مهرزاد دانش

این روزها که صحبت درباره سریال افسانه جومونگ کم و بیش رایج است و برخی از صاحب نظران در عطف به آن، جای خالی ادبیات داستانی کهن دیارمان را (که در آثاری از قبیل شاهنامه فردوسی متبلور است) در سینما و تلویزیون یادآور می‌شوند، بار دیگر این پرسش در اذهان مطرح می‌شود که چرا به رغم داشتن گنجینه‌های غنی ادبی تاریخی در ابعاد مختلف حماسی، عاشقانه و.‌.‌. کمتر سینماگری راغب است که با بهره‌گیری از آنها فیلمی مبتنی بر چنین ژانرهایی بسازد و مخاطب علاقه‌مند به چنین مضامینی را ناخواسته سوق می‌دهند به سمت نمونه‌های خارجی این جور سوژه‌ها که حالا یا آثار نازل و پیش پا افتاده‌ای مثل جومونگ میدان‌دار ماجرا می‌شوند و یا در حالت‌های خوش‌بینانه‌ترش فیلم‌های خوش‌ساخت‌تری که افسانه‌های اساطیری باستانی خارجی و یا حتی خودساخته معاصرتر (مثل ارباب حلقه‌ها) را دستمایه کارشان قرار می‌دهند. نتیجه چنین جریانی مشخص است که چیست: در بند ماندن داستان‌های کهن ملی در حوزه فرهنگ مکتوب که آن نیز با توجه به میزان رویکرد مطالعاتی در جامعه ما معلوم است آن سان که باید و شاید مورد اعتنا قرار نمی‌گیرند.

در آسیب‌شناسی این ماجرا می‌توان سراغ از عوامل مختلف گرفت. در وهله نخست، پرهزینه بودن این آثار جلوه‌گری می‌کند. اکنون بیشترین تسهیلات اینچنینی سینمایی عمدتاً در اختیار آثاری قرار می‌گیرد که برگرفته از سرگذشت‌های تاریخی متون آیینی‌اند و تجربه نشان داده است که آن چه تحت عنوان آثار فاخر سینمایی نامیده می‌شود خیلی با رویکرد مورد‌نظر منطبق نبوده‌اند. نکته دوم توانایی در اقتباس سینمایی است. زبان این متون، زبان ادبیات کهن است.

منظور از زبان صرفاً واژگان دستوری و انشایی نیست بلکه سبک داستان‌سرایی نیز مد نظر است. این قصه‌ها در قالب حکایت ترسیم شده‌اند و برای برگردان آنها به متنی سینمایی که ضرباهنگ سریع، پیوستگی روایی، و تنوع لایه‌های خرده‌داستانی در نظامی منسجم را باید دارا باشد کار ساده‌ای نیست و نیاز به یک شخص یا تیم فیلمنامه‌نویس و اجرایی توانمند دارد که این مهم را تحقق بخشد.

نکته سوم به ظرفیت‌های موجود برمی گردد. بارها از زبان بسیاری شنیده‌ایم که مثلاً آیت‌الله جوادی آملی حکایت سلامان و ابسال را مناسب برای درج در هنرهای معاصر دانسته است. اما آیا نظام مدیریت فرهنگی - و مشخصاً سینمایی - چه در موقعیت کنونی و چه در ادوار گذشته، این ظرفیت را در خود می‌بیند و می‌دید که به چنین داستانی - با هر کدام از روایت‌های سه گانه مختلفش - مجال برگردان سینمایی دهد؟

به نظر می‌رسد با توجه به این که ایده «سری که درد نمی‌کند دستمال به دورش نمی‌بندند» در جامعه ما به شدت رایج و ساری است و بر همین مبنا کمتر سینماگری حوصله پیدا می‌کند سراغ این اقتباس‌های پردردسر رود، جرقه اشتعالی باید از جانب مسئولان ذی‌ربط برافروخته شود. کمیته اقتباس ادبی بنیاد فارابی که چند سالی است از تأسیسش می‌گذرد، نخستین نهادی است که ذهن بدان متبادر می‌شود. بالاخره این سد باید از یک جا شکسته شود و فضای پرخلأ موجود که جز چند تجربه پراکنده اغلب ناموفق بضاعتی در بر نداشته، به تکانه‌ای جدی رسد.

کد خبر 12609

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =

آخرین اخبار