به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، دو سه روزی پس از پایان سی و هفتمین جشنواره فیلم فجر، کافه خبر میزبان سه منتقد بود که این رویداد سینمایی را تحلیل کردند؛ این نشست با حضور کیوان کثیریان، خسرو نقیبی و سیدعبدالجواد موسوی برگزار شد.
بخش اول این میزگرد که پیش از این منتشر شد، به ارزیابی کلی جشنواره و ویژگیهای خاص این دوره از جشنواره اختصاص داشت.
اینک در بخش دوم این کافه خبر، بحث بیشتر روی فیلمهایی است که در جشنواره سی و هفتم جلب توجه کردند.
سمیه علیپور: چرا بعد از این همه سال که بارها گفته شده مشکل عمده سینمای ایران فیلمنامه است، این مساله همچنان پابرجاست؟
سیدعبدالجواد موسوی: یک یادداشت از حسین معززینیا میخواندم که درباره فیلمنامه نوشته بود. او میگفت چرخه تولید معیوب است، یک زمانی کتابهای بسیاری راجع به فیلمنامه نوشته و کلاسهای فیلمنامهنویسی بسیاری با حضور چهرههای معتبر برگزار شد اما بازهم اتفاق خاصی نیفتاد.
معززی نیا دو دلیل برای این مسئله آورده است، اول اینکه ما نظم و ترتیبی که در تربیت یک فیلمنامهنویس است را نداریم، اینکه حوصله داشته باشد و برای نوشتن وقت بگذارد. دوم هم مربوط به سفارش دهنده و فیلمساز است که عجله زیادی برای تولید فیلم دارد و به کیفیت فیلمنامه کاری ندارد.
به همین دلیل لزوما ربطی به این ندارد که ما فیلمنامهنویسهای ضعیفی داریم یا هنوز نمی دانیم که فیلمنامه خوب چه ویژگیهایی دارد. معززی نیا معتقد بود که چون چرخه تولید معیوب است این اتفاقات رخ میدهد.
خسرو نقیبی: مدتهاست که میگویند مشکل سینمای ایران فیلمنامه است اما برای من مشکل سینمای ما کارگردان است، در واقع مشکل کارگردان سالاری است. در سینمای استاندارد استودیویی مانند هالیوود، کارگردان مدیریت گروه را سرصحنه برعهده دارد و به عنوان یکی از عوامل استخدام تهیهکننده میشود. تهیهکننده فیلمنامه را از فیلمنامهنویس میخرد، مثلا میبینید ابتدا می گویند اسپیلبرگ فیلمی را می خواهد بسازد اما پس از مدتی نام او به عنوان تهیهکننده اجرایی میخورد و یک کارگردان جوانتر فیلم را میسازد. چون تهیه کننده در هنگام نگارش فیلمنامه به این نتیجه میرسد که برای این فیلم که تمش را اسپیلبرگ دوست داشته یک نگاه جوانتر و نوجوتر بیشتر کارآمد است؛ به همین دلیل به او می گویند شما اندیشهات را در اختیار فیلم قرار بده و بگذار یک فیلمساز جوان فیلم را بسازد که نگاه نو و جدیدی داشته باشد.
در ایران چون اساسا کارگردان سالاری داریم، او خود را اهم همه عوامل میداند و اجازه دارد فیلمنامه را از ابتدا تا انتها تغییر دهد و نقشها و دیالوگها و رخدادها را کم و زیاد کند در حالیکه در تولید استاندارد چنین چیزی وجود ندارد و کارگردان تنها موظف است که آنچه را در جلسات پیش از فیلمنامه تصویب شده است اجرا کند.
موسوی: در واقع جای کارگردان به درستی تعریف نشده است.
نقیبی: مسئله این است که جای فیلمنامه نویس در تیتراژ یک فیلم استاندارد پس از کارگردان و حتی جلوتر از تهیهکننده است ولی در سینمای ما اینطور نیست و جایگاه نویسنده درحد یکی از عوامل فنی دیگر است.
کیوان کثیریان: بسیاری از فیلمنامهنویسهایی را میبینیم که از تغییرات ایجاد شده در فیلمنامههایشان ناراضیاند و میگویند آنچه ساخته شده اصلا اثر من نیست ولی چارهای ندارند و نامشان به عنوان فیلمنامه نویس در کار می خورد.
موسوی: اصلا ما کارگردانانی داریم که فیلمنامه خوب به دستشان میرسد و فیلم خوب میسازند و بعد از دو فیلم خوب، فیلم خیلی بد میسازند و میبینند که ماحصل فیلمنامه بوده است.
نقیبی: همه هم مدعی هستند که این کار را بهتر از فیلمنامهنویس بلد هستند و نظر نهایی را باید آن ها بدهند. در حالیکه فیلمنامه نویس تخصصی در آن کار دارد.
موسوی: یعنی شما میگویید که اگر شان و منزلت فیلمنامهنویس حفظ شود این اتفاقات نمیافتد؟
نقیبی: اگر فیلمنامه توسط تهیهکننده واقعی که تمام ابعاد کار نظام استودیویی را بلد است، خریده شود و اشکالات آن با یک گروه فیلمنامهنویسی برطرف شود و به نتیجه برسد و بگوید این باید ساخته شود. مشکلات ما حل خواهد شد.
موسوی: اگر اینطور باشد مشکل ما تهیهکننده است.
نقیبی: آره ولی تهیهکنندگان هم زیرمجموعه مشکل کارگردان سالاری هستند، در واقع کارگردانان جایگاهی برای خود ایجاد کردهاند که گویی فیلم برای آنهاست در حالیکه فیلم برای تهیهکننده است.
علیپور: سراغ بررسی موردی فیلمها برویم، فیلم «شبی که ماه کامل شد» نرگس آبیار که بیشترین جایزه را گرفت، نظرتان درباره این فیلم، ایدهای که داشت و همچنین تعداد جوایزی که گرفت چیست؟ فیلم رنگ و بوی سفارشی داشت؟ اینطور بود یا نه؟
کثیریان: ما خروجی یک فیلم را باید بررسی کنیم؛ اینکه چقدر شعاری شده یا حرف یک طیف خاص را میزند؟ چه اندازه سینما و چه اندازه ایدئولوژی در آن مهم است؟ درباره «رد خون» و «متری شیش و نیم» هم میتوان این را گفت.
