند که تعریف و مقابله با افراط‌گرایی در دنیای واقعی با چالش‌های جدی مواجه است. عباس در ادامه به ایده های اصلی کتاب کسام می پردازد.  

نسبیت و ابهام موضوعی است که از نظر عباس در کتاب کسام مطرح می شود. افراط‌گرایی مطلق وجود ندارد و این مفهوم هنجاری است؛ یعنی معنای آن به بستر (Context) بستگی دارد. حتی مخالفت‌های رادیکال (مانند جنبش‌های حقوق مدنی) در زمان خود افراطی تلقی می‌شدند. همچنین دولت‌ها و نخبگان سیاسی (مانند ترامپ یا جانسون) اغلب ایده افراط‌گرایی را سیاسی می‌کنند تا انتقادات از سیاست‌های خود را خاموش کرده و با ایجاد "دولت ضد تروریسم"، از طریق امنیتی‌سازی و نظارت، حقوق اساسی بشر را نادیده بگیرند. همچنین تروریسم دولتی نادیده گرفته می‌شود. از نظر عباس، افراط‌گرایی از "خلاء" یا صرفاً ایدئولوژی‌های بد نمی‌آید، بلکه ریشه در مشکلات مادی مشروع و نابرابری‌های ساختاری دارد. تا زمانی که این نارضایتی‌ها (Grievances) حل نشوند، افراط‌گرایی ادامه خواهد یافت. از نظر عباس تجربه افراطی شدن منحصر به فرد است و راه‌حل‌های ساده سیاست‌گذاری، غیرمؤثر هستند. از نظر کسام گفتمان‌های عمومی اغلب افراط‌گرایی را از یک منظر اسلام‌هراسانه چارچوب‌بندی می‌کنند و اعتراضات و انتقادات مشروع جوامع اقلیت مسلمان (به دلیل ستم ساختاری) را به عنوان عوامل مشکل‌زا برچسب می‌زنند. در نهایت عباس در نقد کتاب کسام، راهکار را برای مقابله موثر با افراط گرایی، اتخاذ رویکرد بین رشته ای می داند تا از هیاهوی سیاسی عبور کرده و به علل ریشه‌ای بپردازد، با این پرسش همیشگی که: "چه کسی سود می‌برد؟" ترجمه مقاله عباس طاهر در زیر از نظرتان می گذرد: 

 ****

نخستین و مهم‌ترین نکته‌ای که می‌خواهم بگویم این است که ضمن تشکر از برگزارکنندگان همایش، و به طور خاص دکتر ریک پیلز، از همان ابتدا، مجذوب شیوه‌های متعددی شدم که انواع گوناگون افراط‌گرایی در این کتاب توصیف شده‌اند، و این شیفتگی در طول مطالعه ادامه یافت.

از جمله نمونه‌های این توصیفات می‌توان به تمایز میان افراط‌گرایی تاکتیکی - روشی، افراط‌گرایی ایدئولوژیک و افراط‌گرایی روان‌شناختی اشاره کرد؛ این تمایز چارچوب ارزشمندی برای بررسی ایده‌هایی است که، در کنار موارد دیگر، به کاربرد، تکنیک‌ها و طرز فکرهای مربوط به کسانی می‌پردازد که ممکن است ما را به عنوان افراط‌گرا مورد توجه قرار دهند. ( مترجم: «افراط‌گرایی تاکتیکی - روشی»  بر اساس نوع عملکرد خشونت‌بار مثل ترور و گروگان‌گیری و بمب‌گذاری و... است. «افراط‌گرایی ایدئولوژیک»  طیفی از ایدئولوژی‌ها را از چپ افراطی تا راست افراطی را در نظر می گیرد که شامل کمونیسم، سوسیالیسم، سوسیال-دموکراسی، لیبرالیسم، محافظه‌کاری و فاشیسم می‌شود. اما همه گروه‌های افراط‌گرا در این طیف قرار نمی‌گیرند به عنوان مثال القاعده و داعش در این طیف جانمایی نشده‌اند.«افراط‌گرایی روانشناختی»  در این نوع از افراط‌گرایی، نوع باور شخص مهم نیست، بلکه چگونگی باورش مورد قضاوت قرار می‌گیرد؛ چنین فردی آنچه را که باور دارد به شکل افراطی بروز می‌دهد و حاضر نیست در هیچ شرایطی در باور خود تجدید نظر کند.)

