محمد زارع شیرین‌کندی گفت: بدترین کار ممکن درباره هایدگر، کشیدنِ پای او به وسط نزاع‌ها و دعواهای سیاسی «خاورمیانه‌ای» در این‌جاست. نه منازعات ایدئولوژیک و جاروجنجال‌های سیاسیِ اغلب بی‌ثمر و گاه خانمان‌سوز و خطرناک در کشور ما نیازی به هایدگر دارند و نه تفکر هایدگر استعداد این کار را دارد.

به‌گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، رضا دستجردی در مقدمه گفت و گو ی خود با محمدزارع شیرین کندی که به مناسبت سالروز تولد فیلسوف آلمانی هایدگر انجام داده، نوشت: بیست‌وششم سپتامبر مصادف با چهارم مهر، سال‌روز تولد مارتین هایدگر از مشاهیر فلسفه جهان است که با خلق طرق تازه در اندیشیدن به وجود و هستی، همچنان از چالش‌برانگیزترین فیلسوفان قرن بیستم محسوب می‌شود. هایدگر که هم‌زمان با نقد مدرنیته، تکنیک و نیهیلیسم، راهی برای اندیشیدن به جهان امروز پیش پای ما گذارد، با خلق آثاری چند، از فلسفه تا علوم انسانی و حتی تکنولوژی معاصر، بر حیات امروز ما نیز اثربخش بوده است. خالق آلمانی آثاری چون «فلسفه، دانشگاه، سیاست»، «آموزه حقیقت افلاطون»، «مفهوم زمان»، «هستی و زمان» و بسیاری آثار ژرف دیگر همچنان از پرمخاطب‌ترین چهره‌های اندیشه و تفکر امروز قلمداد می‌شود. آنچه در پی می‌آید، حاصل گفت‌وگوی ایبنا با محمد زارع شیرین‌کندی، مدرس، مترجم و پژوهشگر حوزه فلسفه است که پیش‌تر «پدیدارشناسی نخستین مراحل خودآگاهی فلسفی ما» به‌همت نشر هرمس از وی به چاپ رسیده است.

محمد زارع شیرین‌کندی

 هایدگر همواره مورد توجه بوده و در محافل بسیار، جدال‌های فکری زیادی ایجاد کرده است. حال به موازات اینکه امروز برخلاف گذشته، ترجمه و تألیف آثار بسیاری از او به جای مانده، به نظر می‌رسد بحث‌های روشنفکری درباره وی قدری فروکش کرده. علت چیست؟

هایدگر دقیقاً فیلسوف این روزگار و این دوران است و احتمالاً تفکر او در آینده و آینده‌ها هم منشأ اندیشیدن‌ها و موضوع بحث‌ها خواهد بود. زمان و عالم کنونی در تفکر او چنان به گفت و بیان درآمده که زمان و عالم یونانی در آثار افلاطون و ارسطو، و زمان و عالم مدرن در آرای دکارت و دکارتیان، و زمان و عالم روشنگری در افکار کانت و ایده‌آلیسم آلمانی. چرا که برخلاف تصور غالب و نسبتاً سطحی و عامیانه در میان ما، فلسفه و تفکر فلسفی در غرب هیچ‌گاه جدا و منفک از زندگی واقعی و تحولات درونی و انضمامی جامعه‌های غربی نبوده است و تفکر فلسفی همواره در پیوند تنگاتنگ با زندگی در بطن رویدادهای تاریخی پدید آمده و بسط یافته است.

روشنفکری مقوله دیگری است که بیشتر با انتقادها و اعتراض‌های سیاسی و مکاتب و ایدئولوژی‌های چپ مناسبت داشت و دارد. هایدگر را با مفاهیم جریان روشنفکری و ایدئولوژی‌های چپ می‌توان تفسیر کرد، چنان‌که کسانی مانند مارکوزه، سارتر، گلدمن و دریدا این کار را کرده‌اند، اما تفکر او فراتر از این‌ها می‌رود و رفته است. اما اگر منظور شما از فروکش کردن بحث‌های روشنفکران درباره هایدگر آن است که او دیگر مطرح نیست و نفوذ و تأثیر پیشین را ندارد باید عرض کرد که وقت او تازه فرارسیده و این زمان و این جهان کنونی دقیقاً همان زمان و جهانی است که تشنه اندیشه‌ها و نیازمند تأملات اوست. همان‌طورکه در آغاز سخن گفتم او اندیشمند این روزگار و طراح پرسش‌های این عصر است و دیگر بی‌اعتنایی به مباحثی که او راجع به نحوه هستن و شیوه زیستن بشر متجدد کنونی طرح کرده، ممکن نیست. گویی او به‌گونه‌ای، اکنونیان و آیندگان را به فهم اندیشه‌هایش مجبور کرده و این اجبار حالا بیشتر از هر زمان دیگری معلوم شده است.

