فرشته طائرپور به عنوان یکی از تهیه‌کنندگان حوزه سینمای کودک معتقد است راهکار رهایی از بحران این عرصه شعارهای مرسوم مدیریتی نیست.

به گزارش خبرآنلاین،‌ در سال‌های اخیر طائرپور از معدود چهره‌هایی بوده که برای زنده نگه داشتن سینمای کودک گام‌‌هایی برداشته و اکران مجدد «گلنار» و «پاتال و آرزوهای کوچک»  و تولید و اکران «نخودی» از فعالیت‌های او در این زمینه محسوب می‌شود.

طائرپور در گفت‌و‌گو با خبرآنلاین درباره وضعیت اکران فیلم کودک و «نخودی» به کارگردانی جلال فاطمی که جزو معدود آثار کودک اکران شده در سال‌های اخیر محسوب می‌شود و شرایط تهیه‌کنندگان در سینمای ایران سخن گفته است.

یکی از نتایج اکران فیلم «نخودی» به عنوان تنها فیلم کودکی که پس از سال‌ها ارکان عمومی شده زنده شدن نسبی بحث سینمای کودک است. اتفاقا در همین مقطع صحبت‌هایی در مورد احیای سینمای کودک صورت گرفته‌ است. تا چه حد می‌توان به این اظهارات و به نتیجه رسیدن آن‌ها امیدوار بود؟
مجموعه‌ای از حرف‌های کلی و تکراری در زمینه سینمای کودک وجود دارد که وقتی مسئولی بیاناتش را با آنها شروع می کند، تهیه‌کننده‌ای مثل من با بیش از 20 سال فعالیت در این مسیر با حرکت تند و کند، بلافاصله می‌فهمد اتفاقی خواهد افتاد یا نه.

حتی اگر آن مسئول حسن نیت داشته باشد و دلش هم بخواهد کاری در دوره مدیریتش انجام شود، تا به طور جدی و با احساس نگرانی به این موضوع فکر نکرده باشد و به حرف‌های کهنه و تکراری چیزی اضافه نکرده باشد، نمی‌توان به حرکتی در سینمای کودک ایران امید بست.

اکتفا به شعارهای دلسوزانه و کلی‌گویی‌هایی که صرفا به درد دفع وقت می‌خورند دیگر امثال مرا به شوق نمی‌آورد. در طول هفت هشت سال گذشته تنها اتفاق واقعا متفاوت و موثر در حوزه سینمای کودک، قدمی بود که اکبر نبوی در فارابی برداشت و نتایج آن امسال در کارنامه جشنواره کودک همدان و اکران فیلم‌های کودکان دیده شد.

کسی که واقعا می‌خواهد برای سینمای کودک کاری کند باید حال پدری را داشته باشد که از بیماری افسردگی در کودکش آگاه و نگران است و فکر و ذکرش از این خطر خلاص نمی‌شود. چنین پدری از وقت و توجه و سرمایه‌اش چیزی برای رفع این بیماری در فرزند عزیزش کم نمی‌گذارد. چنین پدری به سخنرانی‌های کلی در مورد این بیماری اکتفا نمی‌کند، برای علاج کار به سراغ بهترین متخصص‌ها می‌رود و به اینکه یکی دونفر از کارمندان دفترش گاهی گزارشی بدهند بسنده نمی‌کند. من دیگر فقط به مسئولی ایمان می‌آورم که مانند یک  دلسوز واقعی، با «آورده» وارد این میدان شود.

این «آورده» باید چه چیزی باشد؟
«آورده» ممکن است تدابیری عملیاتی در حوزه حمایت از تولید و نظارت بر کیفیت باشد، یا تخصیص وام‌هایی متناسب با فیلمنامه‌های جذاب و جریان‌ساز؛ فیلمنامه‌هایی که به تشخیص شورایی متشکل از دست‌اندرکاران واقعی سینمای کودک مورد اعتماد باشد و یا از همه مهمتر، ایجاد امنیت روانی و ضمانت سرمایه‌گذاری برای فیلمسازان کودک کند.

همه تولیدات سینمای ایران نیاز به حمایت دارند چرا توقع دارید که به سینمای کودک نگاهی فراتر از سایر تولیدات سینمایی شود؟
این یک واقعیت است که در نابسامانی موجود در عرصه تولید و نمایش همه تولیدات سینمای ایران نیاز به توجه مشفقانه و تدبیرهای کارشناسانه دارند، اما تفاوت‌هایی میان وضعیت سینمای کودک و سینمای بزرگسالان به خصوص در عرصه اکران وجود دارد که این توقع توجه ویژه را توجیه می‌کند.

وقتی فیلم بزرگسال می‌سازیم راه‌های ارتباط با مخاطب، تعریف روشنتری دارند و هر اثری وارد عرصه رقابتی نسبتا برابر با سایر تولیدات می‌شود و نسبت به توانایی‌اش در جلب مخاطب می‌کوشد و جلو می‌رود. درمورد فیلم‌های کودکان این وضعیت متفاوت است.