این مضامین به صورت عمقی کاوش شده‌اند و پیامدهای فلسفی این مفاهیم در بستر کاربردی آن‌ها، برای تمام کسانی که به معنای عملی آن علاقه‌مندند، مورد بحث قرار گرفته است—و در برخی موارد، به این پرسش پرداخته می‌شود که با کار بر روی این مفهوم‌پردازی‌ها، چه اقداماتی برای کاهش آن می‌توان انجام داد؟ اما نکته جالب این است که چگونه یک هم‌افزایی (سینرژی) میان تمام مضامین مورد کاوش وجود دارد؟ به عبارت دیگر، افراط‌گرایی در خلأ وجود ندارد—و همانطور که کسام استدلال می‌کند، در اینجا ما درباره افراط‌گرایی خشونت‌آمیز صحبت می‌کنیم، نه افراط‌گرایی به طور کلی—زیرا تمام افراط‌گرایی‌ها خشونت‌آمیز نیستند. و آنچه برای ما به عنوان متفکران اجتماعی و فلسفی، و همچنین کسانی که در سیاست‌گذاری دخیل هستند، اهمیت دارد، این است که چگونه با نگران‌کننده‌ترین شکل افراط‌گرایی، یعنی افراط‌گرایی که تهدیدی برای امنیت ملی محسوب می‌شود، برخورد کنیم.

 این موضوع انواع مباحث را پیرامون سیاسی شدنِ نفسِ ایده افراط‌گرایی مطرح می‌کند؛ از جمله هدف از آن، خاموش کردن انتقادات از سیاست‌های داخلی و خارجی است.(جکسون ۲۰۰۸). همچنین، به طور بالقوه، کسانی که افراط‌گرا تلقی می‌شوند، نه‌تنها خطرآفرین برای بقیه ، بلکه در معرض خطر، معرفی می شوند.(برین-اسمیت ۲۰۱۴).

فقدان مفاهیمی چون تروریسم دولتی یا دولت ضد تروریسم از گفتمان مذکور، مشهود و آشکار است (بلیکلی ۲۰۰۷). سیاستمدارانی که با نیاز مبرم به یافتن پاسخ برای موقعیت‌هایی مواجه هستند که ممکن است «شریرانه» (Wicked) تلقی شوند، به طور اجتناب‌ناپذیری منافع خاصی در این موضوع دارند، و این امر به ویژه در سطوح دولتی  صادق است.

با این حال، در این مورد، بخشی از مشکل این است که چارچوب‌بندی افراط‌گرایی به عنوان یک پدیده شریرانه، نیازمند یک رویکرد خاص است که در برخی موارد می‌تواند به لغو حقوق اساسی بشر منجر شود (درهر، گاسبنر و سیمرز ۲۰۱۰). همچنین، این امر می‌تواند به مسائل نظارت و امنیتی‌سازی بینجامد که این تصور را ایجاد می‌کند که مشکلی بسیار بزرگ‌تر از آنچه در عمل وجود دارد، در جریان است (بوزان و وِیور ۲۰۰۹).

در نتیجه، موضوع بحث به ضرورت حفظ نظم و قانون در برابر افراط‌گرایی تبدیل می‌شود، به‌ویژه در مورد کسانی که در آستانه تبدیل شدن به افراط‌گرا هستند یا قبلاً به خشونت روی آورده‌اند.

