۰ نفر
۱۴ بهمن ۱۳۸۷ - ۱۸:۲۳

ساسان گلفر

 

مرور آثار فرانسیس کاپولا

پدرخوانده 

شاید دیگر نکته ناگفتهای درباره برنده جایزه اسکار بهترین فیلم سال 1972 باقی نمانده باشد و شاید بهتر باشد با این واقعیت مواجه شویم که دیگر نمیتوان بیشتر درباره فیلم «پدرخوانده»، یکی از بزرگترین آثار سینمایی تمام دورانها، گفت یا نوشت

این فیلم که براساس داستانی نوشته ماریو پوزو ساخته شده است، 10 سال از زندگی خانواده کورلیونه به ریاست دنویتو کورلیونه(مارلون براندو، برنده جایزه اسکار) را به تصویر میکشد. سانتینو کورلیونه یا «سانی» (جیمز کان)، بزرگترین پسر خانواده که قرار است بعدها جانشین پدر شود، آدمی است تندخو و آتشینمزاج. پسر کوچک ویتو، مایکل(آلپاچینو) از سربازان جنگ جهانی دوم است که به خانه بازگشته است. او هیچ دخالتی در «مسائلخانواده» نمیکند اما بعد از سوءقصد به جان ویتو عملاً مجبور میشود وارد ماجرا شود و کارها را در دست بگیرد. تامهاکن(رابرت دووال) پسرخوانده کورلیونه است و وکالت خانواده را برعهده دارد و در عین حال مشاور دونویتو نیز محسوب میشود. کاشتانزیا کورلیونه که او را «کانی» صدا میزنند (با بازی تالیا شایر) تنها دختر کورلیونه است که اولین صحنه فیلم مربوط به جشن عروسی اوست

«پدرخوانده» فیلمنامهای کاملاً هوشمندانه دارد با بازیهایی زیبا و کارگردانی محکم و سنجیده که به اثری ماندگار در مورد جنایتهای سازماندهیشده و سرشت جنایت و جنایتکاران بدل شده است

 

مرور آثار فرانسیس کاپولا 

پدرخوانده

معمولاً اینطور میگویند که قسمتهای بعدی فیلمهای سریالی هرگز به خوبی اولین فیلم نمیشود، اما به نظر میرسد این گفته درباره قسمت دوم فیلم «پدرخوانده» که در سال 1974 ساخته و مثل فیلم اول برنده جایزه اسکار بهترین فیلم شد، صدق نمیکند

«پدرخواندهدنبالهای است که هم قبل از فیلم«پدرخوانده» اتفاق میافتد و هم پس از آن. فیلم ادامه داستان زندگی دنمایکل کورلیونه و «مسائل خانواده» را روایت میکند، با این تفاوت که فلشبکهایی از زندگی ویتو کورلیونه در جوانی را نیز به تصویر میکشد. نقش ویتوی جوان را رابرت دونیرو ایفا میکند؛ از اولین روزهای جوانی کورلیونه بزرگ در سیسیل تا مهاجرتش به آمریکا و تشکیل «خانواده» در خیابانهای پایینشهر نیویورک

با عقب و جلو رفتن در دو فاصله زمانی مختلف دو داستان بهطور موازی روایت میشود، داستان پدری در جوانی و داستان پسری در میانسالی و اینکه چگونه پدر و رئیس سابق «خانواده» در جریان رویدادهایی قرار میگیرد که مسیر زندگیاش را تغییر و او را به سوی دنیای جنایات سازماندهیشده سوق میدهند. در بخشهایی از فیلم که داستان زندگی مایکل روایت میشود، میبینیم که او دیگر آن مرد خوبی که در آغاز فیلم اول میشناختیم نیست. او کاملاً وارد بازی «مسائل خانواده» شده تا موقعیتش را بهعنوان رئیس تازه تثبیت کند؛ مردی که داغ سیلی را بر چهره همسرش مینشاند و برادرش را به آبهای سرد دریاچه میسپرد

 