نه به خاطر اینکه فیلم، فیلم کودک است، بلکه بیشتر به خاطر آنکه مخاطب فیلم موجود تصمیم گیرنده‌ای نیست. در تمام حوزه‌ها سینما براساس نوع آن طبقه‌بندی می‌شود و صرفا در این حیطه است که باید همه چیز را براساس مخاطب تعریف کرد. باید ضوابط  با عطف به موقعیت‌ها و محدودیت‌های کنونی کودکان تغییر کنند و این همان مطلبی است که می‌تواند محوری تازه در بحث سینمای کودک تلقی شود و ما را از کلی‌گویی‌های تکراری و بی‌خاصیت برهاند.

این راهکار هم تا حدودی کلی است،‌ جزئیاتی برای اجرایی شدن آن در نظر دارید؟
بله، به اعتقاد من تنها در یک صورت سینمای کودک می‌تواند نجات پیدا کند؛ در صورتیکه مثلث شهرداری، آموزش و پرورش و رسانه‌ها وارد عمل شوند و این پدیده را در میان اضلاع و زوایای خود مراقبت کنند. در آنصورت شاید دیگر خیلی هم نیاز به حمایت ارشاد که هنوز برای این نوع سینما اولویت ویژه‌ای قائل نشده‌اند نباشد. خوشبختانه نگرانی‌های محتوایی نیز در این زمینه آنقدر کمتر از سایر انواع سینماست که می‌توان تا حدی آزادش گذاشت و یا آن را به هسته های کارشناسی مستقل سپرد.

شما راهکاری متفاوت از آنچه که در دهه 60 برای جان‌بخشی به سینمای کودک در نظر گرفته شد،‌ پیشنهاد می‌دهید؟
این بار باید از اکران شروع کرد،‌باید به تعاریف جدیدی در حوزه‌های تولید، تبلیغ و نمایش در سینمای کودک و نوجوان آنهم به تفکیک گروه‌های سنی رسید. به خاطر شرایطی که فعلا در آن به سر می‌بریم برخلاف سال‌های 66 و 67 که سینمای کودک طراحی شد و از تولید کار خود را آغاز کرد، این‌بار باید از تبلیغ و نمایش شروع کنیم. برای همین است که مثلث شهرداری، رسانه‌ها و آموزش و پرورش را مهم می‌دانم.

شهرداری در همین دو ماه اخیر با طرح «زنگ سینما» به این میدان قدم گذاشته و با آنکه این طرح هنوز جای کار بسیاری دارد، همین قدر از تاثیراتش هم غنیمت است. متاسفانه برخلاف نامه‌های من به شخص شهردار و مدیران ذیربط‌‌شان در سازمان‌های فرهنگی هنری و زیباسازی تا امروز به تبلیغات چشمگیر شهری چه برای «زنگ سینما» و چه برای «نخودی» دست پیدا نکرده‌ایم.

اگرچه می‌دانم که این بزرگواران نظر به مساعدت داده‌اند، اما در عمل اتفاقی نیافتاده است. دلم می‌خواهد از دکتر قالیباف درخواست کنم یک روز کنار دست راننده‌شان که دید بهتری دارد بنشینند و از شرق تا غرب و شمال تا جنوب تهران عبور کنند و شمایل شهر و تابلوهای تبلیغاتی بزرگ و کوچک را از منظر کودکان هفت سال به بالا که سواد خواندن دارند، نگاه و ارزیابی کنند.

سهمی که کودکان و نوجوانان از تبلیغات شهری و بخصوص از تبلیغات مربوط به رخدادهای هنری و فرهنگی متناسب دارند یقینا مورد تایید ایشان نخواهد بود. این‌ها همان کودکان و نوجوانانی‌اند که توسط ماهواره‌ها و تولیدات خارجی نشانه‌گذاری شده‌اند و هر روز حداقل دو نوبت در ترافیک خیابان‌ها و بزرگراه‌های تهران از جلوی این تبلیغات با مکث کافی عبور می‌کنند. برای همین است که پفک‌ها و جوایز حساب‌های بانکی برای آنها مهمتر از فیلم و کتاب و تئاتر کودک شده ‌است.

ای‌کاش شهرداری برای این بنگاه‌های اقتصادی سهمی از تبلیغ آثار کودکان تعیین می‌کرد تا هم حساب و کتاب اجاره پل‌ها و بیلبوردها کم نمی‌شد و هم فیلمسازان و هنرمندان جامعه که تامین اینگونه بودجه‌های کلان تبلیغاتی برایشان محال است، در آگاهی‌رسانی به مخاطبان خود گامی به جلو برمی‌داشتند. ای‌کاش شهرداری‌های هر منطقه، حداقل در هزینه‌های تبلیغ سالن‌های سینما و تئاتر متعلق به خودشان، در ایام نمایش فیلم‌ها مشارکت می‌کردند. مگر نه آنکه سهم صاحبان سالن حتی کمی بیش از سهم صاحبان فیلم‌هاست؟ چرا باید کل هزینه تبلیغات بر دوش تولیدکنندگان باشد؟

متاسفانه وضعیت فیلم‌ها و مهلت‌های رو به کاهش آنها حرفه ما را شبیه به حرفه یخ‌فروشان زیر آفتاب کرده است. سرمایه‌مان مدام آب می‌شود و ما همچنان با نگرانی منتظریم. تبلیغات اعم از شهری و رسانه‌ای باید مدت‌ها پیش از عرضه یک محصول یا یک اتفاق آغاز شود، اما هزینه سنگین آن مطلقا اجازه چنین کاری نمی‌دهد و نسبت فروش حداکثری یک فیلم به خصوص فیلم کودک با محدودیت سالنی که دارد منطقا توجیه اقتصادی برای اینگونه هزینه‌ها ندارد.