علیپور: «متری شیش و نیم» سفارشی بود؟
کثیریان: نیروی انتظامی در ساخت فیلم کمک کرده بود، شما ۱۰ هزار معتاد را میتوانید جمع کرده و جلوی دوربین بیاورید؟
در واقع نیروی انتظامی چون کمک زیادی به فیلم کرده بود مدعی آن هم بود. ولی باید دید که خروجی ماجرا چه میشود، سفارش هم بگیریم و خوب اجرا کنیم باارزش است چون آن را در مدیوم هنر میآوریم. ولی بعضی از فیلمهای شعاری، سفارشی برای ساپورت کردن سفارش دهنده است.
نقیبی: مگر میدانیم پول فیلمهای هالیوودی مانند «آرگو» را چه کسی می دهد؟ یا لابی صهیونیسم پشت کدام فیلم است؟ ما بهعنوان منتقد میتوانیم درباره کیفیت فیلم صحبت کنیم.
کثیریان: دقیقا، اگر ما به خروجی فیلم نگاه کنیم که باید همین کار را هم انجام دهیم و چاره دیگری نداریم، به نظرم بله فیلم خانم آبیار، فیلم خوبی است، البته من دفعه دوم که فیلم را دیدم به نظرم ایراداتی داشت. اما فیلم خوبی است که کارگردانی درستی دارد، فضای عمومی قصه را که میتواند جذاب باشد، خوب ترسیم میکند. هم ایدئولوژیک است و هم وجه حادثهای دارد و در بستر این فضای خشن، داستان عاشقانهای را روایت کرده است که فراز و فرودهای خوبی دارد و میتوان آن را تعقیب کرد. با تمام این تفاسیر میتوان گفت که فیلم خوب و دوستداشتنی است.
علیپور: تصور میکنید با «شبی که ماه کامل شد» شخص نرگس آبیار به جایگاهی رسیده که به عنوان یک «فیلمساز مهم و اثرگذار» قابل بحث باشد؟
کثیریان: به نظرم در این مسیر در حال حرکت است اما هنوز این عنوان برایش زود است. برای اینکه اگر درباره جزییات این فیلم صحبت کنیم میبینیم پختگی که مدنظر است را نداشته است.
کثیریان: بله ولی به نظرم فیلم موفقی است زیرا که فضای عمومی خوبی ایجاد کرد که این ایرادات را تحت شعاع قرار داد.
علیپور: آقای نقیبی به نظر شما هم آبیار هنوز در مسیر رسیدن به جایگاه «یک فیلمساز مهم» است؟
نقیبی: من سر فیلم «نفس» نوشتم که خانم آبیار اولین فیلمساز زن ایرانی است که از زن بودنش وام نمیگیرد. یعنی تا الان هر فیلمساز زنی که داشتیم بخشی از اعتبار فیلمسازیاش را از زن بودنش می گرفته و از نگاه زنانهای که به فیلمش تزریق می کرده امتیاز میگرفته است.
سر فیلم «نفس» من برای اولین بار در فیلم یک کارگردان زن ایرانی پروداکشن دیدم، قصه سختی دیدم که روایت تصویری آن بسیار دشوار بود و ما شبیه آن را در سینمای ایران نداشتیم. شبیه یک فیلم بیوگرافی هالیوودی که در بستر زندگی یک کودک اتفاقات سیاسی و اجتماعی روز را مشاهده کردیم.
بنابراین با کارگردانی طرف هستیم که می توان به عنوان یک فیلمساز استودیویی روی او حساب کرد و هر قصهای را به او داد و انتظار یک خروجی درست را داشت. اولین بار تعبیر کاترین بیگلوی سینمای ایران را سر فیلم «نفس» برای آبیار به کار بردم. با این توضیح که «شیار ۱۴۳» فیلم محبوب من نیست و سر «نفس» واقعا غافلگیر شدم.
میدانستم که اگر قرار باشد فیلم دیگری بسازد بر وجه پروداکشن مانند فیلم «نفس» بیشتر کار میکند و فضای سینمایی فیلمش را بزرگتر میکند. بحث بلندپروازی و جاه طلبی که درباره اش صحبت کردم به نظرم یکی از نمادهایش نرگس آبیار است.
کثیریان: تازه این پروژه ای بوده است که خیلی از آقایان به دلیل دشواری آن را رد کرده بودند.
نقیبی: و قصه ای بوده که ۱۰ سال سینمای ایران در مقاطع مختلفی به سراغ آن رفته است. خودم شاید اولین نفری باشم که روی این داستان کار کرد. یک روز پس از آنکه ریگی دستگیر شد به دفتر دوست تهیهکنندهای دعوت شدم و روی فیلمنامه داستان ریگی حدود یک سال کار کردیم و تمام این جزییات فیلم را من در لیست چیزهایی که واقعا اتفاق افتاده دیدم.
یکی از مسایل فیلم «شبی که ماه کامل شد» که مورد انتقاد برخی از افراد قرار گرفت مربوط به آن سکانسی است که نیروهای امنیتی ریگی را وقتی بچه در بغل دارد نمیزنند، من این را در خاطرات فردی که مامور مراقبت از ریگی بوده است دیدم.
در آن مقطع روی فیلمنامهای که نوشته شد حداقل سه، چهار فیلمساز مطرح سینمای ایران کار روی آن را به دلیل خطراتی که فکر میکردند برایشان دارد رد کردند. یکی از فیلمسازان مطرح سینمای ایران وقتی فیلمنامهام را خواند گفت که به نظرم بهتر است این فیلم را از کودکی ریگی ببینیم و اینکه چطور به آن جایگاه رسید، میگفت میتوان از این طریق ابعاد جهانی به آن داد. نمیخواست داستان سیاسی روز بسازد. چه با ترس از پروداکشن، چه به دلایل امنیتی.
فیلمنامهای که نوشته بودم شبیه «۲۴» بود، یک تریلر سیاسی با زد و خورد فراوان که از همان تیر نزدن به ریگی توسط نیروی امنیتی آغاز و با نشاندن هواپیمای حامل او به پایان میرسید. آن نقطهای که خانم آبیار به این قصه پرداخته غافلگیرم کرد.
کثیریان: با آن بخش صحبت شما اینطور مخالفت میکنم که این هم متن است، اینکه در واقعیت چه اتفاقی افتاده درست است، اما در اجرا باید به شکلی صحنه را درآورد که دلیل اقدام و تصمیم شخصیت توجیه داشته باشد.
