نزهت بادی: رضا میرکریمی تقریباً هر سالی که فیلم تازهای ساخته با کام شیرین جشنواره فیلم فجر را ترک کردهاست؛ او و عوامل فیلمش بر بال سیمرغها سوار جشنواره ترک کردهاند. این کارگردان امسال «یه حبه قند» فیلمی که در ساختار به نوآوری رسیده و در داستان با دیگر فیلمهای میرکریمی متفاوت به نظر میرسد را به جشنواره فجر ارائه داده است. میرکریمی دیدگاه خود را به این دوره از جشنواره فجر و جریان تولید تازهترین اثر سینماییاش را روایت میکند.
برای نگارش فیلمنامه دوباره سراغ همکار قدیمیتان محمدرضا گوهری رفتید که قبلا با او در «خیلی دور، خیلی نزدیک» کار کرده بودید. با توجه به اینکه طرح اولیه به شما و شادمهر راستین تعلق داشت، چرا با خود آقای راستین کار نکردید؟
طرح اولیهای که با شادمهر نوشتیم مربوط به سه سال پیش بود، به دلایلی آن زمان از ساخت فیلم منصرف شدم. سال گذشته که دوباره تصمیم به ساخت فیلم گفتم، شادمهر درگیر پروژههای دیگری بود و من برای اینکه کار را پیش ببرم، با گوهری وارد مذاکره شدم و او برای نوشتن فیلمنامه به کمکم آمد.
این فیلم با آثار قبلیتان تفاوت دارد، کار در یک لوکیشن محدود با قصهای شلوغ و پرماجرا و پرسوناژهای زیاد. تجربه ساختن چنین فیلمی چطور بود؟
تشابهی که این فیلم با کارهای قبلیام دارد بیشتر در زمینه نوع نگاهم به زندگی است و تفاوتش این است که در فرم، ساختار و نوع روایت دست به تجربه جدیدی زدم، چون در این کار شخصیت اصلی داستان ناپیدا و گم است. من که قبلا با یک شخصیت کار کرده بودم، این بار با یک خانواده به عنوان شخصیت اصلی روبرو بودم و چنین چیزی برایم تجربه تازهای بود.
به نظرم مهمترین شاخصه آثار شما حس زندگی جاری در لحظات فیلم است، خیلی خوب میتوانید موقعیتهای باورپذیر انسانی را خلق کنید که روح زندگی در آن جریان داشته باشد. وقتی خلاصه داستان را شنیدم احساس کردم شما یکی از بهترین گزینهها برای ساخت چنین داستانی هستید. چطور فضای دلنشینی توام با زندگی در فیلمهایتان ایجاد میکنید؟
واقعیت این است که اگر «یه حبه قند» موقعیتی را به دست بیاورد، از سوی همین ناحیه است که یک برش واقعی از زندگی یک خانواده ایرانی است. من خیلی به جزئیات اهمیت میدهم و همیشه موقع نگارش فیلمنامه قبل از اینکه با یک تم یا حادثه قصه را شروع کنم، از پیوند زدن مجموعهای از جزئیات نامرتبط آغاز میکنم و داستانم را شکل میدهم. مخصوصا از زمانی که به تدریج عامل حادثه را در فیلمهایم کمرنگ کردم و ترجیح دادم به جای اینکه حادثه قصه را پیش ببرد، فضا و اتمسفر که جزئیات در ایجاد آن تاثیر زیادی دارد، با مخاطب ارتباط برقرار کند.
بنابراین طبیعی است که وقتی حادثه خاصی نداریم باید موقعیتهای ریز و مینیمال قصه را کاملاً واقعی خلق کنیم، چون تنها چیزی که تماشاگر را نگه میدارد و فیلم را برایش جذاب میکند، همین واقعی شدن قصه است.
