حجت الاسلام مهدی مهریزی سال‌هاست که در زمینه‌های مختلف علوم اسلامی فعالیت‌های علمی و اجرایی فراوانی دارد و در هر جا که بوده کارنامه موفقی از خود بر جای گذاشته است؛ از مدیریت در موسسه تنظیم و نشر آثار در قم و مسئولیت در موسسه دارالحدیث. نیز در برگزاری کنگره‌های علمی ید طولایی دارد.

پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران، با وی درباره شناخت شخصیت اجتماعی امام خمینی، بررسی قرائت صحیح از جایگاه رأی مردم در منظر امام انجام داده است که گزید‌ه‌ای از آن را می‌خوانید:
• در بحث دین‏‌شناسى، که به بحث‏‌هاى اجتماعى هم می‌‏رسد، امام منطقى را ایجاد کرد که نسبت به گذشته تفاوت جدى دارد، یعنى آنچه که بر منطق دین‏‌شناسى گذشته حوزه‌‏هاى شیعى حاکم بود، با آنچه که مثلاً بعد از این دوره اتفاق افتاد، وقتى مقایسه می‌‏کنیم به نکات برجسته و قابل توجهى می‌‏رسیم.
• به نظر بنده چون امام اهل فلسفه بود و فلسفه تدریس می‌‏کرد، عقل و عقلانیت را در حوزه‌‏هاى دینى و دین‌‏شناسى مطرح کرد، یک نمود دیگر آن در آثار فقهى یا اصولى ایشان وجود دارد که در آن قسمت‏‌ها باز بحث‌‏هاى عقلى و عقلانى دیده می‌‏شود و تحت تأثیر یک سرى چیزهاى ضعیف یا خرافه و غیره قرار نمی‌‏گیرد، به طور مثال، ایشان در آن حاشیه‏‌هاى کفایه که چاپ شده است، وقتى بحث حجیّت ظواهر قرآن مطرح می‌‏شود و سخن میرزا حسین نورى را ذکر می‌‏کند، می‌‏فرماید که مرحوم میرزا حسین نورى به دلیل عشق و علاقه وافرى که به حدیث داشت، هر چیزی می‌‏دید جمع می‌‏کرد؛ کتاب هایش مملوّ از خرافه است، و مستدرکش این طورى است، چه رسد به کتاب‏‌هاى دیگر، یعنى دیگر «تعریف القرآن» و «فصل الخطاب» ایشان جاى خودش است.
• یا فرض کنید به طور مثال وقتى در بحثِ «ربا» مطرح می‌‏کند که ما اگر بخواهیم با حیله‏‌هاى فقهى ربا را تجـویز کنیم، ظلم که با حیله، عدل نمی‌‏شود. از این نمونه‏‌ها در فقه و اصول فراوان وجود دارد، فلسفه امام اصلاً خودش مبنا و پایه عقلانى است، توجه نکردن به خواب، توجه نکردن به این آدم‏هایى که حالا اهلِ یک نوع شیادى هستند، که این قصه‏‌ها و قضایا زیاد نقل شده است خود این منطق یعنى منطق عقلى و عقلانى را در حوزه‏هاى دینى و دین‏شناسى مطرح کردن با این نمونه‏هایى که ذکر کردم، یعنى ما در دوره‏‌هاى علمى شیعه داریم مثلاً در حوزه بغداد در قرن چهارم و پنجم یک حوزه عقلانى است.
• به طور مثال در آنجا شیخ مفید، سید مرتضى در دیده می‌شود. وقتى که به حدیث برخورد می‌‏کنند، نمی‌‏گویند حدیث است، دیگر تمام شد، شیخ مفید ردّى بر اعتقادات صدوق می‌‏نویسد به نام «تصحیح الاعتقاد» و خیلى از برداشت‌‏هاى شیخ صدوق را که نقل می‌‏کند، آن برداشت‏‌ها مستند به حدیث است، می‌‏گوید حدیث است که حدیث است، این حدیث را ارزیابى کنیم؛ عقل را حاکم کنیم، شیخ مفید در آن کتاب می‌‏گوید: ما باید دوباره این را به قرآن عرضه بکنیم ؛ یتحاکم الى العقل، حکمیت را به عقل بدهیم ؛ اگر عقل تأیید کرد، می‌‏پذیریم اگر نه، نمی‌‏پذیریم. سید مرتضى هم همین طور.