درک امروز ما از هایدگر چیست و اندیشه او به چه درد شرایط کنونی ما می‌خورد؟

چند سال پیش دو یادداشت از من در روزنامه اعتماد منتشر شد. عنوان یادداشت نخست که در سال ۱۴۰۰ منتشر شد، این بود: «هایدگر سخنی برای ما ندارد»، و عنوان یادداشت دوم که در سال ۱۴۰۱ چاپ شد چنین بود: «بدون هایدگر، هرگز!». این دو گزاره نقیض هم یا ضد هم نیستند، بلکه از وضع فکری و تاریخیِ ویژه و ناروشن و مبهم ما حکایت می‌کنند. برای توصیف وضع تاریخی ما در این حدود صدوپنجاه سال اخیر، شاید جز آشفتگی و پریشانی، تعبیری مناسب‌تر نتوان یافت. پرواضح است که هدف نه تحقیر «خویشتن» و تاریخ، فرهنگ و سنت‌های خودمان است و نه دست کم گرفتن یا نادیده گرفتن آنها، بلکه دقیقاً توصیف پدیدارشناختی یک دوره استثنایی و بسیار مبهم، پیچیده و گیج‌کننده است.

«هایدگرسخنی برای ما ندارد»، یعنی او در مقام وارث خلاق تفکر غربی از دل همان سنت، فرهنگ و تاریخ سخن می‌گوید درگفت‌وگویی دائمی با آن و با طرح پرسش‌هایی سخت و سماجت‌آمیز از همان فرهنگ و فرادهش. او متافیزیک غرب را اندیشه ذاتی و بنیادی انسان غربی می‌داند و مدرنیته، سوبژکتیویته، اومانیسم، تکنیک، نیهیلیسم، ایدئولوژی‌ها و جنگ‌های جهانی و محلی را در نسبت‌شان با متافیزیک و تاریخ تطور آن تفسیر می‌کند. از این‌رو، اندیشه و گفتار او ناظر به وضع انسان غربی و به‌تعبیر خودش دازاین غربی یا دازاین اروپایی است. او نه‌تنها چیزی برای «ما» نگفته و ننوشته، بلکه شاید «ما» را به‌رغم همه توهمات ناشی از خودبزرگ‌بینی، تکبرات و تبختراتِ تهیِ فخرفروشانه، که ایران ما در تاریخ بلندش چنین و چنان بوده!، اصلاً نمی‌شناخته است و به قول عوام، عددی حساب نمی‌کرده است.

برای هایدگر، هگل و بیشتر فیلسوفان غربی، فلسفه به‌عنوان تعین‌بخش تاریخ غرب مختصِ غرب بوده و از این‌رو، ملت‌ها و قوم‌های دیگر، نه مشارکتی در سیر این تاریخ به سمت خودآگاهی، خودبنیادی و مدرنیته داشته‌اند و نه می‌توانستند که داشته باشند، چرا که فلسفه و متافیزیک صرفاً نسبت‌گیری و درگیری تاریخی «روح» به‌تعبیر هگل و «دازاین اروپایی» به‌تعبیر هایدگر بوده است. اما از سوی دیگر، چون تمام کره ارض تحت سیطره مدرنیته غربی قرار گرفته و ساختار وجودی همه جامعه‌های سنتی، رنگ و بو و شکل و شمایل متجددانه به خود گرفته و انسان‌ها در این جامعه‌ها نیز تحت تأثیر سبک زندگی، ادبیات، رمان، ایدئولوژی و ماشین و اندیشه و عقیده غربی گاه احساس و حال و اعتقادی مشابه احساس و حال و اعتقاد انسان غربی در خود احساس می‌کنند، پس هایدگر در این‌جا برای ما نیز سخنی آموزنده و راه‌گشا خواهد داشت.

