پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران، با وی درباره شناخت شخصیت اجتماعی امام خمینی، بررسی قرائت صحیح از جایگاه رأی مردم در منظر امام انجام داده است که گزیدهای از آن را میخوانید:
• در بحث دینشناسى، که به بحثهاى اجتماعى هم میرسد، امام منطقى را ایجاد کرد که نسبت به گذشته تفاوت جدى دارد، یعنى آنچه که بر منطق دینشناسى گذشته حوزههاى شیعى حاکم بود، با آنچه که مثلاً بعد از این دوره اتفاق افتاد، وقتى مقایسه میکنیم به نکات برجسته و قابل توجهى میرسیم.
• به نظر بنده چون امام اهل فلسفه بود و فلسفه تدریس میکرد، عقل و عقلانیت را در حوزههاى دینى و دینشناسى مطرح کرد، یک نمود دیگر آن در آثار فقهى یا اصولى ایشان وجود دارد که در آن قسمتها باز بحثهاى عقلى و عقلانى دیده میشود و تحت تأثیر یک سرى چیزهاى ضعیف یا خرافه و غیره قرار نمیگیرد، به طور مثال، ایشان در آن حاشیههاى کفایه که چاپ شده است، وقتى بحث حجیّت ظواهر قرآن مطرح میشود و سخن میرزا حسین نورى را ذکر میکند، میفرماید که مرحوم میرزا حسین نورى به دلیل عشق و علاقه وافرى که به حدیث داشت، هر چیزی میدید جمع میکرد؛ کتاب هایش مملوّ از خرافه است، و مستدرکش این طورى است، چه رسد به کتابهاى دیگر، یعنى دیگر «تعریف القرآن» و «فصل الخطاب» ایشان جاى خودش است.
• یا فرض کنید به طور مثال وقتى در بحثِ «ربا» مطرح میکند که ما اگر بخواهیم با حیلههاى فقهى ربا را تجـویز کنیم، ظلم که با حیله، عدل نمیشود. از این نمونهها در فقه و اصول فراوان وجود دارد، فلسفه امام اصلاً خودش مبنا و پایه عقلانى است، توجه نکردن به خواب، توجه نکردن به این آدمهایى که حالا اهلِ یک نوع شیادى هستند، که این قصهها و قضایا زیاد نقل شده است خود این منطق یعنى منطق عقلى و عقلانى را در حوزههاى دینى و دینشناسى مطرح کردن با این نمونههایى که ذکر کردم، یعنى ما در دورههاى علمى شیعه داریم مثلاً در حوزه بغداد در قرن چهارم و پنجم یک حوزه عقلانى است.
• به طور مثال در آنجا شیخ مفید، سید مرتضى در دیده میشود. وقتى که به حدیث برخورد میکنند، نمیگویند حدیث است، دیگر تمام شد، شیخ مفید ردّى بر اعتقادات صدوق مینویسد به نام «تصحیح الاعتقاد» و خیلى از برداشتهاى شیخ صدوق را که نقل میکند، آن برداشتها مستند به حدیث است، میگوید حدیث است که حدیث است، این حدیث را ارزیابى کنیم؛ عقل را حاکم کنیم، شیخ مفید در آن کتاب میگوید: ما باید دوباره این را به قرآن عرضه بکنیم ؛ یتحاکم الى العقل، حکمیت را به عقل بدهیم ؛ اگر عقل تأیید کرد، میپذیریم اگر نه، نمیپذیریم. سید مرتضى هم همین طور.