فقط می‌ماند احساس مسئولیت مراکز دولتی نامبرده، که نه به خاطر تهیه‌کننده یا کارگردان بلکه صرفا بخاطر اهمیت مخاطب و حقوق فرهنگی و شهروندی او ضوابط خاصی را برای این موضوع تعریف کنند. آموزش و پرورش مخاطب را تامین کند، رسانه‌ها تبلیغات مختص و حامیانه‌ای را برای آن انجام دهند. تلویزیون در حال حاضر چند برنامه موفق و پر بیننده مثل «عمو پورنگ» و «فیتیله» دارد. چرا به شوخی هم که شده فیلم‌های کودکان در حال اکران یا اساسا بحث سینمای کودک، در آنها مطرح نمی‌شود و مورد توصیه قرار نمی‌گیرد؟

گفتید پیشنهادهایی در این زمینه با شهرداری مطرح کرده‌اید، پاسخ امیدوارکننده‌ای دریافت کرده‌اید؟
شهرداری تهران در امر توسعه فضاهای شهری، اعم از فضاهای سبز تا اماکن خدماتی و فرهنگی، انصافا خوب حرکت کرده و می‌کند، اما متاسفانه شرایط اقتصادی کشور، هر سازمانی را ناچار از حساب‌های دو دوتا چهارتا و گاهی هم  پنج تا کرده است. بسیاری از تابلوهای قابل استفاده روی عرشه پل‌های هوایی، بیلبوردها و یا مونیتورهای دیجیتالی در حال حاضر در اختیار بخش‌های خصوصی و تجاری است که به طور طبیعی و با توجه به تقاضای صاحبان کالا، نرخ‌های نشکستنی دارند.

معاونت فرهنگی هنری هم با توجه به توافقات انجام شده، صرفا می‌تواند به شعارنویسی‌های مناسبتی یا اخلاقی روی برخی از این تابلوها اقدام کند که به خودی خود خوب است و چهره شهر را تلطیف می‌کند، اما هم کافی نیست و هم به طور طبیعی در عرض حداکثر یک هفته تکراری می‌شود. در این میانه رخدادهای فرهنگی و هنری، سهمی بسیار ناچیز دارند که با توجه به علایق و گرایشات فرهنگی هنری شهرداری تهران قابل توجیه نیست.

برای یک شهرداری هوشیار استفاده و رضایت بچه‌های آن شهر از رویدادهای هنری اعم از فیلم و تئاتر و کنسرت با توجه به تاثیراتی که در ارتقای فرهنگ شهرنشینی دارد باید  یک هدف مهم تلقی شود و حتی پیش از مراجعه صاحبان اثر به شرکت‌های واسطه برای استفاده از ارزان‌ترین نوع این تبلیغات، شهرداری ها باید خود به سراغ اینگونه کارها بروند و امکانات مناسبی را رایگان در اختیار آنان قرار دهند.

واقعا رضایت بچه‌ها و خانواده‌هایشان و همینطور هنرمندان یک جامعه، به پنجاه نقطه تبلیغاتی موثر در سطح شهر نمی‌ارزد؟ مگر رونق گرفتن مراکز تجمعات تفریحی و فرهنگی، با توجه به تبعات اجتماعی و اقتصادی قابل اعتنایی که برای هر شهر و شهرداری دارد، اصل تایید شده‌ای برای همه کشورها نبوده و نیست؟ کدام اتاق فکری تصمیم می‌گیرد نقطه‌های تبلیغاتی رایگان در شهر به چه مطلبی باید اختصاص داده شوند؟ آیا یک عضو علاقمند و دغدغه‌مندی نسبت به سینما و آثار سمعی و بصری برای کودکان و نوجوانان، جهت دفاع از اینگونه طرح‌ها در این اتاق فکر وجود دارد؟ اگر نیست که وای بر ما و اگر هست و شرایط چنین است که وای بر او.