نقیبی: من هم آن جملهای که در این صحنه گفته می شود را دوست ندارم ولی آنچه در خاطرات بود و در قصه نیز کار میکند، تفاوت قرائت ما و آنها از اسلام است که آن ها برای هدفشان حاضر هستند همه را بکشند اما ما فرد مقابل را به دلیل در بغل داشتن یک بچه نمیزنیم و پس از آن است که او چندین عملیات تروریستی انجام میدهد و کشور را دچار مشکل میکند.
موسوی: اگر این روندی که در فیلمنامه آقای نقیبی بود و تفاوت آغاز و پایانی که رخ میداد چه خوب بود زیرا که ریشه در باورهای ما دارد و در دین ما هم وجو دارد، در حالیکه در فیلم خانم آبیار چنین صحنه خوبی را با یک دیالوگ نادرست خراب میکند.
فکر میکنم وجه ممیزه خانم آبیار با برخی فیلمسازان این است که از ادبیات میآید و پیش از این قصهنویس بوده است. ضمن آنکه جسارتش برای فیلم «شبی که ماه کامل شد» ستودنی است. همچنین آنچه در فیلم از ریگی نشان داده میشود را ما پیش از این جسته و گریخته دیده بودیم و نزدیک شدن به چنین موضوع مستندی در حالیکه تکراری نشده و شعاری در نیاید کار سختی است.
یکسری بخشهای فیلم هم تعجب برانگیز است و حفرههای فیلمنامهای آن نیز غیرقابل باور است.
نقیبی: من فکر میکنم فیلم هم برای اکران چند دقیقهای کوتاهتر خواهد شد.
کثیریان: جشنواره فیلم فجر کارکرد دیگری که پیدا کرده همین است، یعنی فیلمسازان بازخورد میگیرند و برای اکران عمومی آنچه به نظرشان درست است را اجرا میکنند.
موسوی: در فیلم خانم آبیار یک اتفاقی افتاد که معمولا ما در فیلم های دیگر این سیر تحول را به صورت معکوس می دیدیم اما در اینجا خلاف این رخ می دهد و یک آدم عارف مسلک تعریف به یک تروریست می شود، به نظرتان این در فیلم درآمده بود؟
کثیریان: یکی از مشکلات همین است، فاصلهای که ما عبدالحمید را ندیدم و پس از آن به یک آدم دیگر تبدیل شد، به نظرم دستاویز این است که او در این زمان تغییر کرده است، اما کسی که در این خانواده بزرگ شده است و مدام می گوید که من با آن ها تفاوت دارم در یک فاصله خیلی کوتاه تبدیل به نفر دوم آن مجموعه میشود و تحت تلقین هایی قرار گرفته که باورش برای مخاطب سخت است زیرا آن تغییرات را ندیده است.
نقیبی: یک تمی که به نظرم نادیده گرفته شد حتی در نام فیلم، ماجرای شبی که ماه کامل شد و تمثیلی است که استفاده می کند. ماجرای گرگینهها را با تروریستها یکی کرده، ماجرا این است که در زمانی که ماه کامل میشود وقتی توسط دیگر گرگها گزیده شوی، عزیزترین آدم خود را هم حاضر هستی پاره کنی و بعدها میفهمی که اشتباه کردهای. این مسئله در فیلم وجود دارد.
جواب آنچه آقای فراستی در تمام این شبها گفت که چرا ما با این آدم حرکت میکنیم دقیقا همین است که داستان فیلم داستان این مرد و شبی که ماه کامل شد است که در نهایت باعث میشود به دلیل گزیده شدن توسط تروریسم حتی همسرش را بکشد. از خلال فیلم میفهمیم گزش آن رویکرد گروه تروریستی اینقدر است که حتی حاضر به چنین کاری نیز میشود.
علیپور: به سراغ سایر مسایل جشنواره برویم، بحث فیلم اول امسال در جشنواره مسئلهساز شد، اینکه کدام آثار فیلم اول بودند و کدام نه؟ و در نهایت ۱۰ فیلم اول به جشنواره راه پیدا کرد که «مسخره باز» به عنوان برترین فیلم انتخاب شد. این فیلم از نگاه شما در میان فیلمهای اول برترین بود؟
کثیریان: «مسخره باز» از آن فیلمهایی است که باید دو مرتبه آن را دید، چون در سینمای ما تازه است. فکر میکنم وامدار تئاتر ابزورد است و از همان المانها استفاده کرده است، با توجه به اینکه کارگردان خاستگاه تئاتری دارد به نظرم بخشی از آن طبیعی و عامدانه است اما از یک جایی احساس میشود که مخاطب را با فرم مرعوب می کند و عملا داخل آن چیزی نیست. درست است از آن المانهای تکرار، فانتزی و ... استفاده می کند، در تخیل اوج می گیرد و حتی ماشین وارد آرایشگاه می شود اما در انتها مخاطب به چیزی نمی رسد. اگر می بینیم که در «در انتظار گودو» با چنین نگاهی جلو می رود در پایان متوجه می شویم که چه منظوری دارد یا تم آن مثلا انتظار است.
ولی در این فیلم احساس می کنیم که یک خط ساده گرفته و در حول آن می خواهد قدرت نمایی کند.
نقیبی: من نمایش های غنی زاده را خیلی دوست دارم.
کثیریان: برای آنکه متن های مشخصی را دنبال می کند.
نقیبی: من حرفم راجع به «مسخره باز» با توجه آنچه که آقای کثیریان گفت این است که اساسا اینکه سینما را به تئاتر بیاوریم جای تحسین دارد اما اینکه تئاتر را به سینما بیاوریم هیچ حسنی ندارد.
کثیریان: مشکل این است که بیشتر به تئاتر نزدیک است تا سینما و اینکه یک تئاتر ابزورد را فقط جلوی دوربین آورده است و فیلم به سینما نزدیک نیست و تک لوکیشن بودن خیلی به این تلقی کمک کرده است ولی از یک جایی مخاطب می گوید فیلم باید از یک نقطه ای شروع شده و به نقطه ای ختم شود اما این اتفاق نمیافتد. احساس می کنیم قدرت نمایی می کند و میخواهد این حس را منتقل کند.
کاری که در اختتامیه کرد دقیقا این مسئله را اثبات می کند که من می خواهم شما را کارگردانی کنم و اختتامیه را نیز کارگردانی می کنم. فیلم چند مرتبه باید تمام شود اما می بینیم که ادامه پیدا می کند و اینکه اتفاقات فیلم در خدمت چه چیزی است را نمی دانیم.