«بدون هایدگر، هرگز!» به این معناست. دهه‌هاست که ما در اینجا درباره نسبت سنت و تجدد، نسبت دین و علم، نسبت دین و تکنیک مدرن، نسبت دین و سیاست مدرن، نسبت دین و آزادی و جایگاه نامعلوم علوم انسانی و غیره حرف می‌زنیم. امروزه رسوخ نیهیلیسم نقاب‌دار و بسیار خطرناک حتی در میان معتقدان و خانواده‌های دین‌دار، اوضاع و احوال روانی جوانان و سبک زندگی خودمختارانه‌شان، بحران‌های محیط‌زیستی مانند تخریب زمین و آسمان و هوا، خشک شدن دریاچه‌ها و رودخانه‌ها بر اثر مدرنیزاسیون کاذب و توسعه ناسنجیده، «مصرف» بی‌رویه همه‌چیز به‌خصوص «ارزش‌ها» ی مقدس و معنوی و صدها معضل دیگر، انگیزه و باعث فراخوانده شدنِ خودبه‌خودی تفکر هایدگر به اینجا هستند.

بدیهی است که هایدگر در مقام یک متفکر، راه‌حل و نسخه ندارد، اما آشنایی ژرف اهل تحقیق و تدبیر با تفکر او پرتویی بر مسائل ما خواهد افکند و اندیشیدن به این مسائل بدون توجه به او و تفکر او طبیعتاً به ارائه راه‌حل‌ها و نسخه‌های مضحک می‌انجامد، همان‌طور که تاکنون انجامیده است. هایدگر راه‌حل ندارد، اما راه را نشان می‌دهد. اگر رهروان در رهروی و حرکت خویش، جدی، سمج و نستوه باشند هایدگر راه را نشان خواهد داد، چنان‌که خود غربی‌ها و ژاپنی‌های سخت‌کوش دارند از او می‌آموزند. اما اینکه ما مدعیان پرادعا که برای کل عالم و آدم هم برنامه و راه‌حل داریم از هایدگر چه آموخته‌ایم و چه می‌توانیم بیاموزیم، چندان روشن و معلوم نیست.

تأثیرات هایدگر فراتر از فلسفه است و نشانه‌های آن در حوزه‌هایی چون علوم سیاسی، جامعه‌شناسی، انسان‌شناسی و نظایر آن دیده می‌شود. امروز کدام بخش از اندیشه او جذاب است؟

بلی، تفکر هایدگر فراتر از فلسفه در علوم انسانی، مانند انسان‌شناسی، جامعه‌شناسی، روان‌شناسی و حتی در علوم تجربی مانند فیزیک، بیوفیزیک، کیهان‌شناسی، مهندسی، پزشکی، پرستاری، روان‌درمانی و غیره نیز اثر گذاشته است. اساساً متفکران بزرگ این‌گونه‌اند. با استفاده از گفته‌ها و تعبیرهای خود او می‌توان گفت که متفکران اصیل به یک چیز می‌اندیشند، به سوی یک اندیشه و یک ستاره رهسپارند و پرداختن به امور متکثر، جزئی، پراکنده و گاه بی‌ارتباط به همدیگر را به متخصصان و پژوهشگران شاخه‌های مختلف علوم وا می‌گذارند. بنابراین چون واحد و کل را می‌اندیشند، به‌ناگزیر تأثیر تفکرشان در همه ساحت‌ها و حیطه‌های زندگی لمس می‌شود و از همین‌جاست که تأثیر او نه‌فقط در علوم انسانی، بلکه در علوم طبیعی، مهندسی و غیره نیز دیده می‌شود.

دریافت متفکرانه سخن اصلی یک دوران (دیسکورس یا پارادایم غالب) کار سترگ فیلسوفان بزرگ است و از همین دریافت متفکرانه است که فرایند تکوین و جایگاه هر چیزی، از جمله علوم و فنون مختلف آن، تفسیر می‌گردد. هایدگر ذات دوران مدرن را با تفسیر تاریخ فلسفه و سیر متافیزیک غرب می‌خواهد بیان و عیان کند. در این‌صورت و با این شیوه، همه ابعاد و اضلاع حیات بشر مدرن به‌گونه‌ای خود را نشان می‌دهند. پس به‌سهولت نمی‌توان گفت امروزه کدام بخش از تفکر او جذابیت دارد.