• مطلب دوم برخورد با تحجر است؛ یعنى با تعبیر و با اصطلاح ایشان می‌‏آید مطرح می‌‏کند، نگاه متحجرانه یک اصطلاح لغزنده است، هر کس ممکن است رقیب خود را به چیزى متهم کند ، ما باید برایش ملاک و معیار و شاخص داشته باشیم؛ تحجر یعنى چه؟ تحجر یعنى از دین دست برداریم، یا به دین بچسبیم، دست برداشتن از دین که می‌‏شود لا ابالى گرى، به دین چسبیدن هم که چیز بدى نیست ؟ پس تحجر چیست؟ آنچه که در این بین غالب می‌‏شود و تحجر را درست می‌‏کند، این است که ما متون دینى را منتزع از واقعیات زندگى انسان بدانیم؛ دین براى انسان است، انسان براى دین نیست، شرع لکم من الدین؛ خدا براى شما دین را فرستاده است، دین براى انسان است؛ همان طور که می‌‏گوید: خلق لکم، جعل لکم، سخر لکم، به همان شکل می‌‏گوید شرع لکم، یعنى تکوین و تشریع براى انسان است. وقتى براى انسان است، این انسان یک واقعیتى است، این هستى یک واقعیت است، شما اگر آن دین را از این واقعیت جدا کنید و بخواهید بفهمید، این تحجر است، این خود در واقع همان روى دوم حاکمیت عقل است؛ یعنى شما انسان را نبینید، نیازهاى انسان را نبینید، خواسته‏‌هاى انسان را نبینید، واقعیت‏‌هاى زندگى انسان را نبینید، واقعیت‏‌هاى پیشرفت‏‌هاى علمى بشر را نبینید، بخواهید دین را بفهمید، معنى‏ این همان است.
• مثلاً مخالفت‏هایى که علما در دوره‏‌هاى مختلف با بعضى از مسائل داشته‏‌اند؛ با قاشق چنگال مخالفت می‌‏کردند، با کت و شلوار مخالفت می‌‏کردند، با بلندگو مخالفت می‌‏کردند و ... ، اگر این نمونه‏‌ها را جمع کنید، همین اینها واقعیت‏‌هاى زندگى بشر است؛ یعنى کسى که این واقعیت‏‌ها را نبیند و دین را بفهمد گرفتار همین چیزها می‌‏شود که نامش در نهایت می‌‏شود تحجر.
• تحجر به معنى این نیست که چنگ زدن به متون دینى نادرست است؛ تحجر این است که شما به متون دینى جداى از واقعیت‏‌هاى زندگى که دین براى انسان آمده است، بخواهیم چنگ بزنیم، آن وقت این واقعیت‏‌ها هم دو گونه است، یکى واقعیت عصر نزول و دیگری واقعیت عصر اجراست. هر دوى آنها براى فهم متن لازم است؛ یعنى شما اگر آن زمان را هم ندانید؛ ناقص می‌‏فهمید، این زمان را هم نفهمید متن را ناقص می‌‏فهمید؛ چون چیزی که گفته در انتزاع نگفته است، روایات ما به تعبیر امروزی‌‏ها ضبط در استودیو نیست؛ به این شکل نبوده است که امام صادق‌(ع) براى ما یک mp3 گذاشته باشند، ضبط کرده باشند، سى دی کرده باشند و فرستاده باشند، در متن زندگى بوده؛ شخصى کاسب بوده، بقال بوده، همیشه در زندگى است، قرآن هم همین است، لذا مى‏گویند اسباب نزول‏ و شأن نزول‏ آن، براى همین است، اگر کسى جداى از این‌ها بخواهد بفهمد، تحجر است.
• نکته سومى که به گمان من قابل توجه است و امام بر روى آن انگشت گذاشته‌‏اند و تأکید کرده‌‏اند، بحث انسان است، کرامت انسان است؛ این هم باز با آن بحث‏‌هاى قبلى مرتبط است، الان دین براى انسان است، دینى که براى انسان است، نمی‌‏آید خود آن دین، انسان را تحقیر کند، شما اگر برداشتى از دین داشته باشید که به تحقیر انسان منتهى شود، یک جاى کار عیب دارد، فهمیدن کرامت انسان یک بحث‏هاى تخصصى و فنى دارد که این کرامت انسان، کرامت ذاتى است، کرامت اکتسابى است.