نقیبی: آرش خوشخو یک جمله خوب نوشته بود، اینکه فیلم آقای غنی زاده فیلم خوبی است و این روحیه ماجراجوی او را می ستاید اما او وارد سینما شده که فضای متفاوتی دارد و منتقدان این حوزه مانند تئاتر تعارف ندارند، در واقع سینما خیلی بیرحمتر از تئاتر است.
کثیریان: حمله هایی که پس از رفتارش در اختتامیه شد تازه او را سر جای خود قرار می دهد. ولی یک احتمال بیشتر وجود ندارد و آن هم این است که مرعوب نام خود در تئاتر و استقبال دیگران از تئاترهایش است و این اتفاق در سینما نمی افتد. به نظرم در کل بلد است و می تواند کارش را ادامه دهد.
نقیبی: بله، ۲۰ دقیقه اول فیلم من را کاملا با خود همراه کرد ولی همینطور در دقیقه ۳۰، ۴۰ و... موقعیت تکرار شد.
کثیریان: تکراری که در تئاتر ابزورد است یک جهانی را می سازد و در آن حرفی میخواهند بزنند اما در فیلم چنین اتفاقی رخ نمیدهد. با این حال گزینه بهتری در فیلمهای اول امسال وجود نداشت.
نقیبی: من در فیلمهای اولی که دیدم، فیلم پسران دو کارگردان یعنی «سونامی» میلاد صدرعاملی و «معکوس» پولاد کیمیایی را از نگاه سینمای موجود در آنها مدنظر داشتم. فارغ از قصه که در هر دو میلنگد، تلقی کارگردانان، سینمایی است و من در هر دو سینما به معنای قاب خوب، هیجان، پتانسیل تصویری را میبینم. اگر پولاد کیمیایی فیلمنامه بهتری داشت و این نسخه فیلم را تدوین بی رحمانه ای کرده و یک ساعت نخست فیلم را به نیم ساعت تبدیل می کرد، خیلی با فیلم بهتری سروکار داشتیم.
اساسا جاه طلبی که درباره آن صحبت کردیم در این فیلم هم وجود دارد، اینکه یک کارگردان در فیلم اول خود قصه چند آدم را بسازد و جهان ماشین بازهای قدیمی را به تصویر بکشد و بخش عمدهای از اتمسفر را درست و سینمایی از آب دربیاورد نکته مثبتی است.
من سکانسهای گاراژ این فیلم را خیلی دوست دارم چون در کنار فیلمبرداری تورج منصوری که خوش و آب رنگ است، فیلم در اجرا به معنی واقعی سینماست.
کثیریان: یعنی شما به این فیلم سیمرغ می دادید؟
نقیبی: نه سیمرغ نمی دادم ولی حرفم این است که آنها تلقی سینماییتری دارند و مشکلشان قصه است. در «سونامی» هم همین است و جاه طلبی یک فیلم ورزشی و قصه دو قهرمان با حرفهایی که حرف روز است دیده می شود. شبیه کاری که سهیل بیرقی سال گذشته در فیلم «عرق سرد» کرد که در واقع نمونه بهتر فیلم «سونامی» بود.
اتفاقا به نظرم در این دو فیلم پتانسیل اینکه بتوانیم ببینیم این ها در فیلم بعدی خود با فیلمنامه بهتری بتوانند فیلمساز بهتری بشوند وجود دارد. نکته خطرناک فیلم اولی های جشنواره امسال فیلم بسیار بسیار بد «جان دار» است. اینکه دو فیلمساز جوان چقدر میتوانند عقبافتاده به سینما نگاه کنند، مدل سینمای هاتف علیمردانی و فیلمسازان اجتماعی از این جنس که در سینما وجود دارد. اینکه فکر کنیم با رونویسی کردن از روی دست فیلمسازانی که خود فیلمساز درجه یکی نیستند می توانیم فیلم اجتماعی بسازیم و دوربین بی هدفی داشته باشیم که بلد نیست حتی قاب خوب ببندد. این خیلی خطرناک است آن هم در سالی که این همه درباره پروداکشن صحبت می کنیم.
من ترجیح می دهم فیلمی با فیلمنامه بد مانند «سونامی» و «معکوس» را ببینم ولی یک فیلمی را که نام جهانبینیاش را میگذارم «زیبایی شناسی کثافت»، یعنی بازیگران را در زشتترین حالت ممکن مقابل دید تماشاگر می گذارد با این توجیه که فیلم اجتماعی است، نبینم. قدر فیلمهایی شبیه «آستیگمات» و تا حدودی «متری شیش و نیم» را که در درون آن کثافت حرکت می کنند ولی قاب سینمایی، اندازه سینمایی، میزانسن یادشان نمی رود و می دانند که با مخاطب عام حرف می زنند را در مقایسه با فیلم «جان دار» باید دانست.
موسوی: من «معکوس» را ندیدم ولی در «سونامی» به نظرم کارگردان در جای غلط میایستد و تعریفش از قهرمان مشخص نیست که چیست.
نقیبی: کارگردان یا فیلمنامه نویس؟
موسوی: در واقع اجرای کار خوب نبود و تماشاگری که داخل سالن مسابقه است و مربی تیم ملی طرف غلط ماجرا هستند و همه دست به دست هم دادند که پدر یک نفر را دربیاورند و از یک آدمی که نیت درستی ندارد و صادق نیست دفاع کنند.
من هم در ۲۰ دقیقه اول فکر کردم که یک فیلم ورزشی پرجنب و جوش را می بینم ولی پس از آن دیگر انگار یادشان رفت که فیلم ورزشی است.
نقیبی: فیلمنامه قهرمانش را به شدت گم می کند.
موسوی: «جان دار» اما به نظرم آنقدر که آقای نقیبی گفتند کثیف نبود و اگر در اجرا ضعفهایی دارد به نظرم به عنوان فیلم اول طبیعی است، چون کارگردانان آشنایی زیادی با این مسایل ندارند. اما اگر یک قصه ای بسازد که مدام مخاطب را در سر یک دوراهی قرار دهد قابل قبول است.
نقیبی: از دهه هفتاد به این سمت مدام فیلمسازان مخاطب را سر دوراهی قرار می دهند، مانند فیلم «دهلیز» بهروز شعیبی که به نظرم با وجود آنکه کادرهایش تلویزیونی بود اما فیلم تمیزی بود.
موسوی: البته «جان دار» در شخصیتها نیز مشکل داشت و آدم ها را درست تعریف نمی کرد.