آموزش و پرورش را به عنوان ضلع و زاویه دوم این حمایت قلمداد کردید، این بخش همراهی کافی در این شرایط نسبی احیای سینمای کودک داشته؟
آموزش و پرورش عملا در قالب مدارسی که مدیران با ذوقی دارند به سینمای کودک رو می‌کند. البته پتانسیل حمایت آموزش در سراسر ایران پتانسیل حیرت‌انگیزی است. در طول 30 سال گذشته یکی دو فیلم که قاعدتا ممکن بود فیلم‌های کم‌فروشی باشند با حمایت جدی آموزش و پرورش به موفقیت‌های چشمگیر دست پیدا کردند. برای مثال فیلم فاخر «نیاز» که اگر حمایت آموزش و پرورش نبود به یک دهم توفیقی که پیدا کرد هم نمی‌رسید. متاسفانه هنوز که هنوز است حمایت آموزش و پرورش در دادن نامه تاییدیه به دست تهیه‌کننده یا پخش‌کننده خلاصه می‌شود.

در حالیکه الگوهای کاملا قابل اجرایی در جهان وجود دارند که با اجرای آنها سینمای کودک و آموزش و پرورش در ایران نیز می‌توانند به رشدی توامان دست پیدا کنند. یادم هست اوایل دهه هفتاد و اوج رونق سینمای کودک به عنوان یکی از دست‌اندرکاران این سینما به اتفاق نمایندگانی از فارابی و اتحادیه تهیه‌کنندگان، که در آن زمان عضو شورای مرکزی‌اش بودم، جلساتی با مسئولان امور تربیتی آموزش و پرورش برگزار کردیم.

در همان سال طرح زنگ سینما را با توجه به امکانات آموزش و پرورش در همه استان‌ها به مسئولان این بخش دادم. گنجینه بزرگی از فیلم‌های خوب و مستند داریم که در قالب آن طرح می‌توانستند وارد فضای آموزش به بچه‌ها شوند. متاسفانه هیچ اتفاقی نیفتاد. حالا هم که شهرداری تهران دو سال است بخشی از آن طرح را با همان نام در سطح تهران اجرا می‌کند باز هم آموزش و پرورش از نقش مطلوب خود فاصله دارد.

چه اشکالی دارد تماشای حداقل 10 فیلم طی سال تحصیلی برای هر مدرسه‌ای اجباری یا لااقل توصیه شود؟ چه اشکالی دارد مقاله‌نویسی بچه‌ها در مورد فیلم‌هایی که توسط مدرسه به تماشای آنها می‌روند، نمره درسی و یا جایزه داشته باشد؟ هزینه جایزه را از صاحب فیلم و صاحب سینما بگیرند، اما در این جریان مشارکت کنند. چه مربی و چه والدین و چه مسئولین، مدام دارند اینگونه نیازهای بچه ها را نادیده می‌گیرند. ما تا همین جا حداقل سه چهار نسل از کودکان را از دست داده‌ایم، باز هم می‌خواهیم این کوتاهی را ادامه دهیم؟

منظورتان از اینکه سه چهار نسل را از دست داده‌ایم چیست؟
ما در این 30 سال حداقل سه چهار نسل هفت ساله را از دور خارج کرده‌ایم. هفت ساله‌هایی که در شرایط اجتماعی بسیار متفاوتی، کودکی خود را پشت سر گذاشته‌اند. هفت ساله‌های اول انقلاب و هفت ساله‌های دوران حاد جنگ ایران و عراق، با هفت ساله‌های امروز قابل مقایسه نیستند. ما هفت ساله‌هایی را از دست دادیم که حق پوشیدن کاپشن و کت رنگی و یا استفاده از لوازم التحریر کودکانه و رنگارنگ را نداشتند.

ما هفت ساله‌هایی را از دست دادیم که از فضای خارج از خانه، حتی مدرسه خود جز وحشت و لزوم اطاعت‌های کور برداشت دیگری نداشتند. عمده فعالیت مربیان امور تربیتی در آن دوران ترتیب دادن برنامه‌های مدرسه‌ای خشک، نهی از منکر و نصیحت‌های مبتنی بر درک شخصی از تربیت بود. همان بچه‌ها وقتی فیلم‌هایی مثل «مدرسه موش‌ها»، «گلنار» و «پاتال» برایشان اکران شد، شوکه شدند چون تازه مفهوم شادی و رنگ و قصه و موسیقی را در فضای عمومی جامعه تجربه کردند.

بسیاری از والدین آن دوران، خود مشتریان پر و پا قرص برنامه‌های کودک تلویزیون بودند، چون نسبت به سایر برنامه‌ها از طنز و شادی بیشتری برخوردار بود. آن بچه‌ها برخلاف فقدان آثار تفریحی ایرانی، دست آموز فیلم‌ها و سریال‌ها و بازی‌های کامپیوتری غربی و کره‌ای و هنگ کنگی نبودند. در سال های 58 تا 67 که من در بخش‌هایی ازبرنامه‌های کودک شبکه یک و دو به عنوان مشاور یا نویسنده کار می‌کردم، کوچکترین پرخاش لفظی، عبارت‌های متلکی، رفتارهای خارج از ادب و سن بچه‌ها‌، بدآموزی به حساب می‌آمد و تیغ حذف می‌خورد و یا حتی باعث حذف آن برنامه می‌شد.