• مطلب دوم برخورد با تحجر است؛ یعنى با تعبیر و با اصطلاح ایشان میآید مطرح میکند، نگاه متحجرانه یک اصطلاح لغزنده است، هر کس ممکن است رقیب خود را به چیزى متهم کند ، ما باید برایش ملاک و معیار و شاخص داشته باشیم؛ تحجر یعنى چه؟ تحجر یعنى از دین دست برداریم، یا به دین بچسبیم، دست برداشتن از دین که میشود لا ابالى گرى، به دین چسبیدن هم که چیز بدى نیست ؟ پس تحجر چیست؟ آنچه که در این بین غالب میشود و تحجر را درست میکند، این است که ما متون دینى را منتزع از واقعیات زندگى انسان بدانیم؛ دین براى انسان است، انسان براى دین نیست، شرع لکم من الدین؛ خدا براى شما دین را فرستاده است، دین براى انسان است؛ همان طور که میگوید: خلق لکم، جعل لکم، سخر لکم، به همان شکل میگوید شرع لکم، یعنى تکوین و تشریع براى انسان است. وقتى براى انسان است، این انسان یک واقعیتى است، این هستى یک واقعیت است، شما اگر آن دین را از این واقعیت جدا کنید و بخواهید بفهمید، این تحجر است، این خود در واقع همان روى دوم حاکمیت عقل است؛ یعنى شما انسان را نبینید، نیازهاى انسان را نبینید، خواستههاى انسان را نبینید، واقعیتهاى زندگى انسان را نبینید، واقعیتهاى پیشرفتهاى علمى بشر را نبینید، بخواهید دین را بفهمید، معنى این همان است.
• مثلاً مخالفتهایى که علما در دورههاى مختلف با بعضى از مسائل داشتهاند؛ با قاشق چنگال مخالفت میکردند، با کت و شلوار مخالفت میکردند، با بلندگو مخالفت میکردند و ... ، اگر این نمونهها را جمع کنید، همین اینها واقعیتهاى زندگى بشر است؛ یعنى کسى که این واقعیتها را نبیند و دین را بفهمد گرفتار همین چیزها میشود که نامش در نهایت میشود تحجر.
• تحجر به معنى این نیست که چنگ زدن به متون دینى نادرست است؛ تحجر این است که شما به متون دینى جداى از واقعیتهاى زندگى که دین براى انسان آمده است، بخواهیم چنگ بزنیم، آن وقت این واقعیتها هم دو گونه است، یکى واقعیت عصر نزول و دیگری واقعیت عصر اجراست. هر دوى آنها براى فهم متن لازم است؛ یعنى شما اگر آن زمان را هم ندانید؛ ناقص میفهمید، این زمان را هم نفهمید متن را ناقص میفهمید؛ چون چیزی که گفته در انتزاع نگفته است، روایات ما به تعبیر امروزیها ضبط در استودیو نیست؛ به این شکل نبوده است که امام صادق(ع) براى ما یک mp3 گذاشته باشند، ضبط کرده باشند، سى دی کرده باشند و فرستاده باشند، در متن زندگى بوده؛ شخصى کاسب بوده، بقال بوده، همیشه در زندگى است، قرآن هم همین است، لذا مىگویند اسباب نزول و شأن نزول آن، براى همین است، اگر کسى جداى از اینها بخواهد بفهمد، تحجر است.
• نکته سومى که به گمان من قابل توجه است و امام بر روى آن انگشت گذاشتهاند و تأکید کردهاند، بحث انسان است، کرامت انسان است؛ این هم باز با آن بحثهاى قبلى مرتبط است، الان دین براى انسان است، دینى که براى انسان است، نمیآید خود آن دین، انسان را تحقیر کند، شما اگر برداشتى از دین داشته باشید که به تحقیر انسان منتهى شود، یک جاى کار عیب دارد، فهمیدن کرامت انسان یک بحثهاى تخصصى و فنى دارد که این کرامت انسان، کرامت ذاتى است، کرامت اکتسابى است.