نقیبی: حتی مهم ترین نکته فیلمنامه را نمیگوید و آن هم رابطه باران کوثری و جواد عزتی است که قبل از ماجرا آن را طرح نمیکند و هیچ پیشینه ای ندارد.
کثیریان: فیلم پایان درستی هم ندارد و به نظرم در مجموع انتخاب این دو کار اشتباهی بود، یک فیلمساز مثلا ۲۵ ساله عملا نباید چنین دغدغه ای داشته باشد و یک سوژه بارها و بارها تکرار شده را بسازد.
نقیبی: عصبانیت من هم از همین مسئله است.
کثیریان: بله این ها می خواستند دقیقا یک فیلم بسازند ولی به نظرم با توجه به فیلمنامه بد، اجرای کار خوب است و شخصیت ها را در موقعیت های عجیب و غریبی قرار داده است. نهایتا فکر می کنم که اگر ما بودیم «مسخره باز» را به عنوان بهترین فیلم انتخاب می کردیم.
نقیبی: من بودم به «پالتو شتری» سیمرغ می دادم.
کثیریان: این فیلم مخالفهای بسیاری داشت و شوخی هایش به نظرم خیلی عام نیست.
نقیبی: اگر در مقیاس «مسخره باز» نگاه کنیم به نظرم پیشنهادش یک فیلم همچنان ارزان ساختن با فیلمنامه درست است و اینکه یک فیلم کمدی در جشنواره جدی فیلم فجر بتواند قصه خود را به سرانجام برساند و مخاطب را با خود همراه کند قابل تحسین است.
کثیریان: در مقابل فیلم کمدی جواد رضویان هم به نظرم به درد جشنواره نمیخورد، جشنواره از سال ۸۸ که سیستم مدیریتی سینما تغییر کرد فیلم هایی را راه داد که سنت این رویداد را شکست، فیلم هایی که اصلا به کار جشنواره نمی آیند. مثل «همه چی آرومه» که فیلم های گیشه ای هستند.
نقیبی: خط مدنظر را هم متوجه نمی شویم، مثلا فیلم «گشت ۲» به بخش مسابقه می آید اما امسال فیلم «ژن خوک» سعید سهیلی که فیلم کامل تری است راه پیدا نمی کند.
کثیریان: آوردن فیلم رضویان به جشنواره به این نیت بود که فیلم کمدی هم داشته باشیم یا «پالتو شتری». من قبل از جشنواره با یکی از دوستان صحبت می کردم، گفتم که احساس نمی کنم فیلم رضویان آنقدر خاص باشد که به بخش مسابقه راه پیدا کند و او در جواب من گفت که فیلم خیلی خوبی است و منفجر می کند ولی من تنها یک بار در هنگام تماشای فیلم خندیدم.
فرهاد عشوندی: آن لحظه ورودی که با سعید حدادیان شروع کرده به نظرم می تواند جذاب باشد.
کثیریان: یا اینکه یک خانم از جنس دیگر را با یک مداح همراه می کند، تمی است که در رسوایی مفصل دیده بودیم و خنده ها را آنجا گرفتند.
نقیبی: در این سبک هم قبلا در سینمای جهان بارها آثاری ساخته شده بود.
کثیریان: من هم در ادامه فیلم «زهرمار» دیگر نتوانستم بخندم، در «رسوایی» اما یک اتفاقی رخ می دهد و طرف رسوای عام و خاص می شود ولی در این فیلم هیچ اتفاقی نمی افتد و هیچکس هم نمی پرسد که مداح در فیلم به چه دلیل با یک خانم همراه شده بود.
من نمی گویم این ها فیلم نباید ساخته شوند و بد هستند، اما برخی از فیلم ها جایشان در جشنواره نیست. ضمن آنکه فکر می کنم برخی از فیلم ها را به دلیل حفظ احترام موی سفید کارگردانان به جشنواره راه دادند که اگر اینطور است پس چرا فیلم الوند بیرون است؟ اگر برای احترام است نباید اکران شوند چون برای کسی مانند آقای پوراحمد بد است که یک سالن به فیلمش بخندند. حال آقای پوراحمد پس از تدوین دوباره فیلمش قابل قبول تر شده اما به نظرم باید بخشی را در نظر گرفت که هم فیلم ها به نمایش دربیایند و این اتفاقات رخ ندهد.
موافق حضور بخش خارج از مسابقه هستم تا جشنواره فجر یک پانورامای کامل تری شود، بالاخره فیلم الوند را هم باید دید تا بفهمیم به کجا می رود، ولی وقتی چهار فیلمساز را به احترام موی سفیدشان به جشنواره می آوریم چهار فیلمساز پیشکسوت را هم بیرون گذاشتهایم درست نیست و این مسئله سرنوشت فیلم ها را تغییر می دهد.
مثلا می گویند سهمیه داریم، هر فیلمی با موضوع مذهبی، انقلاب و دفاع مقدس بسازیم به صورت اتوماتیک داخل جشنواره است و این خیلی بد است. می گویم اگر سهمی هم داریم روی ۲۲ فیلم معمول بگذاریم ولی نه اینکه جای فیلم های دیگر را به این آثار اختصاص دهیم.
سه فیلم به عنوان رزرو انتخاب می شوند و داوران معتقدند که بدون ترتیب آن ها را انتخاب کردند اما فیلم الوند در بخش خارج از مسابقه به نمایش در میآید و دو فیلم دیگر بیرون ماندند و نمی دانند که دلیل این تصمیم چیست.
بنابراین به نظرم بعضی از فیلم ها به نفع شان است که در جشنواره نباشند، مثلا «گشت ارشاد» جایش در جشنواره نیست و از قدیم اینطور بود. از یک زمان به بعد که خواستند تنوع ایجاد کنند دست به این انتخاب ها زدند در حالیکه تنوع در حد کمدی داشتیم.
نقیبی: هیات انتخاب یک گیر قدیمی دارد، من فکر می کنم فارغ از اینکه فیلم خوب یا بد است باید به این مسئله نیز توجه کند که فیلم چند فاکتور برای دیده شدن و جایزه گرفتن دارد. خیلی وقت ها ممکن است فیلمی باشد که نظر هیات انتخاب را به خود جلب نکند اما در آن بازی عجیب و غریبی باشد که دیده شود.
کثیریان: همان سالی که فریدون جیرانی در هیات انتخاب بود، فیلم «من» وقتی به جشنواره آمد از او پرسیدیم که به چه دلیل انتخاب شده است، او گفت ما گفتیم صد در صد لیلا حاتمی سیمرغ می گیرد که نگرفت و به این دلیل فیلم را برای جشنواره انتخاب کردند که شانس جایزه دارد.