همه نگران بدآموزی به کودکان بودند، حتی با افراط. یادم هست که صحنه‌های موز خوردن را از یک کارتون درآورده بودند، چون می‌گفتند موز میوه‌ای تشریفاتی است. سریال‌هایی مثل «مدرسه موش‌ها»، «محله بروبیا»، «آسمون و ریسمون» و کارهایی از این قبیل، به خاطر طنز و شادابی‌شان در چنان شرایطی یک اتفاق و پدیده تازه محسوب می‌شدند. هفت ساله‌هایی که امروز به تماشای «نخودی» می‌آیند، رضایتشان خیلی معنا دارد. این‌ها نسلی هستند که از یک‌سو با محصولات رسانه‌ای جهان، بدون واسطه و هیچگونه محدودیتی، بزرگ می‌شوند و حتی نامناسب‌ترین سریال‌های کلمبیایی و کره‌ای را به مدد شبکه‌هایی چون فارسی1 حفظ‌اند و از سویی دیگر در برهوتی از آثار سمعی و بصری ملی خود به سر می‌برند.

ذائقه این کودکان با کودکان هفت سال پیش هم قابل تشبیه نیست، چه رسد به 14 سال و 21 پیش. این نسل، آداب فیلم دیدن از طریق ماهواره و اینترنت را خوب می‌داند، اما تجربه به سینمای کودک رفتن و به اتفاق همکلاسی‌ها یک فیلم کودک ایرانی را دیدن، برایش امری تازه و بی‌سابقه است. در همه جای دنیا سیاستگزاران اجتماعی و شهرداری‌ها، از رواج چنین عاداتی استقبال می‌کنند و شرایط تحقق آن را توسعه می‌دهند. دولت‌ها برای اینگونه تجمع‌های تفریحی و اجتماعی سوبسید می‌دهند و رسانه‌ها تمام توان خود را برای جا افتادن چنین پدیده‌هایی به کار می‌برند.

و اکنون در ایران فاصله بعیدی از استانداردها داریم...
در شرایط امروز ما در تهران در حدود 12 منطقه شهری، هشتاد و چند نقطه سینمایی داریم. از میان این سالن‌ها به زحمت می‌توان به سی‌تای آنها اعتنا کرد. از میان این 30 سالن تا همین چند ماه پیش حتی یک نمونه هم راغب به اکران فیلم کودک ایرانی نبود.

در آغاز اکران مجدد «پاتال و آرزوهای کوچک» در ماه رمضان امسال تنها سه سالن فرهنگ، آزادی و پردیس ملت حاضر شدند هرکدام یک سئانس از سئانس‌های کم مشتری خود را به این فیلم بدهند و در این تجربه مشارکت کنند. دو سه هفته طول کشید تا مدارس و مربیان هوشیار خبردار شدند و استقبال شروع شد. یادم هست روز اول اکران، جمع فروش این سه سالن 32 هزارتومان بود اما بتدریج هر یک از این سینماها به فروش‌های 200 هزارتومانی در روز رسیدند و هنوز هم «پاتال» از سوی مدارس پیشنهاد رزرو سالن دارد و فروشش به 30 میلیون تومان رسیده است.

شورای حمایت از اکران فیلم‌ها، که تحت نظر معاونت سینمایی تصمیم گیری می‌کند «پاتال» را به دلیل تکراری بودن واجد شرایط حمایت در تبلیغات ندانست و تنها تیزرهای تلویزیونی حمایتی بود که تا حدی به داد این فیلم رسید. «نخودی» در ادامه «پاتال» شروع بهتری داشت و با متوسط فروش روزی دو و نیم میلیون تومان آنهم فقط در شش سینمای یک یا دو سئانسی ادامه می‌دهد. اگر تعداد سئانس‌های هر سالن را پنج سئانس فرض کنیم، معنای اکران «نخودی» این است که این فیلم فقط در دو سینما نمایش داده می‌شود.

تصور نمی‌کنید به روش راحت‌تری همانند مجاب کردن شورای صنفی نمایش برای اختصاص برنامه‌ای ویژه به فیلم‌های کودک راه را برای نمایش این قبیل از آثار باز کرد؟
اتاق فکر اکران آنقدر سرش از تراکم فیلم‌های منتظر نمایش شلوغ است که جایی برای اعتنا به ویژگی‌های سینمای کودک ندارد. حتی به نظر نمی‌رسد کسی متوجه و خوشحال باشد که این سینمای کوچک و دوباره جان گرفته، دارد واقعیت امیدبخشی را در این وانفسا نشان می‌دهد و آن اینکه فیلم کودک  ایرانی خوب، لابه لای همه هجمه‌های فرهنگی ماهواره‌ای و رسانه‌ای ارسالی از خارج و آثار سخیف به اصطلاح کمدی از داخل، می‌تواند جواب مثبت دهد. خانواده‌ها پاسخ مثبت می‌دهند، مدارس در قالب طرح‌های نیم بهای زنگ سینما عکس‌العمل کارساز خود را آغاز کرده‌اند.