با توجه به اینکه قصه درباره جمع شدن اعضای یک خانواده به بهانه عروسی خواهر کوچکتر است، آیا قرار است از پس این روابط و مناسبات روزمره و عادی به نوعی آسیبشناسی اخلاقی جامعه برسیم؟
دقیقا همین طور است، به بهانه تماشای زندگی یک خانواده ایرانی میخواهیم لایههای مختلفی از فضای سنتی اجتماعمان را بررسی کنیم و به مسائلی بپردازیم که به ناخوداگاه جمعیمان مربوط میشود. همان چیزهایی که شالوده فرهنگیمان را میسازند مثل زودباوریها، خوشبینیها، تعارفها، غم و شادیها و جاذبه و دافعه نسبت به مدرنیته.
البته فیلم ادعایی درباره پرداختن به این مسائل ندارد و برای مخاطبی که به این جور موضوعات علاقهای ندارد، میتواند صرفا قصهای از یادآوری خاطرات شیرین گذشته باشد.
غالبا از طنز به خوبی در فیلمهایتان استفاده میکنید. در این فیلم هم با رگههای طنز روبرو هستیم؟
بله، به نظرم تعداد لحظات طنز و یا به تعبیر خودم بامزه و شیرین در این فیلم بیشتر از کارهای قبلیام است، بخاطر اینکه تعداد شخصیتها زیادتر و ریتم فیلم تندتر است.
در این فیلم با تنوع بازیگران از لحاط سن و سال، لهجه، خاستگاه و روحیات روبرو هستیم، فیلمی با چنین ترکیب شخصیتهای ناهمگون نیازمند هدایتی دقیق و حسابشده از سوی کارگردان است.
وقتی دنبال سوژه جدیدی میروم اولین چیزی که مرا مصمم به ساختن آن میکند، این است که ببینم چقدر نسبت به میزان تواناییام برای آن دچار نگرانی هستم. وقتی حس نگرانیام بالا می رود، احساس میکنم با تجربهای سرو کار دارم که هنوز مثل فیلم اولم میتواند برایم هیجان و کنجکاوی داشته باشد و به این شکل نسبت به کار راغبتر میشوم.
«یه حبه قند» از این جنس بود و من نگران بودم که چطور این تعداد آدم را با تفاوتهای آشکار با هم متوازن کنم و سهم مساوی به هر یک از آنها بدهم و در محاوره میان آنها که لحنهای مختلفی از کودکانه تا جدی دارد، تعادل برقرار کنم تا فیلم لحنی یکدست داشته باشد.
اساسا قصههای شخصیتمحور مزایا و معایبی دارند. وقتی یا یک شخصیت اصلی کار میکنیم مزیتش این است که میتوانیم به اندازه کافی برایش وقت بگذاریم و آن قدر دربارهاش تحقیق کنیم که او را خیلی خوب بشناسیم، اما عیبش هم این است که باید برایش وقت زیادی گذاشت و همه چیز را درباره زوایای مختلف شخصیتیاش دانست.
وقتی هم در فیلمی با پرسوناژهای زیادی روبرو هستیم مزیتش این است که چون تعداد شخصیتها زیاد است و ما فرصت نداریم به همه آنها خیلی عمیق بپردازیم، هر جایی که دچار ضعف درباره بخشی از وجوه شخصیتی آنها میشویم میتوانیم قصه را به سمت شخصیت دیگری ببریم و مخاطب هم انتظار ندارد همه چیز را درباره همه کاراکترها بداند.
ولی عیبش این است که ما مجبوریم با تعداد بیشتری از آدمهای جامعه آشنا شویم، هرچند این آشنایی عمیق نباشد؛ مهمتر اینکه هارمونی خوبی میان این آدمها برقرار کنیم تا جامعهای که در فیلم میسازیم باورپذیر باشد و مخاطب احساس کند همه شخصیتها را به یک اندازه میشناسد. این موضوع از دشواریهای فیلم «یه حبه قند» بود که فکر میکنم خوشبختانه به خوبی از عهده آن برآمدیم و مشکلی در لحن فیلم به وجود نیامده است.
شنیدهام سرصحنه از تجربهای با عنوان بازیگرـ تمرین استفاده کردید و افشین هاشمی هم مشاور بازیها بود.
