سیدمحسن فرجادی: تصویر جوانی که پایین منبر چهرهاش از دیگر طلاب متمایز است، به راحتی شناخته میشود، نشسته به پای حاجآقا روحالله و از آن روز ایستاده برای و با او. وقتی بعد از ماجرای فیضیه او را به «اجباری» میبرند فرار میکند و با پناه گرفتن در گوشه یکی از دهات کرمان تلاش میکند دیده نشود. خواندن و نوشتن رهتوشه آن روزهای خود حصریاش است تا کمکم آبها از آسیاب میافتد برای این متولد سوم شهریور ۱۳۱۳هجری شمسی.
از روزهای زندان هم بهره میبرد و با فیشهایی که از قرآن بر میدارد تفسیر راهنما را تدارک میبیند. فکر میکرد با پایان گرفتن روزهایی که در آستانه هشت سالگی ریاستجمهوریاش سردار سازندگی خوانده شد دوره فراغتی حاصل میشود، اما زمان تازه برای او آغاز شده بود. حکایت درویش و مار فسرده از اینجا برای او شروع شد تا دوم خردادیها جان گرفته و از شانههایش بالا روند و نیش. . . او که هر روز ساعتی را به ورزش میپردازد تا در 75سالگی شادابی و قدرت فکریاش مستدام باشد.
روزهایی را که در اوج بود فراموش نمیکند؛ انقلاب و پیروزی، انقلاب در بحران، روزهای عبور از بحران، پس از بحران، آرامش و چالش، به سوی سرنوشت و امید و دلواپسیاش مدام است و ظاهراً و بر خلاف آنچه این روزها دربارهاش میگویند برای اعتلای وطن تلاش دارد.
میگویند اولینهایی که در تجربههای زندگی با آنها اخت میشویم تا پایان عمر همراه ما هستند و خصال آنهایی را که بزرگ میپنداریم را با خود همراه میکنیم. «امیرکبیر قهرمان مبارزه با استعمار» تجربه نوشتاری دوران مبارزه اوست که با آن در کوران مبارزاتش زندگی و وقایع دوران امیرکبیر را به بهانه آن مرور میکند. تاریخ را خوب میشناسد و خود نیز در متن تاریخ سیساله انقلاب نقشی برجسته و رشکبرانگیز دارد. به هر تقدیر این روزها بسیار دربارهاش میگویند و باید جست حکایتی در روایت این روزهایش.
نظر شما