منتها هنوز محدودیت‌های شرایط اکران این فیلم را در عرضه به مخاطب عام محروم نگه داشته است. «نخودی» در اغلب سینماهای محدودش سئانس بعد از غروب برای خانواده‌ها ندارد و این نقصان بخصوص در روزهای تعطیل فروش را پایین می‌آورد. مطمئنم «نخودی» می‌توانست در یک اکران پانزده سالنی تمام وقت، یکی از فیلم‌های پرفروش امسال سینمای ایران باشد و هم به عنوان یک فیلم مفرح خانوادگی مخاطبان هشت تا هشتاد ساله را جذب کند و هم پرچم سینمای کودک را یکبار دیگر بالا ببرد.

یعنی شما به فروش «نخودی» اعتماد داشتید، اما وضعیت اکران که خودتان در جایی آن را با یک اکران خصوصی مقایسه کرده‌اید، محاسباتتان را بر هم زد؟
موقعی که تاریخ اکران را مشخص کردم وضعیت اینگونه نبود. در هیچ سالی یکباره 11 فیلم تازه در این تعداد سینماهای محدود باهم اکران نشده بود که تازه باید به اینها ادامه اکران تعدادی از فیلم‌های قبلی را اضافه کنیم. اصلا فکرش را هم نمی‌کردم «نخودی» در پنج سالن آنهم تک سئانس اکران شود. بهترین لغت برای این شرایط «فاجعه اکران» است.

ای‌کاش امیدی به بهتر شدن اوضاع در ماه‌های آینده بود و «نخودی» را عید اکران می‌کردم. واقعا اکران «نخودی» فقط یک مقدار از یک نمایش خصوصی بیشتر است. البته در این نابسامانی که در طول تاریخ سینمای ایران سابقه نداشته، هم کلیه  فیلم‌ها ضرر می دهند وهم سینماها. از فیلم‌های گیشه‌ای گرفته تا فیلم‌های اندیشه‌ای، چه رسد به فیلم کودک. تصور نمی‌کنم هیچ فیلمی به سرمایه تولید خود دست پیدا کند.

شما برای اکران این فیلم از مکانیزم حمایت ارشاد و سینماشهر بهرمند نشدید؟
شرایطی که برای حمایت از اکران فیلم‌ها وجود دارد، چارچوب محدودی پیدا کرده است. فقط 50 درصد انواع مشخصی از هزینه‌ها مانند تیزرهای تلویزیونی یا بیلبوردهای شهری و یا تبلیغات مطبوعاتی را آن هم تا سقفی مشخص تقبل می‌کنند. موسسه سینما شهر که انصافا تاکنون در عرصه سالن‌سازی و همچنین حمایت از اکران فیلم‌های مختلف کارهای موثری کرده، در حال حاضر صرفا می‌تواند در همین چارچوب و آنهم با مصوبه شورایی که زیر نظر معاونت سینمایی تشکیل می‌شود اقدام کند.

حالا اگر تهیه‌کننده‌ای این سرفصل‌ها را خود به گونه‌ای تامین کرده باشد و مثلا با نظر مساعد ریاست سازمان از تیزرهای رایگان استفاده کرده باشد و ترجیح دهد بودجه حمایتی را برای نوع دیگری از تبلیغات متناسب با یک فیلم کودک استفاده کند، مشمول این حمایت نمی‌شود که فیلم من هم نشد و چند طرحی را که برای تبلیغات کودکانه «نخودی» داشتم د راین شرایط منتفی شد. تنها کمکی که برای هزینه‌های تبلیغ صورت گرفت، تنخواهی بود که فارابی  پرداخت کرد.

آمار مخاطب نشان می‌دهد که این روزها سینما رفتن برای مردم کار بسیار سختی شده است. شاید به همین دلیل است که رکود جدی سینما را شاهد هستیم.
این روزها رفتن به خیلی جاها سخت شده ولی مردم اگر نیازش را حس کنند، می‌روند. اگر مردم ما به این باور برسند که سینما رفتن یک نیاز اجتماعی و فرهنگی است، اگر متوجه باشند که سینما جایی است که فیلم‌ها برای آن ساخته می‌شود و اکتفا به تماشای سی‌دی فیلم‌ها در خانه، محرومیت از یک اتفاق بزرگتر و بهتر است  و حتی اگر آگاه شوند  که همان تک بلیت سینمایی که در ماه می‌خرند، تا چه حد در بقای صنعت سینمای ملی ایران تاثیر دارد، حتما و حداقل یکی دوبار در ماه به سینما خواهند رفت. هرچقدر هم که سخت باشد. سینمای ایران به هر حال از این دوره بحران عبور خواهد کرد و چه خوب که مردم، همراه و پشتیبان اصلی فیلمسازان در این گذار باشند.

به نظر شما برای آگاهی مردم از میزان تاثیر حضورشان در سالن سینما بر بقای صنعت سینما تهیه‌کنندگان چه کاری می‌توانند انجام دهند؟
در حوزه تولید، ساختن فیلم‌های خوب و در بخش اکران، تلاش برای تغییر شرایط و از هردوی این‌ها مهمتر، تسلیم نشدن به دلسردی و یاس.