شاید با قدری تسامح بتوان گفت جذابیت هایدگر متأخر روزافزون است، زیرا او در دوره متأخر از حیات فلسفی‌اش که به دوره تاریخ هستی‌اندیشی مشهور است، از طریق تفسیر تفکر نیچه و شعر هلدرلین، بیشتر جنبه‌های زندگی مدرن مانند فراموشی وجود، سوبژکتیویته، مرکزیت و اصالت سوژه، اراده معطوف به قدرت، گریختن / غیاب خدایان، استیلای تکنیک، سلطه بر زمین، تخریب سکونت‌گاه، ظهور ایدئولوژی‌های مدرن و غیره را نقد کرده است و امروزه در عصر فضای مجازی و بسط و توسعه هوش مصنوعی، هایدگر سخنان متذکرانه شنیدنی برای گفتن دارد.

او نود صد سال پیش دقیقاً همین اوضاع فاجعه‌بار را می‌دیده است، یعنی همین تضایف و نسبت سروری تکنیک و بردگی بشر، ازخودبیگانگی در فضای مجازی و رخت بربستن آرامش درونی، تلقیح و تولید مصنوعی انسان، شبیه‌سازی، وضع کنونی دولت آمریکا، سیطره هوش مصنوعی، جنگ‌ها، درنده‌خویی‌ها و کشت‌وکشتارها را دقیقاً می‌دیده است و همین دیدنِ باریک‌بینانه است که موجب شده امروزه آثار او به بیشتر زبان‌های دنیا ترجمه شود و تفکرش مرزها را درنوردد و انسان‌های اندیشمند و دردمند را به تأمل در وضع و حال خویش و جهان و محیط‌زیست خویش دعوت کند.

اخیراً در «دفترهای سیاه» مشخص شده که ارتباط هایدگر با نازیسم اتفاقی نبوده. آیا می‌توان گفت نازیسم از دل اندیشه هایدگر برآمده است؟

این‌که نازیسم از دل اندیشه هایدگر برآمده است یا نه، در مدت زمان حدود نود سال معرکه آرا بوده است. واقعیتی تاریخی و انکارناپذیراست که هایدگر به نازیسم پیوست و یک نازی شد. اما مدت ریاست او بر دانشگاه فرایبورگ حدود یازده ماه بوده است. استعفای او مهم‌ترین شاهد و قرینه بر این نکته است که «خود غلط بود آنچه او می‌پنداشت». توجه دارید که در خطاهای بشری به‌خصوص در خطاهای سیاست، یازده ماه زمان چندان بلندی نیست. او بعدها از خطا و اشتباه و حتی حماقت خود گفت.

بیشتر فیلسوفان و متفکران آلمانی به قول، به برتری نژادی و نژادپرستی متهم‌اند، از جمله هگل، نیچه، فرگه و هایدگر. تردیدی نیست که فیلسوفان مذکور در میهن‌پرستی و برتر دانستن آلمان و زبان آلمانی حتی زیاده‌روی هم کرده‌اند. اما وقتی می‌بینیم که خود هایدگر با تفسیر نیچه و نقد مبانی نژادپرستانه نازی‌ها که بعدها در دو مجلد نسبتاً قطور به آلمانی چاپ و منتشر شد، کاری کرد که نیچه را از دست نژادپرستان نازی نجات داد. خودش چگونه می‌توانست نازیستِ نژادپرست بماند؟ وانگهی سخنان هایدگر درباره یهودیان در «دفترهای سیاه» را امروزه باید با توجه به وضع کنونی عالم و با نظر به سیاست‌های تنش‌زا، انحصارطلبانه و زیاده‌خواهانه اسرائیل، جنایت‌پیشگی و نسل‌کشی او، همچنین تصمیم به نابودی و ناپدیدیِ منطقه‌ای به نام غزه ببینیم و ارزیابی کنیم.

