شاید ریشخندِ این فراز، جدا از درستی یا نادرستیِ آن، سبب شد در ذهنم لانه کند و هر زمان از حرمت و حلیّت و استحباب و کراهتِ «مو» - اعم از موی سبیل - سخن گفته میشود، ناخودآگاه این گزاره بهیادم بیاید.
عارفان در مواجهه با اهل ظاهر، از این دست گفتهها بسیار دارند، نمونۀ دیگر، این بیت خواجۀ شیراز است که میگوید:
خدا را محتسب ما را به فریاد دف و نی بخش / که سازِ شرع از این افسانه بیقانون نخواهد شد
عارفان از «شریعت» بیخبر نبودند، ولی میدانست در سُستی یا مرگِ باطن و بنیانِ دین، پافشاری بر پوستۀ تهیِ مناسک و احکام چه اندازه دینناشناسانه، گریزاننده و خودفریبانه است.
اولویتسنج جامعه دستکاری شده است
اکنون که برای دومین بار در سال جاری (پس از پیشامدِ تلخِ آزاده نامدار)، مسأله حجاب و روسریهای هواشده در جامعه مطرح میشود، باید پرسید باطن و ژرفای جامعه چه میزان دینی است، که صرفاً نگران پوسته و ظاهر آن هستیم؟ ضروریهایِ دین یکبهیک انجام پذیرفته و بر زمین ماندهای نداریم؟
اگر مردمان، بهویژه جوانان، ببینند که حاکمان و منادیانِ نیکی، چشم بر دهها زشتی و پلشتی و پردهدری و نابرابریِ ویرانگر بستهاند و تنها برای بدپوششی برآشفته و تندخو میشوند، دین و دینداران را کنار نخواهند گذاشت؟ آیا اسلامیّت جامعه، فقطوفقط به حجاب گره خورده است؟ شاخص/شاخصهای دینیبودن یک جامعه کدام است؟
اکنون به «مقامِ ثبوت»، (فینفسه یا نفسالامر) کاری ندارم که متن دینی در مورد پوشش و «حجاب» چه گفته و علمای اسلام چه تفسیری/تفسیرهایی از آن دارند. اما اگر در «مقامِ اثبات»، (فینفسی یا لنا)، به هر دلیل و علتی - داخلی و خارجی - پوشش و حجاب تعریف دیگری بیابد، تکلیف نظام اسلامی چیست؟
سخن واقعگرایان حوزه را هم بشنویم
واقعگرایان حوزه پیشتر به این پرسش پاسخ دادهاند. برای نمونه، محمدرضا زیبایینژاد(1)، حوزوی فاضل و دانشگاهدیده، میگوید: اجرای حدود و تعزیرات در دوران غیبت، در گرو قدرتداشتن و مصلحت است.
الف) «قدرت»: «بلوغ»، «عقل»، «اختیار» و «علم»، شرایطِ عامِ تکلیف برای فرد و حکومت است. اگر حکومت «قدرتِ» اجرای حکمی را ندارد، دیگر «وظیفه» هم ندارد و نخست باید قدرتش را پیدا کند و سپس اقدام نماید. «قدرت» هم صرفاً قدرتِ سخت نیست، قدرتِ نرم و متقاعدسازی مردم هم لازم است. بر اساس یک پژوهش [در سال 1394] در کلانشهر تهران حدوداً ۶۷ درصد بانوان حدود شرعی را رعایت نمیکنند و با ۶۷ درصد جامعه نمیتوان طرف شد.
ب) «مصلحت»: مستند به «تزاحم» در اصولِ فقه، گاهی تنها قدرت انجام یک واجب (برای نمونه، جلوگیری از فساد سیستمی یا بدپوششی) را داریم، در چنین شرایطی باید اهمومهم را تشخیص داد. یا گاهی جامعۀ مخاطب بهقدری شکننده شده که اگر به یکی از واجبات الزامش کنید، قیدِ اصلِ دین را میزند. در چنین شرایطی، حتی اگر مصلحتِ حکومت در عدمِ مداخله باشد، «ورودش ممکن است حرام باشد».
حجاب؛ واجب و ضروری یا «اجباری»؟
سیدعباس قائممقامی حوزوی فاضل دیگری است که دین، را «دعوت» میداند - نه قدرت (2)؛ دعوتی از سر مهر، لطف، صمیمیت، برابری و یکسانی.
از نظر او «حجاب» ضرورتی شرعی است که آنهم دعوت است، یعنی گفتن اینکه اگر میخواهید دیندار باشید، لازمهاش رعایت این حدود است. در اصل دینداری اجبار نیست، چطور در فرعش می تواند اجبار باشد؟
دگرگونی افق فهم
نه گروهی از فقیهان آنروز که حکم به اجبارِ حجاب کردند، بیرون از زمینه و زمانۀ خود فتوا دادند، نه بعضی فقیهانِ امروز که حکم به اجبار را در نمییابد. آنان حجابِ اجباری را ممکن میدانستند، اینان الزام به حجاب را -دستِکم تا اطلاع ثانوی- ناممکن میشمارند. هر دو اهل تقوا هستند و نه هوای نفس. اما هر یک در افقِ تاریخی و بستر زمانِ خود با متن مواجه میشوند و در نتیجه به درک متفاوتی دست مییابند، همین.
نیکخواهانه باید به رسانه ملّی اندرز داد که تا فرصت هست، به انحصار پایان بخشد و دست کم باب گفتگوهای درون دینی پیرامون «حجاب» را بگشاید و جامعه را با نظرات سایر دینشناسان آشنا سازد.
1 - زیبایینژاد مدیر مرکز تحقیقات زن و خانواده (وابسته به حوزه علمیه قم) است.