مرور آثار فرانسیس کاپولا 

پدرخوانده

سومین فیلم مجموعه«پدرخوانده» در میان جنجالها و انتقادهای بسیار روی پرده رفت و با آنکه کاستیهایی نسبت به دو فیلم قبلی داشت، بهعنوان فیلمی بزرگ و اعجابآور مطرح شد. فیلم از لحاظ ساختاری به دو قسمت قبلی نزدیک است. سالها از زندگی دنمایکل کورلیونه گذشته و احساس گناه و کارهای ناشایستی که انجام داده طعم تلخی بر مذاق او بر جای گذاشته است. مایکل در این سن از کارهای سابقش پشیمان است و سعی میکند به قولی که سالها پیش به خود داده عمل کند و برای خانواده مشروعیت به دست آورد؛ اما گذشته راحتش نمیگذارد و دایم او را درگیر«مسائل خانواده» میکند. حضور آلپاچینو در نقش مایکل کورلیونه برای سومینبار بههیچوجه از ابهت و قدرت بازیگریاو نکاسته بلکه شاید این بازی در نقش دوران پیری مایکل از گذشته نیز بهتر باشد. تالیا شایر که در اینجا نقش «لوکرس بورژیای» خانواده کورلیونه را برعهده داشت، یکی از بهترین بازیهای خودش را ارائه داده. اما سوفیا کاپولا در نقش دختر مایکل بازی قابل قبولی نداشت و بعد از آن به دنبال کارگردانی رفت و فهمید در آن عرصه موفقتر است. اندی گارسیا در نقش وینسنت مانچینی، برادرزاده نامشروع مایکل نشان داد که جانشین خشن و درندهخوی خوبی برای مایکل کورلیونه است

 

جلوهگاه شرق

شائوریا

نسخه هندی«چند مرد خوب»، درامی دادگاهی، ساخته سمر خان درباره دوستی و ارزش آن در یک دادگاه جنگی است. سروان جاویدخان (دیپاکدوبریال) به اتهام خیانت و قتل یک افسر همکارش محاکمه میشود. او با آنکه ممکن است محکوم شود حاضر نیست زبان به دفاع از خود باز کند. دو نفر از بهترین دوستان سروان سید(رائول بوز، نویسنده فیلمنامه) و آکاش(جاوید جعفری) که وکیل هستند برای دفاع از او منصوب میشوند و این دو وکیل جاهطلب موضوع را از دو منظر مختلف میبینند. ماجرا به سریناگار مربوط میشود و دو وکیل نکاتی را کشف میکنند که مفاهیم تازهای را برای آنها آشکار میکند. پای یک سرهنگ به نام پراتاب(کایکایمنون) در میان است اما هنوز معلوم نیست چرا جاویدخان سکوت میکند و چرا پراتاب قصد دارد به هر نحو که شده او را محکوم کند. فیلمنامه البته نقصهایی دارد و ریتم فیلم هم دچار کاستیهایی است که باعث میشود 15 تا 20 دقیقه از آن زیادی به نظر برسد و البته کایکای منون هم هرچقدر خوب و پرانرژی بازی کند، جک نیکلسون نیست

 

سینمای بینالملل 

سلاح پرّان 

در زمان سلطنت شاه سجونگ، از سلسله جوسئون در کره، سلسله مینگ در چین برای کشورگشایی با مانعی بزرگ روبهرو بود. پادشاه که از دخالت چینیها در امور کشور ناخشنود بود مخفیانه دستور داد سلاحی مرموز با قابلیتهای بالا بسازند. اما جاسوسهای چینی به این نقشه پی بردند و امپراتور چین سعی کرد با توسل به زور از ساختهشدن این سلاح جلوگیری کند و این اقدام او به زنجیرهای از خشونتانجامید. فیلم «سلاحپران»، ساخته کیمیو جین با این داستان که بیش از دو ساعت و ربع زمان میبرد، به لحاظ فنی روی صفحه تلویزیون خوب جلوه میکند اما بدا به وقتی که فیلم در جایی مثل جشنواره ما به روی پرده برود! شرکت سی.جی. اینترتینمنت بودجهای عظیمتر از آنچه لابد شاه سجونگ به خود سلاحپران اختصاص داده صرف ساختن فیلمش کرده ولی حیف که جلوههای ویژه زیاد قانعکننده نیست و از آن بدتر، داستان اصلاً قانعکننده نیست

 

آثار داستانی روز 

فرزند شیر

این فیلم در شرایطی غیرعادی و خطرناک برای گروه سازنده تولید شد. بنجامین گیلمور فیلمساز استرالیایی برای فیلمبرداری در لوکیشنهای ناحیه مرزی شمال غرب پاکستان که «درّهآدم خِل» نام دارد و ورود به آن برای خارجیها ممنوع است، ناچار شد خود را به صورت اعضای قبایل پشتون دربیاورد و با کمک چندتن از اهالی محل که تقریباً با نام خود در این فیلم شبهمستند حضور دارند، «فرزند شیر» را درباره ریشههای وجود نیروهای پشتیبان طالبان در مناطق قبیلهنشین پاکستان بسازد. داستان فیلم از این قرار است که نیاز (نیازخانشینواری، پسر مدیر تولید) پسر یازدهساله شیر عالم (شیرعالم مسکین استاد) جنگجوی پشتون و از بازماندگان مجاهدین افغانستان، به ادامه حرفه خانوادگی تفنگسازی علاقهای ندارد و میخواهد به مدرسه برود و درس بخواند، اما پدر علیرغم توصیه برادرش، بختیار افریدی(بختیار اهمنافریدی) قصد ندارد اجازه بدهد. همه نابازیگران فیلم چنان در نقش خود غرقاند که تصور میکنید فیلم مستند است