من در یادداشتی با عنوان «با کدام "ها" بهتر می‌توان دید: هابرماس یا هایدگر؟» که در سایت انصاف‌نیوز منتشر شد، به این نکته اشارتی کرده‌ام. در همان زمان که آخرین سلطان ملک عقل‌گرایی غرب و آخرین مدافع اصول مدرنیته و روشنگری، پیر و مرشد پیروان مذهب نقد و انتقاد عقلانی، یعنی هابرماس، چنان از ظلم ظالم و جور ستم‌گر دفاع کرد و خون‌های به‌ناحق ریخته شده مظلومان را نادیده گرفت که من بی‌اختیار به یاد هایدگر افتادم. هایدگر عمدتاً از صفات ناپسندیده یهودیان مانند حرص و آز، سودخواهی و افزون‌طلبی، نیز کنازی و انحصارطلبی یهودیان انتقاد کرده و این چیز تازه و غریبی نیست.

بعید است نازیسم او از دل اندیشه‌اش برخاسته باشد. نازی‌ها ایدئولوگ‌های خودشان را داشتند که نام‌ها و عناوین آثارشان تقریباً امروزه فراموش شده است، زیرا آرا و اقوال ایدئولوژیک در تاریخ تفکر نمی‌ماند و نمی‌پاید. این‌که تفکر هایدگر مانده و پاییده و روزبه‌روز زنده‌تر، شکوفاتر و تأثیرگذارتر می‌شود نشان می‌دهد که او اهل ایدئولوژی و سیاست بازی نبوده و آنچه نوشته از سنخ ایدئولوژی و از جنس مطالب سیاسی نبوده است، اگرچه مدتی به حزب نازی پیوسته باشد. متفکران هم هرقدر بزرگ باشند معصوم نیستند و گاه ممکن است مانند بقیه آدمیان به دام بیفتند.

امروز ترجمه و تألیف آثار در خصوص هایدگر در بازار کتاب به حد اشباع رسیده است. ارزیابی‌تان از آثار موجود چیست؟

آثاری از هایدگر و درباره او به فارسی ترجمه و منتشر شده، اما کیفیت ترجمه‌ها در همه موارد یکسان نیست. برخی ترجمه‌ها بسیار بد و بعضی بسیار خوب و پاره‌ای متوسط‌اند. ترجمه آثار فلسفی هم مانند سایر امور و شئون حیات فرهنگی، اجتماعی و سیاسی ما چندان مقید به قانون و قاعده نیست و هر مترجمی برای خودش روش و قاعده، نیز اصطلاح، واژه و رسم‌الخط دارد، و اصلاً هر کسی می‌تواند هر کتابی را بردارد و ترجمه کند، بی‌آنکه صلاحیت و اهلیت این کار را داشته باشد. اما هنوز همه آثارش (یعنی ۱۰۲ مجلد به آلمانی) به فارسی ترجمه نشده و بر اساس اطلاعاتی که من دارم، شاید حدود ۲۰ مجلد از آثار خود فیلسوف به فارسی ترجمه شده باشد. پس هنوز جای کارهای جدی‌تر و ترجمه‌های عمیق‌تر و دقیق‌تر خالی است و خلاصه کارهای ما درباره هایدگر در ایران نه‌تنها به حد اشباع نرسیده، بلکه تازه شروع شده است. برخی نوشته‌های او چندین و چندین بار باید ترجمه شوند تا به زبان و بیان و غرض و مقصود خود فیلسوف قدری نزدیک‌تر شوند.

احمد فردید

آیا اسطوره هایدگر که پیش تر از سوی فردیدی‌ها ساخته شده بود، امروز از میان رفته است؟

اگرهم چیزی به‌عنوان «اسطوره هایدگر» قبلاً وجود داشته، این اسطوره قاعدتاً و باید با سه ترجمه‌ای که از «وجود و زمان»، شاهکار هایدگر، در دهه هشتاد شمسی منتشر شد، کم‌رنگ شده باشد. اما می‌بینیم که آن سه ترجمه هم چندان که باید و انتظار می‌رفت و به‌رغم آنکه به چاپ دوازدهم سیزدهم رسید، تأثیر فلسفی نیرومند در هایدگرپژوهی ما نداشته‌اند و ظاهراً با این ترجمه‌ها نیز تحول بنیادی در این حوزه روی نداده است. این‌که خریداران و خوانندگان «وجود و زمان» از آنچه می‌فهمند، معلوم نیست. امیدواریم که هایدگر به‌عنوان مد روز خوانده نشود و تفکرش در واقعیت و عمل مورد فهم و تحقیق و بررسی جدی واقع شود.