اما این‌ها برای افراط‌گرایی به طور کلی چه معنایی دارد؟ در همین فضا است که ممکن است وارد بحث‌های گوناگونی درباره آزادی بیان مخالف و چگونگی تلاقی این آزادی با مسائل مربوط به سخنان نفرت‌پراکن که رفتار خشونت‌آمیز را تشویق می‌کنند، شویم (تایتلی ۲۰۲۰).

مسئله دیگر این است که افراط‌گرایی در سطح دولت چه چیزی را تشکیل می‌دهد، و این موضوع با توجه به سیاست‌ها، ایدئولوژی و رویه‌های گسترده‌تر دولت ضد تروریسم پیچیده‌تر می‌شود؛ چرا که همه این عوامل به دشواری تعریف افراط‌گرایی در سطح حکومتی دامن می‌زنند. تهاجم اخیر روسیه به اوکراین به عنوان یک نمونه جدید به ذهن متبادر می‌شود. در این حالت، موضوع طبقه‌بندی نگرانی‌های دیگری را در مورد جزئیات دقیق‌تر مطرح می‌کند که گاهی اوقات در تلاش برای یافتن راه‌حل‌های فوری برای شرایط اضطراری نادیده گرفته می‌شوند (یوسف ۲۰۲۰).

با در نظر گرفتن موضوعات مذکور، به عنوان نقطه شروع بحث، می‌توانیم فرض کنیم که افراط‌گرایی فی‌نفسه یک مشکل نیست، بلکه نوعی از افراط‌گرایی وجود دارد که به دلیل تهدیداتی که برای مفاهیم گسترده‌تر امنیت ایجاد می‌کند، باعث نگرانی کشورها و اعضای جامعه می‌شود. در واقع، اگر فراتر رویم، افراط‌گرایی ممکن است یک اصطلاح هنجاری تلقی شود. این کلمه فاقد معنا است مگر اینکه در بافتار (زمینه) مورد نظر قرار گیرد. به عنوان مثال، من می‌توانم خود را فوق‌العاده مهربان، به شدت سخاوتمند و بسیار روشن‌فکر توصیف کنم. در نگاه دیگران، افراط‌گرایی من ممکن است تا جایی تلقی شود که (هرچند پوچ) اگر تعصب من به طور ناعادلانه‌ای دیگران را متضرر کند، نیاز به نوعی نظارت و کنترل داشته باشد.

همچنین، این موضوع با اصطلاح رادیکالیزاسیون (افراطی شدن) مرتبط است که اغلب دچار کج‌فهمی می‌شود. از نظر بسیاری، رادیکالیزاسیون اقدامی بالا به پایین و دولت‌محور و در ارتباط با شناسایی گرایش‌هایی در جامعه یا میان افراد است که باید به نحوی مقاومت از آن‌ها زایل و در این باره پیشگیری انجام شود (سیلوا ۲۰۱۸). با این حال، همانطور که قبلاً گفته شد، رادیکال بودن در بستر دموکراسی‌های لیبرال سکولار امروزی در اروپای غربی، و همچنین در گذشته، کاملاً مناسب و به‌جاست. در مورد بریتانیا، لازم نیست زیاد به عقب برگردیم تا رویدادهای اجتماعی رادیکال دهه ۱۹۶۰ را که آغازگر دوره لیبرال در روابط نژادی بودند، در نظر بگیریم. همچنین می‌توانیم در مورد جنبش حقوق مدنی در ایالات متحده و اعتراضات ضد ویتنام که در سراسر اروپای غربی در طول دهه‌های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ فوران کرد، صحبت کنیم؛ این جنبش‌ها نسلی از جوانان را بسیج کردند. بسیاری از این اقدامات در زمان وقوع خود می‌توانستند افراطی یا رادیکال توصیف شوند.