الان وقتی به فیلم های بیرون جشنواره نگاه می کنم، می بینم بعضی از فیلمها شانس جایزه دارند.
نقیبی: مثلا «پیلوت» ابراهیم ابراهیمیان اساسا فیلمی است که جواد عزتی، حمیدرضا آذرنگ و سعید آقاخانی شانس نامزدی سیمرغ داشتند.
کثیریان: این مسئله یعنی سرنوشت نامزدها تغییر کند، هیات داوران که این فیلمها را ندیده است و اما این نامزدها نمی توانند برآیند برترین ها باشند.
نقیبی: تازه این فیلم که آماده و کامل بود و به هیات انتخاب احترام می گذاشت را کنار گذاشتند و فیلم هایی که نیم ساعت از آن ها آماده بود را انتخاب کردند بدون دانستن این که آیا این فیلم به کیفیت مورد نظر میرسد یا نمیرسد؟
کثیریان: این موضوع هم از نقاط ضعف اساسی ماجراست و همین هم شد که «متری شیش و نیم» در دو روز نخست به جشنواره فجر نرسید و روز سوم نمایش داده شد. وقتی فیلم کامل داریم چرا باید به این شکل عمل کرد؟ یا فیلمی که سیاه و سفید نمایش داده شد چون اصلاح رنگ آن انجام نشده بود. می توان فیلم های آماده را انتخاب کرد و آن وقت فیلم های اینچنینی را در بخش خارج از مسابقه نمایش داد.
جشنواره از فیلم ها و آدم ها مهم تر است اما به این مسئله توجه نمی شود و احساس نیاز به افراد دارند زیرا که می گویند فیلم ها را بسوزانیم و بگوییم که جشنواره پرباری است.
نقیبی: جالب است که فیلم های بخش خارج از مسابقه را هم در سینمای اهالی رسانه نمایش ندادند.
علیپور: درخواست خود فیلمسازان بود که در سینمای اهالی رسانه نمایش داده نشوند.
کثیریان: فیلم الوند از چند فیلمی جشنواره امسال بهتر بود و سر و شکل کامل تری داشت.
علیپور: از سال ۹۴ منتظر بودیم تا ببینیم که سعید روستایی در فیلم دومش چه کار میکند، «متری شیش و نیم» فیلم خوبی بود یا نه؟
نقیبی: برای من که فیلم اول روستایی را دوست نداشتم و فکر می کردم که حتی کارگردانی را به معنایی که من اعتقاد دارم بلد نیست، فیلم دوم یک ضرب شست کامل کارگردانی است و یک ساعت و ۲۰ دقیقه اول فیلم به لحاظ کارگردانی و خود فیلم، بهترین فیلم جشنواره بود.
حیرت انگیز است، یک «سیکاریو»ی ایرانی است با تمام جزییات، اجرای نفس گیر، اکشن درست و حسابی. یک کاراکتر از پلیس ایرانی می سازد که تا سال ها می تواند مرجع در شخصیت پردازی یک پلیس خشن در سینمای ایران باشد. ولی از دقیقه ۷۰، ۸۰ یادش میافتد سعید روستایی است و او را برای «ابد و یک روز» دوست دارند و تصویرگر فلاکت در سینمای ایران است و فیلم به سمت دیگری چپ می کند و همان آدم و فیلمساز سابق می شود.
هیچ نشانی از نیمه اول فیلم در سکانسبندی و جزییات اجرای نیمه دوم وجود ندارد. در واقع تا سکانس دستگیری ناصر خاکزاد و حتی جلوتر زمان انفجارآن انبار بیرون شهر همهچیز خوب است اما پس از آن، فیلم همراه آن انفجار خودش هم روی هوا می رود.
کثیریان: فیلم به نظرم قربانی این ماجرا شده است که کارگردان معتقد است دو شخصیت هم وزن باید داشته باشد و از یک جایی پیمان معادی خارج می شود و نوید محمدزاده با داستان خودش می ماند و فیلم کاملا افت می کند و دوپاره می شود.
نقیبی: یکی از پرافسوس ترین دوپاره های سینمای ایران است.
کثیریان: خیلی بخش اول متفاوت و خوب است، قبل تیتراژ خیلی جذاب است.
نقیبی: فیلمنامه و اجرای فکر شده و همه چیز در بهترین شکل ممکن است.
کثیریان: دقیقا، پروداکشن خیلی خوبی دارد، آن صحنه های جمع آوری معتادان خیلی عالی درآمده است و با همه حرفهایی که زدیم اجرای عالی و شخصیت پردازی و بازی معادی خیلی خوب است.
موسوی: صدای معادی برای این نقش خیلی ضعیف است و به درد این کاراکتر نمیخورد. البته روستایی یک مشکلی در این فیلم دارد که آن را در «ابد و یک روز» هم داشت، برخی از فیلمسازان فکر می کنند که همه چیز را باید در فیلمشان نشان دهند و هیچ چیزی را نباید ناگفته بگذارند. حتی داستان آن پسری که ورق قرص متادول را می آورد را می خواهد به سرانجام برساند.
کثیریان: اصلا داستان آن پدر فلج و پسرش اضافی است و نیازی نبود که ادامه دهد یا حضور پیمان معادی در زمان اعدام. ضمن آنکه از نظر حقوقی بازپرس (شخصیت فرهاد اصلانی) اجازه حضور در زمان اعدام را ندارد.
نقیبی: ناگهان آن آدم باهوش و ریزبین قسمت اول فیلم تبدیل می شود به یک آدم شیرفهم کننده که می خواهد همه چیز را توضیح دهد و آن آدمی که در ابتدا برای هوش مخاطب احترام قائل است جای خود را به آدمی می دهد که فکر میکند یکسری نادان فیلم را نگاه می کنند.
کثیریان: و لحن فیلم هم تغییر می کند. ضمنا به نظرم درباره «غلامرضا تختی» نیز صحبت کنیم. از این فیلم توقع خیلی بیشتری داشتم زیرا که تختی یک چهره شناخته شده و قابل احترام در میان مردم است. این شخصیتی که از او در این فیلم نشان داده شده که بخشی از آن به بازیگران باز می گردد، باعث شد تا تنها شمایلی از تختی ببینیم و از آن شخصیت خبری نیست و تنها یک آدم خموده و حرف نزن است که بعید می دانم در واقعیت اینطور باشد. همچنین از نقاط عطف و حساس زندگی این آدم پریده می شود و در جاهایی مکث می شود که به نظرم مهم نیستند.