برای جلوگیری از هر نوع شلختگی در کار نیازمند میزانسنهای دقیق و حسابشدهای بودیم. در فیلمهای قبلیام اغلب تجربه میزانسنهای تک نفره یا دو سه نفره داشتم .
همه بازیگران فیلم ریشه تئاتری داشتند و اساسا بازیگران تئاتر این سختکوشی را برای تمرینهای زیاد دارند و تمرینات پی در پی بازیشان را خراب نمیکند، ولی با این وجود وقت زیادی لازم داشتم تا با آزمون و خطا میزانسنهای خوبی پیدا کنم.
این میزانسن باید چیدمان دقیقی از واقعیت و بداهه از آب درمیآمد و براین اساس تصمیم گرفتم از بازیگر تمرین استفاده کنم. این پیشنهاد را افشین هاشمی داد و جمعی از هنرجویان رشته بازیگری را انتخاب کردیم و در لوکیشن صحنههای واقعی را با آنها تمرین کردیم، میزانسنها را پیدا کردیم و بعد با دوربینهای ساده اچ دی فیلمبرداری و سپس تدوین کردیم، درواقع صحنههای شلوغ و مهم فیلم را قبل از اجرای نهایی به صورت مونتاژ شده دیدیم. این کار اعتماد به نفس زیادی سر صحنه به ما داد، چون پارامترهای مشکلساز را کم میکرد و اجازه میداد که انرژی بیشتری روی حس بازیگران بگذاریم.
به نظر میرسد طراح صحنه مشکلی داشتید، ظاهرا یک باغ خالی و قدیمی در تهران را به صورت یک خانه سنتی حوالی یزد درآوردید. محسن شاه ابراهیمی به عنوان طراح صحنه از چه تمهیداتی استفاده کرد که این خانه حس و حال جایی را داشته باشد که سالها زندگی در آن جریان داشته است.
دوست داشتم در محیط واقعی کار کنم، سفرهای زیادی هم به کاشان، یزد و گلپایگان رفتم و دوستان دیگر هم خیلی گشتند ولی خانهای با مختصات مورد نظرمان کم بود و یا نیاز به بازسازی داشت که هزینهاش زیاد بود و یا میراث فرهنگی آن را بازسازی کرده بود که دیگر از صورت واقعی خارج شده و حالت توریستی پیدا کرده بود.
محسن شاه ابراهیمی بیاعتمادی من نسبت به دکور را میدانست و از من خواست که به او اعتماد کنم و گفت دکوری میسازم که عین واقعیت باشد و اصلا در آن احساس بیگانگی نکنی. به سختی اعتماد کردم ولی اعتماد خوبی بود.
ما باغی در شهران پیدا کردیم که هیچ بنایی در آن نبود و تنها چیزی که داشت درخت بود، ناچار شدیم چند تا از آنها را جابجا کنیم تا بتوانیم بنایمان را بسازیم. ابتدا بنا را ترسیم کردیم، بعد در فضای سه بعدی طراحی کردیم و بعد از اصلاحات نهایی که دیگر مطمئن شدیم فضای ساختمان با روابط و موقعیتهای قصه تناسب دارد، آن را ساختیم و به خوبی کهنه کاری شد تا جایی که بخشی از وسایل آن مثل در و پنجرهها از خانههای واقعی اردکان و میبد آورده شد.
در کارهای قبلیتان نشان دادید استفاده درستی از ظرفیتها و امکانات لوکیشن میکنید.
درباره فیلمی که 90 درصد آن در یک خانه میگذشت نگران بودم. با اینکه خودم در مسیر طراحی خانه حضور داشتم و همه چیز را بر اساس فیلمنامه طراحی کرده بودیم ولی نگران زوایای تکراری بودم که از کیفیت فیلم بکاهد. روزهای آخر فیلمبرداری که حدود سه ماه طول کشید، وقتی آخرین پلانهای فیلم را گرفتیم به یکی از دستیارانم گفتم که فکر نمیکنم هیچ زاویهای در این خانه باقی مانده باشد که ما از آن استفاده نکرده باشیم. یعنی از همه زوایا، جزئیات و آکسسواری که لوکیشن در اختیارم میگذاشت استفاده کردم و خوشبختانه ظرفیت خانه به اندازه کار ما بود.