در نتیجه، آنچه آن را افراط‌گرایی می‌دانیم، باید در بافتار خود مورد توجه قرار گیرد (بکر ۲۰۲۱). چیزی به نام افراط مطلق وجود ندارد. واقعیت افراط‌گرایی نسبی است—آنچه یک شخص، عمل کسی را افراطی یا افراط‌گرا می‌داند، ممکن است توسط دیگری یک کارزار مبارزه با افراط‌گرایی خشونت‌آمیز تلقی شود. همان‌طور که فصل اول کتاب توضیح می‌دهد، ما معانی‌ای را به کلماتی اختصاص می‌دهیم که فی‌نفسه معنایی ندارند؛ و این امر در استفاده از آن‌ها در گفتمان‌های عمومی، سیاست‌گذاری، و محافل آکادمیک و همچنین اجتماع صادق است، جایی که همه این اصطلاحات، یعنی افراط‌گرایی، رادیکالیزاسیون، و حتی تروریسم، به روش‌های بسیار متنوعی فهمیده، تجربه و بیرونی می‌شوند.

این کتاب، آن‌گونه که من می‌فهمم، به صورت ارزشمندی به یک رویکرد فلسفی برای درک جوهر مفهوم افراط‌گرایی می‌پردازد. امروزه مشخص است که اقدامات زیادی برای مقابله با افراط گرایی انجام می‌شود، بدون این که واقعاً بدانیم یا درک کنیم دقیقاً چه چیزی افراط گرایی است و با چه چیزی مقابله می‌کنیم (عباس ۲۰۲۱). در نتیجه، این امر اغلب مشکلات بیشتری ایجاد می کند تا آن که به راه‌حل منتهی شود، به‌ویژه وقتی پای پیامدهای تعریف برخی جوامع به عنوان رادیکال در میان باشد و این که این برچسب‌زنی، چگونه باعث عینی‌سازی و بازسازی (Reifying) روابط میان کسانی که برچسب می‌خورند و کسانی که برچسب نمی‌خورند، می‌شود. منظور من این است که چگونه جوامع اقلیت مسلمان، به‌ویژه در اروپای غربی، به گفتمان گسترده‌تری درباره اسلام‌هراسی کشیده می‌شوند؛ گفتمانی که مبتنی بر تفسیر نادرست و انحراف است و عمدتاً توسط رسانه‌ها و گفتمان‌های سیاسی مختلف هدایت می‌شود (عباس ۲۰۱۹). البته، رفتار و اعمال برخی «افراد بسیار بد» باید «کنار گذاشته شوند»، زیرا قادر به انجام کارهای بسیار بدی هستند یا مرتکب آن شده‌اند.

اما چه میزان از آنچه ما به عنوان افراط‌گرایی در محاوره عمومی درک می‌کنیم، توسط یک منظر اسلام‌هراسانه درباره اسلام و مسلمانان چارچوب‌بندی شده است که تصور نادرست مسائل داخلی به جای مسائل خارجی را حفظ می‌کند؟ به طور کلی، برچسب‌هایی مانند جهادی، تکفیری و سلفی بدون دقت کافی و به صورت بی‌پروا به کار برده می‌شوند. علاوه بر این، افرادی که به دنبال مبارزه با این برچسب‌زنی منفی هستند، اغلب خودشان افراط‌گرا قلمداد می‌شوند و این اعتقاد را به وجود می‌آورند که آن‌ها خود به مشکل افراط‌گرایی دامن می‌زنند. اعتراض یا واکنش انتقادی مسلمانانی که در اروپا یا خاورمیانه امروزی، در گذشته نزدیک یا تاریخی (طی سیصد سال گذشته) تجارب واقعی از ستم داشته‌اند، نادیده گرفته می‌شود. با این کار، ویژگی دیگری از اسلام‌هراسی، یعنی نادیده گرفتن فوری انتقادات مسلمانان، تأیید می‌شود (صابر ۲۰۲۲).