• در تنفیذ ریاست جمهورى دوره دوم آیتالله خامنهاى، امام یک تعبیرى دارد که براى من جالب است. اینجا میفرماید: «اینک به پیروى از آراء محترم ملت عظیم الشأن ایران و آشنایى به مقام تعبد و خدمتگزارى، آراء ملت را تنفیذ...»، تعبیر به پیروى از آراء ملت، معنى داراست یعنى برای رأى مردم و رأى انسانها جایگاهى قائل است که تعبیر به پیروى از او را به کار میبرد، که بیانگر همان نگاه امام به انسان و کرامت انسان است و از چیزهاى دیگر که در همین زمینه، مطرح شده است، نامهاى است که در سال 61 به عنوان پیام هشت مادهاى امام مطرح شد، که من چند سال بعدش یک مقاله تحت عنوان «دولت دینى و حریم خصوصى» نوشتم، که چقدر دولت دینى مجاز است در حریم خصوصى انسانها دخالت کند، و آن تعبیرها که امام دارد؛ شما حق ندارید در خانه کسى وارد شوید؛ اگر براى یک کارى وارد شدید، چیز دیگرى دیدید، ولو جرم است، حق ندارید آن را گزارش کنید، بازگو کنید، اینها براى همین است که انسان محترم است. شخصیتاو محترم است و نباید آن شخصیت شکسته شود؛ حتى در بعضى از بحثها آمده است که بعضى از فقها همان زمانها گفته بودند که ولى فقیه میتواند زنِ طرف را طلاق بدهد، میتواند راجع به شغل او اظهار نظر و مداخله کند. امام در «کتاب البیع» دارد که اگر ما بگوییم چنین اختیارى براى معصوم است قطعاً به فقیه منتقل نشده، ولى معصوم را هم با تردید میگوید؛ «لو قلنا بان له هذا» اگر بگوییم این گونه مسائل خصوصى، با دیندارى جور در نمیآید؛ دیگر بگوییم پس آدمها میشوند هیچ، عقلشان میشود هیچ، اختیارشان میشود هیچ، تدبیرشان میشود هیچ، تعهدشان، قراردادشان میشود هیچ، اینها نمونههایى از همان کرامت است.
• از چیزهاى دیگری که به نظرم در حوزه اندیشه دینى مهم بود و امام مطرح کرد، بحث زن و جایگاه زن است. یکى از چیزهایى که امام در عمل و در رفتار و تا حد زیادى در فکر و اندیشه به آن پرداخت، مسئله حضور زنها، شخصیت زنها و جایگاهى که زنها در نظام دینى، در دولت اسلامى دارند و در عمل هم در بستگانشان خانوادهشان، پیدا بوده است. خانواده تحصیل کرده، زنهاى دانشگاهى، زنهاى تحصیل کرده، زنهاى اهل فعالیت اجتماعى، ارتباطِ با همان حدود شرعى اما در حوزه زندگى اجتماعى، اینها هم به نظر بنده خیلى مهم است و بابى را باز کرد تا در فقه شیعه مسئله زن مطرح شود، در اندیشه دینى در حوزه مکتب اهل بیت(ع)، جایگاه زنها مطرح شود، خیلى کارها صورت گرفت، منشأ آنها نیز همان نگاه امام بود.
• یکى دیگر از چیزهایى که نکته آخر صحبت من است، این است که به گمان بنده یک اتفاقى که در این دوره افتاد این بود که فقه امامیه از آن انزواى نگاه فردى بیرون بیاید و به زندگى اجتماعى انسان نگاه کند که به توضیح آن میپردازم. ما وقتى در فقه نگاه میکنیم مثلاً مباحث قبلى فقه فقهاى ما عمدتاً نگاهشان این بود که فقه میخواهد مشکلات مکلفین را حل کند؛ لذا یادمان هست که وقتى بحث «لا ضرر» میرسد، یکى از شبهات لا ضرر این است که جهاد ضررى است، زکات ضررى است؛ علت اینکه زکات و جهاد به عنوان سؤال مطرح شود بعد با کلى تکلف و توجیه حل کنند، این است که این قانون زکات، و قانونِ، یعنى قوانین دینى، یک قوانین فردى است. اینجا با این منافع فرد در تضاد است، مىشود ضررى؛ لذا باید برایش راه حل مناسبى پیدا کنند، خاستگاه این شبهه این است که فقه میخواهد مشکلات فرد را حل کند، لذا یک مقالهاى مرحوم صدر دارد که در یک مجموعهاى چاپ شده بود که درباره یکى از آسیبهاى فقه امامیه میگوید: این نگاه فردى فقه به زندگى است.