• در تنفیذ ریاست جمهورى دوره دوم آیت‌الله خامنه‌‏اى، امام یک تعبیرى دارد که براى من جالب است. اینجا می‌‏فرماید: «اینک به پیروى از آراء محترم ملت عظیم الشأن ایران و آشنایى به مقام تعبد و خدمتگزارى، آراء ملت را تنفیذ...»، تعبیر به پیروى از آراء ملت، معنى داراست یعنى برای رأى مردم و رأى انسان‏‌ها جایگاهى ‏قائل است که تعبیر به پیروى از او را به کار می‌‏برد، که بیانگر همان نگاه امام به انسان و کرامت انسان است و از چیزهاى دیگر که در همین زمینه، مطرح شده است، نامه‌‏اى است که در سال 61 به عنوان پیام هشت ماده‌‏اى امام مطرح شد، که من چند سال بعدش یک مقاله‏ تحت عنوان «دولت دینى و حریم خصوصى» نوشتم، که چقدر دولت دینى مجاز است در حریم خصوصى انسان‏ها دخالت کند، و آن تعبیرها که امام دارد؛ شما حق ندارید در خانه کسى وارد شوید؛ اگر براى یک کارى وارد شدید، چیز دیگرى دیدید، ولو جرم است، حق ندارید آن را گزارش کنید، بازگو کنید، اینها براى همین است که انسان محترم است. شخصیت‏او محترم است و نباید آن شخصیت شکسته شود؛ حتى در بعضى از بحث‏‌ها آمده است که بعضى از فقها همان زمان‏‌ها گفته بودند که ولى فقیه می‌‏تواند زنِ طرف را طلاق بدهد، می‌‏تواند راجع به شغل او اظهار نظر و مداخله کند. امام در «کتاب البیع» دارد که اگر ما بگوییم چنین اختیارى براى معصوم است قطعاً به فقیه منتقل نشده، ولى معصوم را هم با تردید می‌‏گوید؛ «لو قلنا بان له هذا» اگر بگوییم این گونه مسائل خصوصى، با دیندارى جور در نمی‌‏آید؛ دیگر بگوییم پس آدم‏ها می‌‏شوند هیچ، عقل‌شان می‌‏شود هیچ، اختیارشان می‌‏شود هیچ، تدبیرشان می‌‏شود هیچ، تعهدشان، قراردادشان می‌‏شود هیچ، این‏ها نمونه‏‌هایى از همان کرامت است.
• از چیزهاى دیگری که به نظرم در حوزه اندیشه دینى مهم بود و امام مطرح کرد، بحث زن و جایگاه زن است. یکى از چیزهایى که امام در عمل و در رفتار و تا حد زیادى در فکر و اندیشه به آن پرداخت، مسئله حضور زن‏‌ها، شخصیت زن‌‏ها و جایگاهى که زن‏‌ها در نظام دینى، در دولت اسلامى دارند و در عمل هم در بستگان‌شان خانواده‌‏شان، پیدا بوده است. خانواده تحصیل کرده، زن‌هاى دانشگاهى، زن‏‌هاى تحصیل کرده، زن‏‌هاى اهل فعالیت اجتماعى، ارتباطِ با همان حدود شرعى اما در حوزه زندگى اجتماعى، اینها هم به نظر بنده خیلى مهم است و بابى را باز کرد تا در فقه شیعه مسئله زن مطرح شود، در اندیشه دینى در حوزه مکتب اهل بیت‌(ع)‌، جایگاه زن‏‌ها مطرح شود، خیلى کارها صورت گرفت، منشأ آن‌ها نیز همان نگاه امام بود.