بنابراین، با در نظر گرفتن همه این دیدگاه‌ها—یعنی عوامل تاریخی، سیاسی، فرهنگی، ایدئولوژیک، سیاست‌محور، اقتصادی و در نتیجه، ساختاری و فردی—درست است که مطالعه افراط‌گرایی باید بین‌رشته‌ای و چندرشته‌ای باشد، چه از طریق فلسفه، جامعه‌شناسی، علوم سیاسی، روابط بین‌الملل، و چه سایر حوزه‌ها. ما نباید اهمیت فزاینده روان‌شناسی و بهداشت روانی عمومی را در این زمینه از دست بدهیم، که بر آسیب‌پذیری‌های سطح فردی تمرکز دارد؛ این آسیب‌پذیری‌ها اغلب محرک‌هایی هستند که بین عواملی که به عنوان «نیروهای هل‌دهنده و کشنده» در مسیر افراط‌گرایی، رادیکالیزاسیون و تروریسم توصیف می‌شوند، قرار می‌گیرند. در نتیجه، ما باید واژگانی را توسعه دهیم که به درک افراط‌گرایی کمک کند و در عین حال به هدف اصلی خود وفادار بماند. با این حال، پرسشِ «به چه دلیل؟» همیشه مطرح خواهد بود. چه کسی سود می‌برد؟ و چه کسی بیشترین عواقب را متحمل می‌شود؟

در پرداختن به ماهیت فلسفی افراط‌گرایی و اینکه چگونه باید آن را به عنوان مفهومی باز، بی‌حد و مرز و توانمند در ارائه راه‌حل برای مسائل در نظر بگیریم، دشوار است که از واقعیت‌های سیاسی که ویژگی‌های افراط‌گرایی را تقویت می‌کنند، در نگارش این کتاب اجتناب کنیم. مشکلات مادی مشروعی وجود دارند که توسط دلایل ایدئولوژیک و در محیط‌هایی ناشی از درگیری‌های تاریخی و معاصر شکل می‌گیرند، و این کتاب به آن‌ها می‌پردازد. در نتیجه، قرار دادن دو فرد رادیکال در یک اتاق، حتی اگر منشأ مشابهی داشته باشند و برای آرمان‌های یکسانی می‌جنگند، و تعیین میزان شباهت‌های آن‌ها در قالب مفاهیم کلی، غیرممکن است. مقابله با افراط‌گرایی چیزی فراتر از صرفاً مخالفت با روایت‌ها یا ایدئولوژی‌ها است. وجود نارضایتی‌ها اغلب منجر به دشواری‌های مادی برای افرادی می‌شود که انگیزه بهبود محرومیت‌های ساختاری را دارند.

من با کسام موافقم که می‌گوید: "تا زمانی که با مسائل واقعی موجود برخورد نکنیم، همواره سطحی از افراط‌گرایی وجود خواهد داشت، زیرا برخی افراد همیشه نسبت به شرایط مادی خود ناراضی خواهند بود." جامعه ذاتاً نابرابر است. در نتیجه، اختلافات در هر سازمان یا تجمعی اجتناب‌ناپذیرند. و در دنیای امروز، قطبی‌سازی بیش از هر زمان دیگری افراد را از هم جدا می‌کند، و این امر به ویژه در فضایی که هیچ زمینه مشترکی که مورد اجماع اکثریت قابل قبول برای اکثر مردم باشد، وجود ندارد، صادق است (علی ۲۰۱۸).

با این حال، در این حوزه به طور کلی همچنان این فرض وجود دارد که مسیری به سوی افراط‌گرایی وجود دارد و می‌توان با مهندسی مجدد هوشمندانه سیاست و عمل، آن را معکوس کرد تا مسیر خطی میان درجات مختلف افراط‌گرایی که در نهایت می‌تواند به خشونت سیاسی منجر شود، قطع شود؛ یا در برخی موارد، بسته به تعریف اصطلاح، می‌توان آن را به ضد افراط‌گرایی یا جریان رادیکال‌زدایی معکوس کرد. با این حال، مشکل این رویکرد در خطی بودن آن نهفته است. این رویکرد، فرضیه "نوار نقاله" را مطرح می‌کند که می‌گوید مردم بر روی یک نوار نقاله هستند و اگر آن نوار نقاله قابل تغییر باشد، مردم از افراط‌گرایی دور خواهند شد.