برای بهبود اوضاع سینما بهترست سینماگران به دولت نزدیک شوند یا از آن فاصله بگیرند؟
باید دوری و نزدیکی را در این زمینه معنا کرد. باید به دولت نزدیک شد و از او خواست تا به تکالیفش عمل کند. اتفاقاتی مانند سالن‌سازی، ساماندهی اکران، کنترل سنجیده تولید، تخصیص وام‌های حداقلی برای تمام فیلم‌ها و حداکثری برای برخی پروژه‌ها، تضمین سرمایه‌گذاری تهیه کنندگان، وحدت رویه در برخورد با فیلم‌ها و فیلمسازان از همه این‌ها مهمتر اعتبار بخشیدن به مجوز هایی که خودش صادر می‌کند، از تکالیفی است که دولت در قبال سینماگران دارد و در فاصله گرفتن از دست می‌رود.

اما اگر مقصود از نزدیک شدن به دولت این باشد که برای خوشایند مدیران دولتی و استفاده از استثنائاتی که بی‌پروا برای دوستان و دوستدارانشان قائل می‌شوند، اصول و استقلال خود را کنار بگذاریم و با تخریب همکارانمان چه به صورت فردی و چه در تجمعات صنفی، به تایید و مدح همه کارهای درست و غلط مدیریت بپردازیم، نه. تصور می‌کنم مدیریت دولتی سینمایی نیز آنقدر هوشمندی دارد که تفاوت عمق، دوام، خاصیت و ارزش اینگونه چاکری‌های کاسبکارانه را با انتقادهای دلسوزانه بفهمد و هر نزدیکی را ارادت خالصانه و هر فاصله را توطئه براندازانه به حساب نیاورد.

یک سینمای سالم ملی فقط باید عرصه رقابت‌های برخاسته از شایستگی‌ها باشد و نه دلبستگی‌ها. متاسفم که تنگناها و توهمات موجود در این زمینه، خیلی رفتارها و ارتباط‌ها را از شکل طبیعی و صحیح خود خارج کرده است و آنچه شاهد آن هستیم کمتر معنای اعتماد و همدلی حرفه‌ای می‌دهد.

به نظر می‌رسد در چنین شرایطی تهیه‌کنندگان مجبورند به ارتباط با دولت، حتی در شکل ناخواسته تن دهند.
اگر تعریف‌مان از ارتباط مشترک باشد، بله. به هرحال هر تهیه‌کننده‌ای نیاز به حاشیه امن برای کارش دارد، آن هم در این شرایط سیاست‌زده که هر انتقاد و مطالبه سینمایی، به مخالفت سیاسی تعبیر می‌شود. همانطور که گفتم یقینا فیلمسازان مستقل، به دام تملق بی‌دلیل دولت برای گرفتن امکانات نمی‌افتند و برای همین است که صرف حضور خودشان و فیلم‌هایشان در منظر این دوره از تاریخ سینمای ایران، باید برای مسئولان آگاه، مغتنم تر از آن مداحی‌های سودجویانه به حساب آید.

این سینما مدیریت‌های دولتی متفاوت و متنوعی را دیده است که از سر میل یا اجبار به تعامل با آنها پرداخته. مدیریت‌هایی که همگی به نام فرد مسئول، سند تاریخی خورده‌اند. کم نشنیده‌ایم که می گویند «دوره بهشتی و انوار»، «دوره ضرغامی»، «دوره خاکبازان»، «دوره سیف‌الله داد» و یا دوره «جعفری جلوه» و جالب اینجاست که گاهی مدیرکل‌های اداره نظارت، بیش از معاونت سینمایی دوره را به نام زده‌اند.

متاسفانه از یک دوره‌ای به بعد به جز دوره مرحوم سیف‌الله داد هر مدیریتی که آمده به جای آنکه تلاش کند تا ثابت کند از قبلی‌ها بهتر است، بیشتر انرژی خود را صرف آن کرده که ثابت کند بقیه از او بدتر بوده‌اند.

شما راهی برای حل مشکل مدیریت در سینمای ایران دارید؟
طرح‌ها و گله‌های ما دیگر تکراری شده‌اند، چون به جای آنکه اوضاع عوض شود، مدام مدیران عوض می‌شوند و ما فکر می‌کنیم باز هم باید کنتور را صفر کرده و مسائل را مطرح کنیم. از سوی دیگر سینماگران به این ترس تاریخی رسیده‌اند که اگر بخواهند حرف‌های حقشان را همزمان با اکران فیلم‌شان بزنند، یا خودشان دچار دردسرمی‌شوند یا فیلمشان.

برای مثال به همین موضوع حاد ایام اخیر در سینما توجه کنید. انگار سینمای ایران هیچ مشکلی در زمینه سوژه و بودجه و تولید و رکود و قاچاق و ویدیو و تبلیغ و سالن و نمایش و...ندارد و تنها دردش عدم وفاق سه گروه از تهیه‌کنندگان با یک گروه چهارم است که جمع همگی‌شان به 300 نفر هم نمی‌رسد و هرکدام از گروه‌ها و افراد تابعه در طول این سه سال کارشان را انجام داده‌اند و گلیمشان را بی‌نیاز از دیگری از آب بیرون کشیده‌اند.