• یکى دیگر از چیزهایى که نکته آخر صحبت من است، این است که به گمان بنده یک اتفاقى که در این دوره افتاد این بود که فقه امامیه از آن انزواى نگاه فردى بیرون بیاید و به زندگى اجتماعى انسان نگاه کند که به توضیح آن می‌‏پردازم. ما وقتى در فقه نگاه می‌‏کنیم مثلاً مباحث قبلى فقه فقهاى ما عمدتاً نگاه‌شان این بود که فقه می‌‏خواهد مشکلات مکلفین را حل کند؛ لذا یادمان هست که وقتى بحث «لا ضرر» می‌‏رسد، یکى از شبهات لا ضرر این است که جهاد ضررى است، زکات ضررى است؛ علت اینکه زکات و جهاد به عنوان سؤال مطرح شود بعد با کلى تکلف و توجیه حل کنند، این است که این قانون زکات، و قانونِ، یعنى قوانین دینى، یک قوانین فردى است. اینجا با این منافع فرد در تضاد است، مى‏شود ضررى؛ لذا باید برایش راه حل مناسبى پیدا کنند، خاستگاه این شبهه این است که فقه می‌‏خواهد مشکلات فرد را حل کند، لذا یک مقاله‌‏اى مرحوم صدر دارد که در یک مجموعه‏‌اى چاپ شده بود که درباره یکى از آسیب‏‌هاى فقه امامیه می‌‏گوید: این نگاه فردى فقه به زندگى است.
• امام این را در عمل پاسخ دادند که، نگاه فقه به انسان به عنوان فرد تنها نیست، فرد فردیتش مطرح است، اما این فرد وقتى در جمع قرار می‌‏گیرد این جمع هویت پیدا می‌‏کند، فقه به هر دو مورد توجه دارد، یعنى مشکل این نیست، همان مثال ربا را که ذکر کردم به همین خاستگاه برمی‌‏گردد؛ شما وقتى که ربا را با حیله تجویز می‌‏کنید یعنى مشکل این فرد را دارید حل می‌‏کنید؛ یک فردى مى‏خواهد به کسى پول بدهد و یک چیزى بگیرد، شما راه حلى برایش درست می‌‏کنید، اما این نظام عمومى جامعه را که به هم مى‏خورد، همیشه فقرا فقیرتر و فقیرتر می‌‏شوند ندیده‏‌اید، اینها همه مصداق‌‏هاى این است که فقیه و فقه نگاهش به مکلفین فردى و اشخاص نباشد؛
• اصل حجاب یک واجب و از واجبات ضرورى دین است، دوم اینکه مقدار حجاب یک بحث اجتهادى است، دیدگاه‌‏ها و اختلاف نظرهایی وجود دارد ، پس مقدار حجاب مثل اصل حجاب جزو ضروریات نیست، لذا یک دیدگاه داریم که زن باید دست و صورتش را بپوشاند، یک عده می‌‏گویند: نپوشاند، یک عده می‌‏گویند: کفّین، یکى می‌‏گوید قدمین، یک عده مثلاً حتى می‌‏گویند تا ساقین، نمی‌‏دانم، راجع به آرایش، پس مقدار جزو ضروریات نیست. یک بحث اجتهادى است، دیدگاه‌‏هاى مختلفى در آن وجود دارد، به نظر من در این زمینه جاى اجتهاد جدی‌‏تر وجود دارد و متأسفانه صورت نگرفته است. نکته سوم اینکه آیا این امر که یک امر ضرورى دین است، تکلیف فردى است یا اجتماعى، یا حکومت شخصى است، شخصى به این معنى که ما دلیلى از ناحیه دین نمی‌‏توانیم واقعاً مسلم اقامه بکنیم که حکومت مجاز است، اجبار کند، مقدارى که خواندم، ندیده‏‌ام؛ در زمان پیامبر، در زمان ائمه علیهم‌‏السلام، در سیره پیشوایان هم چنین چیزى را نمی‌‏بینیم. مجموعه‏‌اى را به نام «نواندیشى حجاب»، دفتر تبلیغات چاپ کرد مجموعه مقالات است، دو سه تا مقاله خیلى جدى در این باره که در واقع ما دلیلى نداریم که حکومت حق مداخله و اجبار دارد چاپ شد، نویسنده یکی از مقاله‌ها پسر آقاى مفتح است، مقاله خیلى خوبى است، یک نفر دیگر هم نوشته است، البته دو تا مقاله هم بر خلاف‏ آن است، ولى من خودم چون ادله‌‏هایش را دیدم‌، دلیل محکمى برای دخالت حکومت ارائه نمی‌‏دهد، بلکه به یک سرى عموماتى استناد می‌‏کنند که از آن عمومات چنین چیزى استفاده نمی‌‏شود.
/30462

منبع: خبرآنلاین