حرف زدن، نگاه کردن و... نقش تختی نیز اصلا یادآور شخصیت او نیست و کارگردانی درستی صورت نگرفته است.
نقیبی: من این فیلم را از منظر دیگری می بینم، اگر به یک فیلم بیوگرافی قائل باشیم باید شناختمان را از شخص کنار بگذاریم، به علاوه اینکه نسل جوان و نوجوانی که فیلم را می بیند هیچ شناختی از آن شخصیت ندارد.
کثیریان: من در فیلم مثال می زنم، مثلا رابطه اش با آیتالله طالقانی فقط در حد چند کلمه صحبت ساده است.
نقیبی: کجای تاریخ داریم که تختی بیشتر از یک تماشاگر سیاسی بوده است؟ اکت هایی هم که به عنوان عضو جبهه ملی دارد، اکتهایی است که هوادارانه است نه سیاسی. همه میگویند فیلم چیز جدیدتری به ما نشان نمیدهد و من معتقدم که یک فیلم بیوگرافی لزوما نباید چیز جدیدی نشان دهد.
کثیریان: چیز جدیدتری نشان ندهد اما تصویر درستی از او به نمایش بگذارد. وقتی بازیگر را با گریم شبیه تختی می کنند باید ویژگی های شخصیتی او را نیز به شکلی نمایش دهند که من مخاطب باور کنم یا نه؟
نقیبی: کجای تاریخ داریم که تختی بیشتر از این بود؟ دعوای او با امامعلی حبیبی همین است. حبیبی معتقد بود او تنها یک شمایل است و بیشتر از حد بزرگ شده است.
کثیریان: برای چه تبدیل به شمایل شده است؟ چون در خود فیلم می بینیم که ۵۰ بار به افراد مختلف پول میدهد؟ او بیشتر کار راه میانداخته و کمک مردم میکرده است.
عشوندی: من به عنوان یک فعال ورزشی به قصه گیر دارم، زیرا که افرادی چون امامعلی حبیبی، موحد و... زنده هستند ولی در این فیلم و حتی فیلمی که آقای افخمی ساخت هیچکس به سراغ این افراد نرفت تا روایت آن ها را هم از زندگی تختی بداند.
نقیبی: چون فیلم آنها نیست و اسمی هم از آن ها به میان نمی آورد.
عشوندی: ولی مشخصاتی که می دهد مشخص است و فکر نمی کنم کسی باشد که آن ها را نشناخته باشد.
نقیبی: شما به عنوان یک فعال حوزه ورزش چنین نظری دارید اما بسیاری از جوانان و نوجوانان این چهره ها را نمی شناسند.
کثیریان: سوال من این است که چطور تبدیل به شمایل قهرمان شده است؟
نقیبی: شمایل قهرمان همین است که حرف مردم را می زند. مردم دوست داشتند اینها را بگوید، مصدق دست خود می گرفت و...
کثیریان: مثلا در زلزله بوئین زهرا به راحتی از آن گذر می کند.
نقیبی: به نظرم ماجرای زلزله بوئین زهرا کامل نشان می دهد.
کثیریان: به خاطر جنس بازی هم در انتهای فیلم هیچ همدلی با شخصیت پیدا نمی کنیم.
نقیبی: به نظرم افسردگی این شخصیت را با این تصویر به خوبی نشان می دهد.
کثیریان: به دلیل آنکه از نابازیگر استفاده کرده است، از همان اول فیلم و دوران کودکی هم این حس افسردگی القا می شود.
علیپور: «ماجرای نیمروز: رد خون» را چطور دیدید؟
نقیبی: «رد خون» برای من مثل «شبی که ماه کامل شد» است، اینکه درام بر قصه سیاسی ارجح است و یک قصه را به درستی با نقطه آغاز و پایان روایت می کند قابل قبول است، درست عکس «ماجرای نیمروز» که قصه یک گروه شکارچی بود مانند فیلم های وسترن که پنج نفر از طیف های مختلف جمع می شدند تا شکاری انجام دهند فارغ از آنکه در چه بستری از زمان رخ می داد.
در «رد خون» با یک درام زنانه طرف هستیم و مردی که میفهمد عشقش به او خیانت کرده است و درگیر ماجرایی شده است و قصه هم با این دو نفر که نسبت به فیلم اول تازه وارد هستند بسته می شود. آدم های فیلم اول در پس زمینه این فیلم قرار دارند. این درام برای من کار کرد.
موسوی: به لحاظ منطقی چی؟
نقیبی: در فیلم اول هم من این نگاه را دارم که درام ارجحیت دارد.
موسوی: در فیلم دوم که ادامه فیلم اول است و در یک بستر تاریخی رخ می دهد، کارگردان می تواند واقعیت را کنار بگذارد و داستان تازه ای را روایت کند؟
نقیبی: مگر بخشی از تاریخ را تحریف کرده است؟
موسوی: بله، اینکه زریبافان همه کاره این ماجرا بوده است درست نیست بلکه آن ها مسئول یک دسته مهم هستند.
نقیبی: در فیلم هم تاکید می کند که مسئول یکی از دستههاست و انتقادی هم که به فیلم میشود این است که عملیات مرصاد را در اجرا تقلیل می دهد.
موسوی: سوال من این است که قصه ای که در فیلم به نمایش در می آید در واقعیت رخ داده است یا نه؟
نقیبی: من نکته تاریخی روی آن ندارم.
موسوی: اگر قصه باشد و مبتنی بر واقعیت نباشد می تواند منطقی باشد؟
نقیبی: ما از بستر تاریخی استفاده می کنیم تا یک قصه را روایت کنیم. من حتی این نکته را دارم که پنج نفری که در فیلم اول موسی خیابانی را می کشند در واقعیت هم همین تعداد بودند؟
موسوی: نه آن اتفاقا درست بود. من می گویم از یک واقعه تاریخی می توانیم فیلمی بسازیم که در قسمت اول مبتنی بر واقعیات باشد و قسمت دوم آنچنان بر واقعیات مبتنی نباشد؟
نقیبی: من خیلی الزامی برای این مسئله نمیبینم، یک قصه ای راجع به عملیات مرصاد و اتفاق سال ۶۷ گروهک مجاهدین رخ می دهد که سعی می کند آن را دراماتیک روایت کرده و در بستر آن به روایت تاریخی می پردازد. خودم هم در فیلمنامه «پول چوبی» این کار را کردم و یک عاشقانه را بر اتفاق پسزمینه سوار کردم و سعی کردم در پس زمینه نشان دهم که در آن مقطع زمانی چه اتفاقی افتاده است.