از دوربین سوپر 16 استفاده کردید که برای اولین بار در سینمای ایران با آن کار میشود. مزایا و امکاناتی که این دوربین در اختیارتان گذاشت چه چیزهایی بود؟
در «به همین سادگی» دوربین روی دست را با محمد آلادپوش تجربه کردم که خیلی خوب بود، ولی میزانسنهای آنجا از یک نوع سادگی برخوردار بود. من همیشه سودای این را داشتم که چطورمیتوان یک دوربین سبکتر و سیالتر داشت تا بتوانیم فضای واقعیتری را به دست بیاوریم.
با حمید خضوعیابیانه مشورت کردم. علاقمند بودیم که دوربین سوپر 16 را به دست بیاوریم. چند ماه تحقیق و تلاش کردیم تا یک دوربین توسط حوزه هنری خریداری شد. این دوربین بسیار سبک و ارزان است و اگر نبود بخشی از کیفیت بصری فیلم از دست میرفت و این میزان واقعیتی که الان در فیلم است دست یافتنی نبود.
چون اولین بار بود که از آن استفاده میشد، طبیعی است مشکلاتی برای فیلمبرداری سوپر 16 وجود داشت ولی خوشبختانه اسکنر خوبی به ایران وارد شده بود که خیال ما را از پروسه پس از تولید راحت میکرد. استودیو فیلمساز هم همکاری خوبی برای شستن نگاتیوها کرد، چون هیچ لابراتواری قبول نمیکرد. خوشبختانه تصویری که روی پرده خواهید دید از کیفیت خوبی برخوردار است.
انگار در زمینه نورپردازی هم کارهای جدیدی کردید.
کار جدیدی نکردیم، از امکاناتی که وجود داشت به خوبی استفاده کردیم. از بالن نوری که عروج فیلم برای پروژه «فرزند صبح» خریداری کرده بود به دلیل هزینه زیاد برای نصب و راه اندازیاش زیاد استفاده نمیشود. شاه ابراهیمی ایدهای داد و دو دکل داربست را طراحی کرد که با یک سیم بکسل به هم وصل میشد و این چراغ روی آن آویزان بود و میتوانست در ارتفاعات و مسیرهای مختلف حرکت کند و کل صحنههای شب فیلم نورپردازی شود. این کار باعث شد که هزینه آن کاهش پیدا کند و امکان استفاده از آن میسر شود.
فیلمهای شما همیشه در جشنوارههای گذشته مورد تحسین واقع شده است. امسال چقدر برای دریافت سیمرغ امیدوارید؟
بدون تعارف انگیزهام را برای شرکت در بخش مسابقه جشنواره از دست دادم، نه به خاطر اینکه دوست ندارم جایزه بگیرم. چون به هر حال هر هنرمندی دوست دارد مورد تشویق قرار بگیرد و مورد توجه واقع شدن نیروی خوبی برای ادامه مسیر فراهم میکند، ولی امسال متاسفانه جشنواره از مسیر حرفهایاش خارج شده است و نوع انتخاب فلهای فیلمها برای بخش مسابقه و انتخاب هیئت داوران یک نوع نخبهستیزی به عنوان سیاست اصلی جشنواره را نشان میدهد که در ارکان آن رسوخ کرده است و انگیزه حضور در رقابت را از فیلمسازان گرفته است. بنابراین خیلی برایم مهم نیست که از چنین جشنوارهای جایزه بگیرم.
اگر فرصت کنید در روزهای جشنواره به دیدن کدام یک از فیلمهای همکارانتان میروید؟
من امیدوار بودم که امسال برخلاف سالهای گذشته که جشنواره با تک ستارهها میدرخشید، شاهد فیلمهای بیشتری باشیم. اگر این فیلمها به نمایش درآیند علاقمندم که فیلمهای کیانوش عیاری، علیرضا داودنژاد، رسول صدرعاملی، اصغر فرهادی و محمدعلی طالبی را حتما ببینم.
54
نظر شما