 

جشنوارهجشنوارهها 

سقوط 

این فیلم که تولیدش چهار سال زمان برد و در 28 کشور فیلمبرداری شد، اثری از تارسم سینگ، کارگردان هندی مقیم آمریکا است که بعد از حدود 20 ‌سال ساختن کلیپ موسیقی و تبلیغات تجاری، فیلمسازی مبتنی بر تصویرپردازیهای غریب و چشمنواز و خیالانگیز را انتخاب کرد و پس از ساختن فیلم دلهرهآور«سلول» که نشانههایی از این سبک بصری را داشت، در درام پراحساس «سقوط» عنان تخیل و تصویرپردازی خود را رها کرد. «سقوط» البته بازسازی فیلمی محصول 1981 بلغارستان است که حدود 20 سال پیش در تلویزیون ما هم نمایش داده شد. بدلکار فیلمهای سینمایی اوایل پیدایش هالیوود که در سال 1915 سرصحنه در سانحهای دو پایش فلج و در بیمارستان زمینگیر شده، با دختربچهای آشنا میشود و داستانهایی پرآب و تاب برای او تعریف و شخصیتهایی میآفریند که در تخیل مشترک آن دو جان میگیرند اما این داستانپردازیها بهانهای برای پرداختن به مسئله اساسی بودن یا نبودن است

لی‌‌پیس در نقش «روی» بدلکار بسیار خوب است اما بهتر از همه دخترکی رومانیایی به نام کاتینکا اونتارو در نقش آلکساندریا است که یکی از تأثیرگذارترین گریههای تاریخ سینما را در یکی از سکانسهای پایان فیلم به نمایش گذاشته است

 
جشنوارهجشنوارهها 

ضرورتهای زندگی 

وقتی در دهه 1950 میلادی بیماری سل در میان اسکیموهای شمال کانادا همهگیر میشود و عدهای از آنها به ناچار راه مهاجرت به شهرهای کانادار را درپیش میگیرند، تیوی(ناتار اونگالاک) در بیمارستانی در کبک بستری میشود. او از خانواده و قومش دور افتاده و چون زبان فرانسه یا انگلیسی نمیداند به موجودی منزوی و افسرده بدل شده است. معالجه او در این شهر بیگانه که حتی درختان متعدد آن افق دید او را برخلاف عادتش محدود کردهاند، ممکن است دو سال طول بکشد و پرستار بیمارستان (اِولین زلینا) برای کمک به تیوی پسر اسکیمویتیمی به نام کاکی(پلآندره براسور) را به بخش او میفرستد. کاکی که با فرهنگ شهرنشینان بیشتر آشنا است واسطهای میان تیوی و دیگران میشود و رابطه پدر و فرزندی میان آنها شکل میگیرد. بنوآپیلن این فیلم را کارگردانی کرده که در جشنواره فیلم مونترال برنده جایزه ویژه هیئت داوران، جایزه بهترین فیلم کانادایی و برگزیده تماشاگران شده است

بازی اونگالاک آنقدر تأثیرگذار است که بهراحتی تماشاگر را به دنبال خود میکشاند و فیلمنامه با مضمون هویت، تکثر فرهنگی و لزوم تفاهم به یکی از بحثهای داغ و همهپسند این روزها پرداخته است که در سراسر دنیا خریدار دارد

 

جشنوارهجشنوارهها 

کارآگاه دیوانه 

جانی تو فیلمساز هنگکنگی سازنده«تبعیدی» و «انتخابات تریاد» که بیشتر بهواسطه آثار متعدد اکشن و جنایی که در چند دهه گذشته ساخته و تهیه کرده، مشهور است، برای ساختن این تریلر جنایی غیرمتعارف با کافا یی وی همکاری کرده است. کارآگاه این فیلم مرد عجیبوغریبی است به نام بازرس بان‌(لاوچینگوان) که برای حل معمای پروندههایش به روشهای غیرمعمول متوسل میشود. وقتی با همکارش درگیر میشود موقعیت او در اداره پلیس به خطر میافتد و بازگشت او بر سر کار به معنیواردشدن به شبکه پیچیدهای از توطئه، جنایت، فساد و جنون است

فیلم برخلاف آثار گذشته جانی تو چندان منسجمنیست و بیشتر به یک رشته بخشهای بههمپیوسته در قالب اپیزودیک میماند. بازیگر نقش اول فیلم این شخصیت کارآگاه را که گویی قدرت ماورای طبیعی دیدن درون دیگران را دارد، بسیار تأثیرگذار و ملموس درآورده اما فیلمساز ظاهراً به وجود بیرونی و رفتارهای غریب این شخصیت که یک اکشن پرتحرک را پیش میبرد، بیشتر علاقهمند است تا دروننگری.