این فیلم هم به نظرم همین کار را می کند و به رویکرد و نگاه من در تعریف قصه خیلی نزدیک است.
کثیریان: به نظرم نسبت به «ماجرای نیمروز» که در آن به یک گروه کاملا نزدیک می شد و گروه دوم را از دور می دید، در «رد خون» این اتفاق نیفتاده و هر دو گروه را از نزدیک می بینیم.
شخصیت اصلی فیلم هم به نظرم کیایی است که او را کاملا در تردید می بینیم و مهارت و اعتقاد به خصوصی که او را به هسته اصلی تیم رسانده، اینکه با چه زمینه ای آمده و چقدر پایمرد است را اصلا نمی بینیم و تنها هدفش پیدا کردن همسرش است. به نظرم این شخصیت خوب پرداخته نشده و هیچ پیش زمینه اعتقادی برایش نمی بینیم. همچنین عملیات بغداد به کلی اضافه است و نیازی به آن نبود.
ضمن آنکه من هم مانند آقای نقیبی اطلاعات دقیقی درباره این مقطع زمانی ندارم اما از فردی که در عملیات مرصاد حضور داشت شنیدم که خیلی با واقعیت فاصله داشت.
علیپور: به یاد ماندنی ترین اتفاق یا موضوع جشنواره چه بود؟
موسوی: به نظرم کاری بود که بهروز افخمی با میلاد دخانچی انجام داد، من حرف های امید روحانی را در تلگرام می خواندم و به او گفتم تو را به خدا کسی جلوی دخانچی را بگیرد زیرا که دارد به حسن رحیم پور ازغدی سینما تبدیل می شود و دیگر نمی شود او را جمع کرد زیرا که هر چه می خواهد درباره فیلمسازان می گوید.
او هم گفت این را بهروز می گویم، گذشت و شب آخر دخانچی می خواست راجع به «رد خون» صحبت کند و گفت که آخر این فیلم که سلاح شان را گذاشتند به این معنا نبود که رفتند خودشان را تحویل دهند، فیلم می گوید دوران مبارزه و آرمان تمام شده، دوران هاشمی رفسنجانی آغاز شده است و شما به سراغ زندگی تان بروید.
افخمی هم گفت که آقای دخانچی من ۱۰ شب است که می خواهم به تو بگویم که تو اصلا فیلم نمی بینی، فیلم دیدن یک تربیتی می خواهد که تو یک چیزهایی از جاهای دیگر یاد گرفتی و فکر می کنی آن ها را باید به سینما ربط بدهی در حالیکه هیچ ارتباطی با هم ندارند. تو باید ابتدا فیلم دیدن را یاد بگیری زیرا که کار پیچیده ای است.
دخانچی هم عصبانی شد و گفت که معلوم است تو «رد خون» و مهدویان را دوست داری که این حرف ها را می زنی. افخمی هم گفت ربطی ندارد و این مسئله را در این ۱۰ روز می خواستم به تو بگویم ولی فرصتش پیش نمی آمد.
نقیبی: برای من اتفاق «قصر شیرین» مورد توجه بود، به نظرم کاملترین فیلم رضا میرکریمی است حتی بالاتر از «خیلی دور خیلی نزدیک» چون در این فیلم قصه آن میزانی که باز می شود جمع نمی شود اما «قصر شیرین» در واقع ضرب شست تکنیکی او بود.
در «قصر شیرین» به بلوغی دست پیدا کرده است که فضای سخت تری هم نسبت به «خیلی دور، خیلی نزدیک» دارد. فیلمنامه ساده و درست خود را به شدت خوب اجرا میکند و یک حامد بهداد به شدت مسلط بر خود دارد و بچه های فیلم به شدت خوب بازی میکنند. همچنین داستان مرکزی با زنی که حضور ندارد و در تمام مدت قصه را کنترل می کند خیلی خوب شکل گرفته است.
یکی از فیلمهای محبوب من «باغبان وفادار» است، قصه مردی که زنش کشته می شود و در پی چرایی مرگ اوست و در این حین به شناخت بیشتری از زنش می رسد و بیشتر عاشق او می شود. خیلی برای من «قصر شیرین» شبیه این فیلم بود که از لحاظ فیلمنامه نویسی کار خیلی سختی بود و اینکه سیمرغ بهترین فیلمنامه را گرفت برایم قابل تحسین بود زیرا که به نظرم هیات داوران فیلمنامه درست آن را تشخیص داد.
اجرای میرکریمی هم خیلی خوب است و به درستی از تکنیکهای روز سینما در اندازهی لازم این قصه استفاده کرد.
موسوی: موافقم، من اصولا از ارائه اطلاعات قطره چکانی در فیلم ناراحت می شوم ولی وقتی در این فیلم با آن رو به رو شدم اذیت نشدم.
کثیریان: چون اطلاعات را به درستی و سر جای خود ارائه می کرد. در فیلمنامه اطلاعات به درستی ارائه می شود و تلنگرهای شخصیت را به خوبی احساس می کنیم، همچنین یک پایان درخشان دارد و شخصیت آن کاری که کرده و زندگیاش را تغییر داده دوباره انجام نمیدهد. ضمن آنکه تحول شخصیتی در فیلم رخ داده است و تمامی صحنه ها به خوبی کنار هم قرار گرفتند.
از نکات جشنواره که وجود داشت و فکر می کنم داوران سر آن پشیمان هستند بحث تدوین است. شنیدم فیلم برگزیده یک ربع آن می خواهد کم شود و این فیلم نمی تواند جایزه بهترین تدوین را بگیرد، تدوین خوب یعنی اینکه نشود به صحنه هایی از فیلم دست زد آنقدر که به خوبی کنار هم قرار گرفتهاند. به نظرم تقسیماتی در جوایز فنی وجود دارد تا در کل بگویند به فلان فیلم سه سیمرغ دادیم.
«قصر شیرین» هم به نظرم خیلی مویی همه چیز را تنظیم کرده است، همانطور که همه بازیگران به اندازه هم دیده می شوند از حامد بهداد گرفته تا دو کودک بازیگر.
نقیبی: من فکر میکردم تدوین را فیلم «غلامرضا تختی» بگیرد.
۵۷۲۴۳
نظر شما