ما هنوز در فهم تفکر فیلسوفان بزرگ غرب با مشکلات و موانعی فراوان مواجهیم، حتی بسیاری از کسانی که در دانشگاه‌های ایران به‌عنوان «استاد» در فلسفه غرب تدریس می‌کنند، نمی‌فهمند که چه می‌گویند. استادانی را به‌عینه دیده‌ام که تدریس فلسفه را با لفاظی و حرافی اشتباه گرفته‌اند و صرفاً «تفوه» می‌کنند، یعنی زبان‌شان می‌چرخد، اما آنچه بیرون می‌آید مهمل، جفنگ و لاطائل است و ثمره‌اش سردرد دانشجو و اتلاف وقت و عمر او و بر باد رفتن امکانات ملی و بودجه‌های فرهنگی. این همه به این علت است که فلسفه غرب درست فهمیده نمی‌شود و حالا حالاها باید کوشید تا روزی ان شاء‌الله ازآن سردرآورد. درک فلسفه غرب کار آسانی نیست.

آقای دکتر بیژن عبدالکریمی با استناد به آرا و اندیشه‌های هایدگر، دنیا را بحران‌زده معرفی می‌کند. ارزیابی شما از سخن وی چیست؟

بدترین کار ممکن درباره هایدگر، کشیدنِ پای او به وسط نزاع‌ها و دعواهای سیاسی «خاورمیانه‌ای» در این‌جاست. نه منازعات ایدئولوژیک و جاروجنجال‌های سیاسیِ اغلب بی‌ثمر و گاه خانمان‌سوز و خطرناک در کشور ما نیازی به هایدگر دارند و نه تفکر هایدگر استعداد این کار را دارد. هایدگر هیچ «نظریه / تئوری» کارآمد و راه‌حلی آماده برای هیچ کشور فلک‌زده‌ای ندارد. ما اینجا فعلاً باید در فکر تهیه آب و برق و هوا برای زنده ماندن و زیستن و بقا باشیم! اگر جهان کنونی بحران‌زده باشد، که البته است، جامعه کنونی ما بحران‌زده مضاعف و مرکب است، یعنی ما بحران‌زده اندر بحران‌زده اندر بحران‌زده‌ایم! تفکر هایدگر قبل از هر چیز داعی به آرامش و آشتی و کنارآمدن با الزامات و اقتضائات دنیای مدرن از طریق تأمل و تعمق و بدون هیاهو است.

هانا آرنت فیلسوف آلمانی و شاگرد هایدگر

چطور می‌توانیم از فلسفه هایدگر بدون تأثیرپذیری از نازیسم و تمامیت‌خواهی بهره‌مند شویم؟

با هایدگر و با مطالعه متأملانه نوشته‌های او می‌توان اندیشیدن را آموخت، یعنی عمل دشوار اندیشیدن و شیوه و نحوه صحیح اندیشیدن را. هایدگر اندیشیدن را نوعی عمل و کار و تمرین می‌دانست، کاری بسیار ظریف و خطیر. اگر همین یک کار اندیشیدن را به‌درستی بتوان از او آموخت، آن‌گاه از هرگونه سرسپردگی به هرگونه «ایسم» و از هرگونه دل‌دادگی به هرگونه «توتالیتاریسم» می‌توان مصون ماند. درد بزرگ جهان و زمان کنونی، به‌زعم او، همین نیندیشیدن است. شاگرد او، هانا آرنت، همین نیندیشیدن را که شاید مرموزترین، مسری‌ترین و مهلک‌ترین بیماری انسان معاصر باشد، موضوع برخی کتاب‌های خود مانند «حیات ذهن» و «آیشمن در اورشلیم» قرار داده و در این باب، الحق و الانصاف داد سخن داده است.

در پایان باید گفت، از آنجا که سخن گفتن از هایدگر هیچ‌گاه عاری از دشواری‌های خاص خود نبوده و همواره بدفهمی‌ها و کج‌فهمی‌هایی را موجب گشته است، امیدوارم این گفت‌وگو کمترین کج‌فهمی را هم در پی نداشته باشد و خواننده صداقت فلسفی گوینده را باور داشته باشد.

۲۱۶۲۱۶

منبع: ایبنا