 

در جستوجوی حقیقت 

عمارت نوسینگن 

رائول رویس، فیلمساز خلاق و پرکاری که فقط در 10 سال گذشته 17 فیلم بلند را به روی پرده فرستاده، رمانی از اونوره دو بالزاک را دستمایه فیلم تازه سوررئالیستی گوتیک خود قرار داده است. ویلیام جیمز (ژانمارکبار)، نویسنده ثروتمند آمریکایی که در رستورانی نشسته و به شایعاتی که سر میز دیگر درباره او میگویندگوش میدهد، به یاد وقایع عمارت نوسینگن میافتد؛ پانسیونی در شیلی که همسرش، آنماری(السا زیلبرستین) را برای تمدد اعصاب به آنجا برد؛ عمارتی با ساکنانی عجیبوغریب از جمله فردی مبتلا به بیخوابی، زنبورداری که زنبورهایش جیمز و همسرش را تعقیب میکردند، دهقانانی که مدام در رفت‌‌وآمد بودند، یک اسب سفید و مدیر مبتلا به ژنژیویت که احتمالاً همه آنها اشباح بودهاند. روایت غیرخطی و بازیهای جذاب مجموعه بازیگران فیلم بامزه از کاردرآمده اما اگر قرار است سکانسهای ترسناک ماورای طبیعی فیلم تماشاگر را بترساند، فیلمساز نتوانسته است به هدف خود برسد. نورپردازی و فیلمبرداری بزرگترین مانع در مقابل ترسناکشدن فیلم است

 

آثار کوتاه بینالملل

مجیدی 

این فیلم کوتاه مالزیایی مستندی درباره یک فیلمساز ایرانی نیست، اگرچه اتفاقاً روح و جوهره آثار او را در خود دارد. آزور رودین، نویسنده و کارگردان، فیلم خود را در یک نمای بلند ساخته که 15 دقیقه طول میکشد و طی آن مرد جوانی به نام هریس (تورا آندیکا) را در خیابانها و محلههای شهر کوالالامپور دنبال میکند و سر راهش با حسام(عرفان حسن) که از محله «مجیدی» در «جوهور باهرو» آمده، برخوردی دارد. حسام که کیف پولش را در ایستگاه اتوبوس دزدیدهاند، نیاز به پول دارد و هریس در این آشنایی اتفاقی به او اعتماد میکند و پول را به او میدهد. گشتوگذار با پای پیاده از «پودورایا» تا ایستگاه «پاسارسنی» و در بزرگراهها و محلهای شلوغ مانند محله چینیها، بهانهای برای رودرروشدن با مردم خونگرم کوالالامپور است. این فیلم که در سال 2006 برنده جایزه بهترین فیلم کوتاه جشنواره بینالمللی فیلم هاوایی شده، به مسئله تعاملات انسانی در برخوردهای زودگذر و اتفاقی شکلی دراماتیک میدهد و در نهایت سادگی به ستایش مهربانی، انسانی و نوعدوستی و اعتماد متقابل میپردازد

 

چهار باشکوه انگلیسی هیچکاک 

39 پله 

یکی از بهترین نمونههای آثار انگلیسی هیچکاک همین فیلم «39 پله» است که در سال 1935 ساخته و بعد از «خانم ناپدید میشود» در سال 1938 دوباره اکران شد. نام فیلم به یکی از همان «مکگافین»‌های مشهور هیچکاک اشاره دارد؛ کلمهای که یک جاسوس پیش از مرگ بر زبان میآرورد و ریچارد هنی (رابرت دونات)، قهرمان فیلم را به دنیای جاسوسها و جاسوسبازیها میکشاند. هنی به جرم قتل بازداشت میشود، در راه گریز با پاملا(مادلین کارول) همسفر میشود و ماجرای رمانتیکی در جریان تعقیب و درگیری این دو با جاسوسان شکل میگیرد. این فیلم سیاهوسفید طبیعتاً از رنگولعاب آثار هالیوودی بعدی هیچکاک بیبهره است و فیلمساز هنوز به آن درجه از پختگی و توانایی که در آثار دهههای 1950 و 1960 او مشهود است، نرسیده. بااینحال فیلم سرشار از زیرکی، طنز و جسارت است و هیچکاک همان درجه از سرزندگی و انرژی و جسارت را در فیلمسازی نیمه دهه 1930 انگلستان نشان می‌‌دهد که ریچارد هنی در برخورد با جاسوسان و آدمکشان

 

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 3183

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
2 + 4 =