• امام این را در عمل پاسخ دادند که، نگاه فقه به انسان به عنوان فرد تنها نیست، فرد فردیتش مطرح است، اما این فرد وقتى در جمع قرار میگیرد این جمع هویت پیدا میکند، فقه به هر دو مورد توجه دارد، یعنى مشکل این نیست، همان مثال ربا را که ذکر کردم به همین خاستگاه برمیگردد؛ شما وقتى که ربا را با حیله تجویز میکنید یعنى مشکل این فرد را دارید حل میکنید؛ یک فردى مىخواهد به کسى پول بدهد و یک چیزى بگیرد، شما راه حلى برایش درست میکنید، اما این نظام عمومى جامعه را که به هم مىخورد، همیشه فقرا فقیرتر و فقیرتر میشوند ندیدهاید، اینها همه مصداقهاى این است که فقیه و فقه نگاهش به مکلفین فردى و اشخاص نباشد؛
• اصل حجاب یک واجب و از واجبات ضرورى دین است، دوم اینکه مقدار حجاب یک بحث اجتهادى است، دیدگاهها و اختلاف نظرهایی وجود دارد ، پس مقدار حجاب مثل اصل حجاب جزو ضروریات نیست، لذا یک دیدگاه داریم که زن باید دست و صورتش را بپوشاند، یک عده میگویند: نپوشاند، یک عده میگویند: کفّین، یکى میگوید قدمین، یک عده مثلاً حتى میگویند تا ساقین، نمیدانم، راجع به آرایش، پس مقدار جزو ضروریات نیست. یک بحث اجتهادى است، دیدگاههاى مختلفى در آن وجود دارد، به نظر من در این زمینه جاى اجتهاد جدیتر وجود دارد و متأسفانه صورت نگرفته است. نکته سوم اینکه آیا این امر که یک امر ضرورى دین است، تکلیف فردى است یا اجتماعى، یا حکومت شخصى است، شخصى به این معنى که ما دلیلى از ناحیه دین نمیتوانیم واقعاً مسلم اقامه بکنیم که حکومت مجاز است، اجبار کند، مقدارى که خواندم، ندیدهام؛ در زمان پیامبر، در زمان ائمه علیهمالسلام، در سیره پیشوایان هم چنین چیزى را نمیبینیم. مجموعهاى را به نام «نواندیشى حجاب»، دفتر تبلیغات چاپ کرد مجموعه مقالات است، دو سه تا مقاله خیلى جدى در این باره که در واقع ما دلیلى نداریم که حکومت حق مداخله و اجبار دارد چاپ شد، نویسنده یکی از مقالهها پسر آقاى مفتح است، مقاله خیلى خوبى است، یک نفر دیگر هم نوشته است، البته دو تا مقاله هم بر خلاف آن است، ولى من خودم چون ادلههایش را دیدم، دلیل محکمى برای دخالت حکومت ارائه نمیدهد، بلکه به یک سرى عموماتى استناد میکنند که از آن عمومات چنین چیزى استفاده نمیشود.
/30462
حجت الاسلام مهدی مهریزی سالهاست که در زمینههای مختلف علوم اسلامی فعالیتهای علمی و اجرایی فراوانی دارد و در هر جا که بوده کارنامه موفقی از خود بر جای گذاشته است؛ از مدیریت در موسسه تنظیم و نشر آثار در قم و مسئولیت در موسسه دارالحدیث. نیز در برگزاری کنگرههای علمی ید طولایی دارد.
کد خبر 262797
نظر شما