اما، شواهد رو به رشد مطالعات افراط‌گرایی و رادیکالیزاسیون نشان می‌دهد که هیچ مسیر واحدی برای رادیکالیزاسیون وجود ندارد (بیکر-بیل، هیت-کلی، و جارویس ۲۰۱۴). هیچ دلیل منطقی برای وجود چنین مسیری نیست. هیچ الگوی دانش واحدی وجود ندارد که برای همه اعمال شود. در مقابل، تجربه هر فرد (طبق تعریف) متمایز است. در نتیجه، تدوین راه‌حل‌هایی که برای همه قابل قبول باشد، بسیار دشوار است، و واقعیت این است که حوزه سیاست‌گذاری اغلب راه حل ساده‌تری را انتخاب می‌کند که می‌تواند پیامدهای عمیقی داشته باشد.

علاوه بر نابودی ایده‌های اساسی حقوق بشر، پیمان اجتماعی و نگرانی‌های مربوط به اعتماد اجتماعی و سیاسی، تضمین می‌کند که یک دولت ضد تروریسم مستقر شود که در آن قانون ابتدا وضع می‌شود و تفکر بعد از آن می‌آید. سیستم‌های پلیسی، امنیتی‌سازی و جمع‌آوری اطلاعاتی معرفی می‌شوند که کمتر نگران فرد هستند و بیشتر به مفاهیم دفاع از دولت-ملت‌هایی می‌پردازند که هنوز در این مرحله فرضی هستند. به همین دلیل، قطبی‌سازی در حال برجسته‌تر شدن است، که پیامد آن پرورش انواع جدید رادیکالیزاسیون است. جای تعجب نیست که اجرای سیاست‌های مقابله با افراط‌گرایی خشونت‌آمیز می‌تواند پیامد ناخواسته افزایش گسترش افراط‌گرایی خشونت‌آمیز را داشته باشد. این امر به ویژه زمانی صادق است که رقابتی میان افراد و سازمان‌ها برای قرار گرفتن در صدر هرم قدرت به منظور کسب منافع شخصی و گروهی وجود دارد. این تنها باعث خشم بیشتر حاشیه‌ها می‌شود و قلمرو افراط‌گرایی خشونت‌آمیز را گسترده‌تر می‌کند.

با این حال، این اغلب نتیجه تفکر "برج عاج‌نشین" است، که در آن افراد می‌توانند توسط روایت‌های بزرگی که ریشه در دیدگاه‌های ایدئولوژیک دیگر مانند استثناگرایی (Exceptionalism) یا ناسیونالیسم دارند، متقاعد یا حتی هم‌جهت شوند و سپس از این روایت‌ها برای توجیه مواضع خود استفاده کنند. آیا دیدگاه‌های دونالد ترامپ افراط‌گرا بود؟ طبق تحقیقات در حال انجام در مورد حوادث ۶ ژانویه ۲۰۲۱، این احتمال وجود دارد که اظهارات او، هرچند برای گوش آشنا نامنسجم و مبهم بود، توانست افراد محروم و سرخورده را به افراط‌گرایی خشونت‌آمیز برانگیزد و بسیج کند. جای تعجب نیست افرادی که به امور غیرمحتمل اعتقاد دارند و به امکانات نمی اندیشند، بیشتر مستعد اعتقاد به نظریه توطئه‌ هستند (اوسینسکی ۲۰۱۸). آیا ما بوریس جانسون را یک افراط‌گرا می‌دانیم، چون جدایی بریتانیا از اتحادیه اروپا (برگزیت) را آغاز و حمایت کرد؟ آیا آن اقدام بحث‌برانگیز و به شدت مسأله‌ساز، نتیجه یک ایدئولوژی افراطی از سوی دولت بود؟