چندین مصاحبه مطبوعاتی و تلویزیونی در هفته، جلسات متعدد برای براندازی و آشتی‌کنان، گره زدن زلف این اختلافات به دعوای دولت با خانه سینما، یک بازی بی‌دلیل بزرگی را برای کشف «کی با کیه» و «کی به کیه» به راه انداخته که هیزم آن فیلم‌هایی‌اند که می‌سوزند و فیلمسازانی که بیشتر به کنج خلوت می‌خزند. معرکه داران این میدان هم بیشتر همان معدود سینماگران موفق و ناموفقی‌اند که نفسشان از جای گرم در می‌آید و با تکیه به دیوار محکم پروژه‌های فاخر سینمایی وتلویزیونی و یا صندلی‌های شوراهای تصمیم‌گیری و تقسیم امکانات، نصیحت‌های ناشتای صنفی می‌کنند و یا تهدیدهای بی‌مورد سیاسی.

مشکل مدیریت در سینمای ایران وقتی حل می‌شود که همه شعاردهندگان از دولتی و دلبستگانش تا صنفی و وابستگانش به اهداف مشترک خود فکر کنند و به جای اکتفا به وفاق و آشتی ظاهری و کم دوام، به مشارکت عملیاتی در عبور از بحران‌های اعتباری و اقتصادی سینما بپردازند. چرا که اگر با وحدت و آشتی صوری مسائل حل می‌شد، باید اول ارشاد و خانه سینما خود آشتی می‌کردند و به وحدت می‌رسیدند و سپس همگی با هم می‌رفتیم به مجلس رطب‌خوری.

در میان آثاری که تاکنون تولید کرده‌اید ظاهرا فیلمی به نام «نیلوفر» دارید که در جشنواره‌های معتبر بسیاری شرکت کرده، فیلمی که تاکنون اجازه نمایش نداشته، از آن چه خبر؟
از اعتبار پروانه نمایش این فیلم چند ماه بیشتر باقی نمانده است، اما هنوز نه گذاشته‌اند اکران شود و نه وارد شبکه نمایش خانگی. بی‌تردید بنا دارند که با پایان یافتن مهلت پروانه نمایش همین یک مستمسک هم از من گرفته شود. با آنکه بسیاری از فیلم‌إها در دوره جدید معاونت رفع توقیف شدند این یکی هنوز در محاق است. من مدیر کل قبلی اداره کل نظارت و مدیر کل سابق امور سمعی بصری ارشاد را شرعا، اخلاقا و قانونا، به مبلغی حدود 200 میلیون تومان مدیون خود می‌دانم. آنها باعث شدند که در شرایط رونق رسانه‌های خانگی و پیش از آنکه شرایط کاملا به ضرر تولیدات سینمای ایران تغییر کند، قرارداد منعقده این فیلم با رقمی که می‌توانست سرمایه و دیون آنرا جبران کند، فسخ شود.

این فیلم کاملا در چارچوب ضوابط و اصلاحات ارشاد ساخته شد و به عنوان یک تجربه موفق در زمینه تولید مشترک به معنای واقعی، شایسته توجه و تشویق و حمایت بود، اما هر بلایی بود بر سر آن و بنده آوردند. حالا هم که با این شرایط اکران حتی اگر مشکلش حل شود لابد باید یک سئانس در یک سینما، آنهم هشت صبح اکران شود که مبادا کسی آنرا ببیند.

حداقل در مورد «نخودی» نگرانی ندارید و هزینه‌های فیلم تامین شده است.
نمی‌دانم این حکایت را کجا خواندم یا شنیدم که: «تاجری گفت یک عمر است دارم به خاطر یک الحمدلله‌ای که گفتم، استغفرالله می‌گویم. بازار آتش گرفته بود و تنها حجره من نسوخته بود و من با دیدن حجره سالم خود، خدا را شکر کردم و گفتم الحمدلله». حدیث من و سرمایه «نخودی» هم همین است و من از این مصونیت ممکنست آسوده باشم، اما خوشحال نیستم. ضمن آنکه آورده من در این پروژه، بیش از هر چیز امیدی بود و هست که به احیای جریان سینمای کودک بسته‌ام.

سینما به خصوص سینمای کودک برای من همیشه چیزی فراتر از یک شغل بوده است. همه ما تعریفی از کارنامه حرفه‌ای خود داریم. همین تعریف به من می‌گوید که به خاطر سرمایه‌گذار بودن فارابی و دریافت دستمزدم برای ساخت این فیلم، خوشحال نباشم و از اکران حقیر آن متاسف باشم. تنها خوشحالی من اینست که همه دستمزد این فیلم را به اضافه  سه برابر آن صرف ساخت یک فیلم اجتماعی خوب به نام «آینه‌های روبرو» کرده‌ام که امیدوارم در شرایط بهتری اکران شود.

کد خبر 109715

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =