این روزها فیلم «طبقه سوم» جدیدترین فیلم بیژن میرباقری به شکل محدودی روی پرده سینماهای تهران است.
متأسفانه مناسبات کنونی اکران از یک سو و تنزل سلیقه و بینشی که طی سالهای اخیر در میان برخی از اقشار سینمارو در اثر کثرت آثار مبتذل شکل گرفته از سوی دیگر، باعث شده فیلمهایی مانند «طبقه سوم» کمتر دیده شوند و عملا مورد اجحاف قرار گیرند.
شاید در چنین موقعیتی وظیفه ما سینمایینویسان در قبال این نوع فیلمها ابعاد گستردهتری باید به خود گیرد و دست کم به میزان سهم اندکی که در رسانهها داریم، مخاطبان را برانگیزیم تا اگر تصمیم به رفتن به سینما میگیرند، آثاری از این دست را هم در برنامههای خود قرار دهند.
از بیژن میرباقری تا به حال فیلمهایی مانند «ما همه خوبیم»، «روز برمیآید»، «دوزخ برزخ بهشت» و همین «طبقه سوم» را دیدهایم. البته سابقه او در فعالیتهای سینمایی و هنری بسیار بیش تر از این چهار عنوان است و در ساخت فیلم کوتاه، انیمیشن و کارهای گرافیکی روی تیتراژها و ... هم کارنامه پرباری دارد.
شاید بتوان یکی از اصلیترین ویژگیهای آثار سینمایی میرباقری را متمرکز کردن درام روی فضاهای محدود و شخصیتهای معدود دانست. پرداختن روی موضوعات داستانی در چنین سپهری، کار دشواری است، چرا که فیلمساز ناچار است از حداقلهای عناصر درام برای پیشبرد روایت و تعمیق شخصیت آدمها و موقعیتپردازیهای داستانی بهره ببرد.
میرباقری در هر چهار کار بلندش کم و بیش در این عرصه خود را موفق نشان داده و «طبقه سوم» در این میان یکی از مثالزدنی کارهایش است. این فیلم، داستان دختر جوانی را تعریف میکند که در گریز از یک موقعیت پرمخاطره به مأوایی امن پناه میبرد و در آن جا با زن جوانی روبهرو میشود که احساس میکند میتواند دست کم در ساعاتی گذرا به او اعتماد کند.
در این فضا، مخاطب اتفاقا بیشتر نگران زن است تا دختر فراری؛ مبادا که دختر با خامی و جوانیاش، لطمهای به موقعیت او وارد کند؛ ولی آیا این حس تا پایان فیلم تداوم دارد؟ این تعلیقی است که میرباقری هوشمندانه، در روایتی پلکانی به بررسی و تبیین آن میپردازد و با تأکیدی درست و دقیق روی جزئیات صحنه، پردازش درست دیالوگها و فصلبندی استاندارد روند داستان، تماشاگرش را در مرزهای تردید و گاه غافلگیری پیش میبرد.
هیجانی که در این فیلم تجربه میکنید، جنسش با تهییجهای جاری در فیلمهای بازاری و سادهپسند البته متفاوت است و عمقی را دارا است که بیشتر لایههای درونی ذهن مخاطب را هدف قرار میدهد تا جنبه های سطحی و کاذب غریزی را؛ اما این اصلا به این معنا نیست که فیلم سرگرمکننده نیست و یا کسالتبار است؛ که اتفاقا برعکس بینندهاش را کنجکاو نگه میدارد تا پیشبینیهای ذهنی خود را با کنشهای غافلگیرکننده دو شخصیت داستان فیلم بسنجد.
یکی از جنبههای دیدنی این فیلم بازی مهناز افشار است. افشار را تاکنون بیشتر در فیلمهای نازل و بازاری دیدهایم که بالتبع انتظار تماشای بازیای چشمگیر از او هم در این جور کارها بیهوده بوده، اما این هنرپیشه در برخی آثار معدود (مثل «چه کسی امیر را کشت» و «یا کارگران مشغول کارند») حضوری جدی و دیدنی هم داشته که نشان میداد روی استعداد او باید حسابی جدا از اغلب فیلمهایش باز کنیم.
اکنون در «طبقه سوم»، بازی افشار بسیار خوب است و حتی در بین فیلمهای جشنواره فیلم فجر سال گذشته در مقام بهترینها قرار داشت. درک درست افشار از پیچیدگی نقشش در این فیلم و تعامل مناسب با بازیگر مقابلش (پگاه آهنگرانی که او نیز بازی تماشاییای دارد)، فضایی دلچسب را برای عمق یافتن اثر فراهم آورده است.
«طبقه سوم» از فیلمهایی است که در غوغای فیلمهای نازل تجاری و یا سوار بر موج شعارهای مد روز، متأسفانه فضایی برای دیده شدن کمتر به دست آورده است. با رفتن به سینما و تماشای آن، به سهم خود بخشی از این سد را بشکنیم. این منحصر به «طبقه سوم» هم نیست. «عصر جمعه» و برخی آثار دیگر هم در این غربت قرار گرفتهاند. همان طور که در آغاز گفتیم، در چنین وضعیتی تعهد سینمایینویسانی که دغدغه جدی نسبت به هنر سینما در این وانفسا دارند، به مراتب بیش از پیش شده است...
54
نظر شما