در چنین سناریوهایی، چه کسی حق دارد تصمیم بگیرد چه اتفاقی بیفتد؟ چه کسی حق دارد نخبگان غیرپاسخگو را مجازات کند، به خصوص زمانی که اقدامات سیاسی، خود توسط نهادهای دولتی که امکان قدرت گرفتن چنین رهبران جهانی را فراهم می‌کنند، مورد نظارت قرار گرفته و به عنوان افراطی برچسب زده می‌شوند؟ این افراط‌گرایی را می‌توان همزمان در مرکز و حاشیه جامعه مشاهده کرد. این واقعیت که افراط‌گرایی را می‌توان در همه بخش‌های جامعه یافت، نشان می‌دهد که رویکردهای فلسفی برای درک افراط‌گرایی می‌توانند بُعد جدیدی را برای ما فراهم کنند.

با این حال، پس از اثبات اینکه افراط‌گرایی یک مشکل است، مهم است که بهتر بفهمیم برای مبارزه با آن در این زمینه‌ها چه می‌توانیم انجام دهیم؟ همان‌طور که ملت‌ها به دنبال متمایز یا منحصر به فرد نشان دادن خود هستند، همه این‌ها مواضع ارزش‌مداری هستند که نیازمند پاسخ‌های خاصی‌اند که قادر باشند از نگرانی‌های گسترده‌تر درباره اینکه ما به عنوان یک ملت چه کسی هستیم و چه کسی نیستیم، فراتر روند. اما افراط‌گرایی از مرزها عبور می‌کند، نه تنها از طریق جابجایی ایده‌ها که توسط افراد در حال حرکت حمل می‌شوند، بلکه از طریق نزدیکی و بی‌واسطگی رسانه‌های اجتماعی و سایر روش‌های تماس و تبادل دیجیتال به طور فزاینده‌ای رایج می‌شوند.

افراط‌گرایی به مشکلات دنیای واقعی منجر می‌شود که نیازمند توسعه راه‌حل‌های دنیای واقعی است. هنگامی که بحث افراط‌گرایی مطرح می‌شود، ابزارهای فلسفی می‌توانند به ما کمک کنند تا این مفهوم را به طور عمیق درک کنیم تا بتوانیم از میان هیاهو، حرارت و ابهامی که ذهن‌ها، سیاست‌گذاران و جوامع در سراسر جهان را آزار می‌دهد، عبور کنیم. کتاب کسام یک سهم بزرگ در زمینه آن چیزی است که تنها می‌توان آن را "مطالعات افراط‌گرایی مبهم" اما در حال گسترش نامید، و تنها به همین دلیل ارزش خواندن دارد.

بیشتر بخوانید:

انتخابات زودرس مجلس و جوان سازی نظام حکمرانی / اعتماد مردم به بخش موشکی جوان در جنگ / رفراندوم خطرناک است، ناکارآمدی، نتیجه پیری نظام حکمرانی است
شگفتی آفرینی ایرانیان در جنگ ۱۲ روزه / چرا جهانیان، داخلی ها، دانشگاهیان و مسئولان در عملکرد مردم حیران شدند؟/ عدم درک صحیح یکتایی ایرانیان
شکست وفاق در سرنوشت ایرانیان از مشروطه تا کنون/ تاریخ فقدان؛ وفاق هم مثل مجلس مان است / چرا تلاش ها برای زیست مدرن در ایران به شکست انجامیده؟
روایت اکبری از دغدغه های سلیمانی در باره جریان تحریف مشروطه، نهضت ملی و انقلاب ۵۷ / نظریه پردازی که روایت تمدنی اش ناتمام ماند

۲۱۶۲۱۶

منبع: خبرآنلاین